?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 3 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 6 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago
آنقدر غمگینم که گویی روز مرگم است
قلبم اسیر غصه و اندوه و ماتم است
آنچه ندارم بهر دل ای دوست، مرهم است
«کارم چو زلف یار پریشان و درهم است
پشتم به سان ابروی دلدار پُرخم است»
زخم دلم دوباره چون غنچه ای شکفت
چشمم شب از هجوم سیل اشک غم نخفت
داد دل مرا چه کسی جز خودم شنفت؟
«غم شربتی ز خون دلم نوش کرد و گفت
این شادی کسی که در این دور خرم است»
افسوس من ندیده ام شادی در این جهان
رنجست مهمان دلم، هرلحظه، هر زمان
از دست روزگار عزیزان، امان، امان
«تنها دل من است گرفتار در غمان
یا خود در این زمانه دل شادمان کم است»
پیوسته گریه میکنم، هربار در غمی
یکبار بر غمی و دگر بار بر غمی
گنجایشی نداشت که از این بیشتر غمی...
«زین سان که میدهد دل من داد هر غمی
انصاف ملک عالم عشقش مسلم است»
باید چه گفت با دل از خون شدن، چه گفت؟
از دردهای تازه و داغ کهن چه گفت؟
از این لباسی که برایم شد کفن چه گفت؟
«دانی خیال روی تو در چشم من چه گفت
آیا چه جاست این که همه روزه با نم است»
یک مرغ خسته ام که شکستهست بال من
با درد و غصه طی شده ماه و سال من
فکری کنید ای دوستان، بهر زوال من
«خواهی چو روز روشن دانی تو حال من
از تیره شب بپرس که او نیز محرم است»
دیدهست شب غم مرا و دیده ی ترم
هرچه که میشد روزگار آورده بر سرم
دیگر چه میخواهد جهان از قلب پرپرم
«ای کاشکی میان من استی و دلبرم
پیوندی این چنین که میان من و غم است»
#مهدی_نوغانچی_صالح
تضمینی از استاد سخن، #سعدی
@poem_tea
تلخی خاطره را با لب فنجان گفتم
چای نوشیدم و اشعار پریشان گفتم
هیچ کس از منِ کمحرف، صدایی نشنید
درِ گوش 'تو' سخنهای فراوان گفتم...
میلم به گفتگوست ولی قیلوقال نه
عاشق سکوت میکند اما جدال نه
ما با دروغ راه به جایی نمیبریم
گفتی که میرسم به تو؟ با این روال نه!
عمری به حال عالم و آدم گریستی
اما به حال این دلِ آشفتهحال نه
ای برکهای که بوسه به مهتاب میزنی
نازکخیال باش ولی خوشخیال نه
بیچاره من که موجم و ساحل تویی، ببین:
حق میدهی به رفتنم اما مجال نه
ای دل بلند باد غرورت که پای عشق
خونت حلال گشت ولی پایمال نه
گفتی شبیه آینه و آه، با همیم
شاید مناسبیم ولی ایدهآل نه...
فریاد که این درد درآورده دمارم
تا چند غم و غصهی خود را بشمارم؟
تا چند در این غمکده در گوشه ای خلوت
بر دوش غرورم سر خود را بگذارم...
تا چند به بغض دل خود سخت بگیرم
تا چند ز هر کوچه گذشتیم، نبارم...؟!
بیحاصلی آموخت مرا تا که ازین پس
بذری به دل مزرعهی خشک نکارم
از عالم و آدم شده ام شاکی و از تو
حتی دل پر نه...! گله ای نیز ندارم!
میآیی و افسوس که در روز وصالت
من خاک فرو رفتهی در زیر مزارم...
بر شوره دگر بارش باران به چه منظور؟!
داروی پس از مرگ بیاید به چه کارم؟!
ای یوسف مصری بفرست پیرهنت را...
تا چشم گشایم... ز غمت جان نسپارم...
تو زیباترین آرزوی منی...♥️
#روزبه_بمانی
تو چشمای تو شهر بارونیه
تو چشمای من خونه بی پنجره
خودت فکر کن که چقد ساکته
اتاق یه دیوونه بی پنجره...
تو چشمای تو شب چراغونیه
تو چشمای من هیچی معلوم نیس
مگه میشه از دریا موجو گرفت؟
دلم خیلی وقته که آروم نیس....
دلم خیلی وقته برات لک زده
ولى لک لکا حالشون خوب نیست
میرم سمت طاقچه ولی بیخیال...
آخه عاشقا فالشون خوب نیست
برام قصه میگه رفیقم میشه
همین عکسی که رو به روی منه
تو رو تو خیالم بغل میکنم
که هر شب شب آرزوی منه
اگه آرزوتو نگیری ازم...
همه آرزوهامو میدم به تو...
که هر چی که خواستم تو رو خواستم
که هر سمتی رفتم رسیدم به تو...
تا اشکی میشینه روی گونه هام
می شینم تو رو آرزو میکنم...
نبین که چروکه سر و صورتم
لباسامو هر شب اتو میکنم...
تو چشمای تو شهر بارونیه
تو چشمای من خونه بی پنجره
یه بغضی نشسته به جون صدام
اگه زخم خورده است این حنجره...
شبو دوس دارم... زیاد زیاد
که شب آخرین آبروی منه
تو رو شب به شب آرزو میکنم
که هر شب شب آرزوی منه...
ای بوسهی تو باطل سحر حیای من
وی دکمهدکمه منتظر دستهای من
شرمندهام اگر نفست تنگ میشود
از بوسههای پشت هم بیهوای من
جان میرسید بر لبت از دیدن خودت
بودی اگر هر آینه امروز جای من
دودش ز چشمهای سیاهت بلند شد
آهی که سرمه ریخت به زنگ صدای من
نفرین به من اگر که ملایک شنیدهاند
جز آرزوی داشتنت در دعای من
رازی بزرگ بودی و پنهان ز چشم خلق
غافل که بر ملا شدی از رد پای من
هستی نخیاست در نظرم، بسته بر دو میخ
یک سو وفای توست دگر سو وفای من...
گریه کردن در فراقش دیدهام را تار کرد
من که دیوانه نبودم، چشم او اصرار کرد
خنده ای کرد و نگاهم در نگاهش خیره ماند
تا که فهمید از دلم دل میبرد، تکرار کرد
هی وصال و هی فراق و هی وصال و هی فراق
عشق با ترفندهایش خوب ما را خوار کرد
دردهایم کم نبود او نیز با دوری به دل
زخم زد اما خودش این روح را تیمار کرد
حاصل دلدادگی در این جهان دیوانگیست
هرکسی این حرف را انکار کرد، اقرار کرد...
عشق، این افسانهی پر رمز و رازِ زندگی
عده ای در خواب برد و عده ای بیدار کرد...
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 3 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 6 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago