لَیاْلی

Description
خدا گفت "لَیل" را
برای تسکین آفریدم
اما این تمام قصه‌ی شب نبود
هنوز هم کسی نمی‌داند
روزی که لَیل خلق شد،
چه بر خدا گذشته بود...



فقط فوروارد کنید

قصه خانه‌‌ی من:
@leilysoltani
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 3 weeks ago

5 months, 1 week ago

‌ خدا سلامتی بده لَیل جانم چطور با این حال اینقدر قشنگ می‌ نویسید که قلب آدم می لرزه و میفهمه؟🥲

5 months, 1 week ago


خدا سلامتی بده لَیل جانم
چطور با این حال اینقدر قشنگ می‌ نویسید که قلب آدم می لرزه و میفهمه؟🥲

5 months, 1 week ago

شنبه‌ی عجیبی بود.
همه‌ی جهان با من خوب بود و من نه.
نفهمیدم از ۶ صبح تا حوالی ساعت ۱۲ ظهر که مقابل پزشکِ جوانِ خنده رو بنشینم چطور گذشت‌. چقدر درد کشیدم و چقدر از جانم رفت.
امروز همه حالم را از نگاهم می‌خواندند. نفر اول پزشک بود. وقتی دید روی صندلی توی خودم خم شده‌ام و آستینم را بالا نمی‌زنم، در اتاق را بست تا بارانی‌ام را دربیاورم و ریتم نفس‌ها و فشارم را بگیرد.
وقتی فشارم را می‌گرفت پرسید: همیشه وقتی حالت بد می‌شه انقدر افت فشار داری؟
فقط توانستم سر تکان بدهم. بقیه‌ی حرف‌ها و توصیه‌هایش را نفهمیدم. حتی شوخی‌ها و دل‌گرمی‌ دادن‌هایش را. فقط لبخندِ مهربان و دوستانه‌اش را می‌فهمیدم.
برای تزریق سرم که روی تخت دراز کشیدم و استخوان‌هایم تیر کشید، پرستار مهربانِ همیشگی بالای سرم آمد و تاکید کرد برایم آنژیوکت آبی بیاورند.
همانطورکه دنبال رگ در تن خشکیده‌ام می‌گشت، لبخندش را به چشم‌هایش داد: همیشه وقتی میای بوی گل می‌دی.
آرام گفتم: عطرای گُلیو دوست دارم.
آنژیوکت را توی رگم برد و به دستم نوازش داد.
_ بوی عطر جای خودش. خودت بوی گل می‌دی.
نتوانستم بگویم به همان اندازه هم نازک و شکننده‌ام.
چند ساعت بعد در پذیرایی خانه به اصرار مادر دراز کشیدم تا توی اتاق تنها نباشم. مادر کنارم نشست و انگشت‌هایش را لای موهایم برد.
بعد گرمای دستش را به دست‌هایم داد و روی کمرم کشید تا تنم آرام شود.
سرم را توی تنش بردم و چشم‌ بستم.
_ بعضی وقتا آدم بزرگا بیشتر از بچه‌ها، مراقبت می‌خوان.
انقد تنهایی مراقب خودت نباش.
جوابی ندادم. به جایش اشک‌هایم توی یقه اسکی‌ام سُرید و تنم مچاله‌تر شد.
شنبه‌ی عجیبی بود. و من از "بودن" خسته بودم...

5 months, 1 week ago
5 months, 1 week ago

امروز روز جهانی بغله بغلش کن❤️

5 months, 1 week ago

امروز روز جهانی بغله بغلش کن❤️

5 months, 2 weeks ago

رمان جدیدم به صورت آنلاین فقط اینجا گذاشته می‌شه??
https://eitaa.com/joinchat/3706388480C6acd183008

از لذت مطالعه و گوارا کردنش جا نمونید

5 months, 2 weeks ago

‌ از عشق غم عمیقش را میشناسم.

5 months, 2 weeks ago


از عشق
غم عمیقش را میشناسم.

5 months, 2 weeks ago

‌ والا ک هیچی

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 3 weeks ago