پَرسه‌زنی‌هایی در جامعه‌شناسی

Description
من حسین کمالوند هستم (دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی فرهنگی دانشگاه تهران). در این کانال مقالات، فایلِ صوتیِ کلاس‌ها و یادداشت‌هایم را با شما در میان خواهم گذاشت و کتاب‌هایی را معرفی خواهم نمود.
با من در تماس باشید.
ایدی تلگرام: @last_Flaneur_HK
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 19 hours ago

2 months, 2 weeks ago

✳️ فایل صوتی جلسه اول درسگفتار «فلسفه علوم اجتماعی: بنیادهای فلسفی تفکر اجتماعی»

مدت زمان: ۱۰۴ دقیقه.

تاریخ جلسه: یازدهم شهریورماه  ۱۴۰۳.

مدرس: حسین کمالوند.

*✳️ این درسگفتار در طول ۱۰ جلسه‌ی ۹۰ دقیقه‌ای برگزار شده است. علاقه‌مندان می‌توانند با مراجعه به صفحه‌ی پشتیبانی، پس از پرداخت شهریه و ثبت‌نام، به فایل صوتی تمام جلسات دسترسی پیدا کنند.*

آیدی تلگرام پشتیبان جهت پاسخگویی به سؤالات و ثبت نام:

@sociologist_parsezan

🆔 آدرس کانال پرسه‌زنی‌هایی در جامعه‌شناسی

*🆔@last_Flaneur*☜☜☜

2 months, 3 weeks ago

**گاوخونی

(برگی از یادداشت‌های شخصی/ دوازدهم مهرماه ۱۴۰۳/ ساعت ۰۰:۳۰ )**

دوستی دارم به‌نام «انوش شاپوری». اکنون نزدیک به هفت سال است که می‌شناسمش، البته خوشبختانه. از آن دست علوم اجتماعی خوانده‌هایی‌ست که از علوم فنی و منهدسی کوچ می‌کنند و با انبوهی از انگیزه‌های گاه عجیب و گاه غریب به جامعه‌شناسی می‌آیند و بعضاً لنگر می‌اندازند و ماندگار و بومی می‌شوند، در این اقلیمِ هفتاد و دو ملتِ هزار رنگ. اینان، بنابر تجربه‌ی زیسته‌ی من، معمولاً شوق بسیار دارند و ذوق اندک. فصل مُشترکِ ذوق خشکیده‌ و تکیده‌شان را به‌گمانم می‌بایست در شیفتگی نسبت به «علم/Science» و بیگانگی با عالم خیال و ادبیات و انسانیات یافت. تعالیمِ اهل فن و به‌تبع آن دلدادگی و دلباختگی‌شان به علم‌گرایی به‌حد و به‌گونه‌ایست که اینان همه‌جا به‌دنبال میزان می‌گردند و سنجش و متر و اندازه. و به‌خطا و ناسزاوارانه به‌قیاس می‌گیرند مبانی «انسانیات» را با مبادی طبیعیات. گویی همین‌ است علت علل بی‌مهری‌شان نسبت به ادبیات و قوه‌ی خیال. استادی داشتم به‌نام عبدالحسین نبوی که وی نیز بنابر مسلک فکری، از همین قماش بود و به‌همین سیاق می‌اندیشید. در عالم پیرمردی‌اش نیز همچنان پوزیتیویست مانده و به‌گمانم همچنان به‌غایت بیگانه و ناآگاه و غریبه با ادبیات و رمان و قصه و خیال. انوش اما از این هیئت نبوده و نیست. اهل ادبیات است، بسیار. رمان‌خوان و رمان‌خوانده‌ی خوب از آب درآمده‌ایست. از همان ابتدای آشنایی‌ام با وی، چند رمان و داستان کوتاه را به من معرفی نمود. یکی از آنان، همین قصه‌ی عجیب «گاوخونی» است که بسیار دوستش دارم و می‌پنسدمش. تابه‌حال، در سه زمان مختلف و در سه ایام روحیِ کاملاً متفاوت، «گاوخونی» را به‌دقت خوانده‌ام. حقیقتاً هر بار بیشتر از قبل شیفته‌اش می‌شوم. چیزی در این «گاوخونی» لعنتی هست که ته دلم را خالی می‌کند. می‌خواهم گریه کنم و نمی‌کنم، می‌خواهم حرف بزنم و نمی‌زنم. می‌خواهم نقد و تحلیلی در موردش بنویسم و نمی‌نویسم. چیزی در این کتاب هست که هر بار، هر سه دفعه، پس از خواندنش، همچون یک نوع افسون‌زدگی بر من چیره می‌شود و در برابرش فلجِ ذهنی می‌شوم. این اثر، چنان تنهاییِ روانی‌ و درونی‌ام را تشدید می‌کند که میل به خفه‌شدن زیر آب و گِل و لای و کثافات تالابِ گاوخونی (که تابه‌حال حتی ندیدمش) در وجودم به‌جوشش می‌افتد و میل به خلاصی و رهایی لحظه‌ای رهایم نمی‌کند. گاوخونی برای من اثر عجیبی‌ست، بسیار عجیب. راستش را بخواهید، کمتر اثری پس از سه بار خوانده شدن، همچنان معیار بودن خود را حفظ می‌کند. از این حیث، گاوخونی برای من استثناست. چه چیز گاوخونی لعنتی من را در این شب رها نمی‌کند؟

🆔 **آدرس کانال پرسه‌زنی‌هایی در جامعه‌شناسی

🆔@last_Flaneur☜☜☜**

2 months, 4 weeks ago

**از فلسفه تا ادبیات

(برگی از یادداشت‌های شخصی/ سی‌ویک شهریور ۱۴۰۳)**

اول) چیزی در ادبیاتِ داستانیِ ایران هست که هرگز رهایم نمی‌کند، تقریباً هیچ‌وقت. چه چیزی؟ نمی‌دانم. شاید چیزی شبیه به احساسِ قدم زدن کسی در کاشانه‌ای تماماً آشنا که از پدر و پدربزرگ و پدرِ پدر جَد برایش به ارث رسیده و با ریز و درشتِ انواع درز‌ها و سوراخ‌هایش آشناست و مأنوس؛ چنان‌که گویی با تک تک چاله‌هایش هم خاطره دارد! حسی شبیه به تسکین یافتنی آغشته با گیجی و منگی؛ از جنسِ همان‌ حس‌ها و حال‌ها که پس از روزها و مدت‌ها دندان روی جگر گذاشتن، با کشیدنِ ذره به ذره‌ی تنِ باریک و نحیف یک نخ سیگار حاصل می‌شود و دست می‌دهد. عطش خواندنِ رُمان‌ها و داستان‌های ایرانی هر روز در من بیشتر و بیشتر می‌شود. البته بخشی از این اشتیاق، مربوط است به تغییری که اخیراً در برنامه‌ی مطالعاتی ام به‌وقوع پیوسته است. اگر روزی جامعه‌شناسی را بیش از هر چیز از لنز و دریچه‌ی «فلسفه» می فهمیدم، اخیراً بیش از هر چیزی، «ادبیات» برایم مهم شده (می‌توانم بگویم من در زندگیِ مطالعاتی‌ام، تازه «ادبیات» را کشف کرده‌ام!). با این تفاوت که «ادبیات» این‌بار، برخلاف «فلسفه»، کارگزارانه در خدمت فهم بهتر «جامعه‌شناسی» نیست. خودش غایت است و بس؛ در یک کلام آقاست و سرور. اینجور بگویم که شاید درست‌تر این باشد که «خود-غایت-بودنِ ادبیات» این روزها و در آستانه‌ی سی‌سالگی بر سَرَم آوار شده، بدجور. به‌حدی که احساس می‌کنم بایستی تجدیدنظر کنم، تجدیدنظری اساسی در روند مطالعاتم در این چند روزِ باقی‌مانده‌ی حیاتِ رو به مرگ و عمیقاً به‌زوالْ میلْ کرده‌ام.

دوم) چند روز پیش رُمان «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» را خواندم. از سال ۱۳۹۹ که این رُمان را خریدم، تا لحظه‌ای که شروع کردم به خواندنش، همواره این سؤال در پس و پیش ذهنم حاضر بود و زنده: چرا این رمان، در میانِ عامه‌ و رمان‌خوانانِ نه‌چندان حرفه‌ای نیز تاحدودی شناخته شده و محبوب است؟ چه چیزِ این داستان، برای ذائقه‌ی عامه‌ی کتاب‌خوانان جذاب است؟ «همنوایی شبانه...» ساختار رواییِ بسیار پیچیده‌ای دارد. روایت قصه خطی و رو به جلو نیست و واضح است که این دست آثار پیچیده در مجموع و در نهایت به‌هیچ‌وجه خوشایندِ ذائقه‌ی عامه نیست (از «بوف کور» گرفته تا «اسفار کاتبان»). اساساً رُمانِ عامه‌پسند، ادبیات نیست. چراکه سمبلیک، غیرمستقیم، پیچیده و رازآلود نیست، پیچیدگی و ظرافت ندارد، چند آوا و چند صدا و واجد خوانش و تفاسیر متفاوت نیست و نمی‌تواند خود را از «بازار»، «ایدئولوژی» و «سیاست» برهاند و از مصیبت انقضا داشتن بگریزد. ذائقه‌ی عامه حرف مستقیم می‌پسندد، بدونِ ذره‌ای پیچ‌وخم و نمادپردازی و ساختارِ فنی و بازی با روایت در روایت و داستان در داستان. «ادبیاتِ عامه‌پسندِ ضدِ بیانِ غیرمستقیم و بازی در میدانِ زیبایی‌شناسی»، دیگر ادبیات نیست. فلسفه است خوش‌بینانه و دست بالا. و یا دست پائین‌تر مقاله و یا بیانیه‌ی سیاسیِ تاریخ‌مصرف‌دار و یا کالا در بدبینانه‌ترین حالت ممکن. هر چیزی‌ست غیر از ادبیات.

سوم) این رمان جملات و عباراتی دارد که حسابی جان می‌دهند برای سلاخیِ رمان. همان کاری که ذائقه‌ی عامه‌پسند با داستان و رمان و هرچه گیرش می‌آید می‌کند (شاید راز اعتنایِ عامه به «همنوایی شبانه...» نیز در همین باشد). همان بُرش‌های لعنتی که با خشونت هرچه تمام‌تر، یک عبارت را از بافت‌ معناییِ قصه، با خون از جای و ریشه می‌کَنَد تا ابزاری باشد برای خودنمایی و اظهار فضل و نمایش سرمایه فرهنگی قلابی! و در یک کلام نمایشی کردنِ و لایک‌خور کردنش! این رمان را پسندیدم. بیش از هر چیز، پیچیدگی‌اش را دوست داشتم، بسیار. البته زبان، زیبایی‌شناسی و چینش واژگان و عباراتش به‌هیچ وجه آن گیرایی و دلرباییِ قلم ابراهیم گلستان در «اسرار گنج دره جنی» و یا حتی ابوتراب خسروی در «اسفار کاتبان» را نداشت.

🆔 **آدرس کانال پرسه‌زنی‌هایی در جامعه‌شناسی

🆔@last_Flaneur☜☜☜**

3 months ago

🛃 دورۀ نظریه‌های جامعه‌شناسی؛ نشست یکم؛ بخش یکم
🖌 مدرس: آقای حسین کمالوند@elmazma_dr

3 months ago

.
*✳️ نمونۀ تدریس در دوره‌های آموزشی گروه علم‌آزما 👇***
.

6 months, 2 weeks ago

✳️ کتاب «ذهن،خود و جامعه» با دو ترجمه در زبان فارسی در اختیار علاقه‌مندان به علوم انسانی و اجتماعی قرار گرفته است. من هر دو ترجمه را تهیه، مطالعه و مقایسه نموده‌ام. ترجمه‌ی نشر سمت به‌نظر من (صرفاً به‌عنوان یک مخاطب علاقه‌مند و نه کسی که چیزی از ترجمه می‌فهمد و یا اهل ترجمه است و یا حتی کم‌ترین فهمی از ترجمه دارد) اصلاً قابل استفاده و خواندن نیست. برعکس، ترجمه‌ی «حسن خیاطی» در نشر بان، این اثرِ بسیار بسیار مهم و ماندگار را خوانا، قابل فهم و قابل استفاده ساخته است. این روزها، ما دانش‌آموزان علوم اجتماعی، بیش از پیش، نیازمند بازگشت به «ریشه‌ها» و مطالعه‌ی عمیقِ آثارِ پیشگامان جامعه‌شناسی هستیم. معتقدم دانش‌آموز علوم اجتماعی می‌بایست در حد توان، از دو نوع سَم پرهیز کند:

۱) سَم و توهمِ بی‌مقدمه پَریدن وسط متونِ اصلی و آستین بالا زدن برای کُشتی گرفتن با مارکس، وبر و دیگر بزرگان. این توهم، عمدتاً در میان نسلِ من (دهه‌ی هفتادی‌های شِبه معرفت‌جویِ ناشکیب و نابردبارِ همه‌چیز خوان و همه‌چیز دان و همه‌چیز فهم) به‌غایت مرسوم و رایج بوده و در میانِ نسل بعد هم احتمالاً بیشتر و بیشتر. برای دوری از این توهمِ رسوا کننده، دانش‌آموز باید شَرح بخواند. حداقل در مقطع لیسانس، تا می‌تواند، تا می‌تواند متواضعانه و دانش‌آموزانه، سرش را پایین بیندازد و در لا به لای کتابخانه‌ها، شرح درست و حسابی بخواند. شَرحِ قابل و درجه‌ی یک (مثلِ «وبرِ بندیکس» و یا «زیملِ فریزبی» و ...). متنِ جدی خواندن، آدابی دارد و مقدماتی و پیش‌نیازهایی. نیازمند رهنمایی معلم است و آموزگار. نیاز است دانش‌آموز، ابتدا با فلکه‌ی مفهومی و زبانِ یک فیگور آشنا بشود. زمینه‌های فکرش‌اش را بشناسد و رفته رفته پیش برود.

۲) سَمِ تنبلی و اعتیاد به «متنِ دست دوم»: این مصیبت، که بیش از هر چیز در میانِ پیشکسوتانِ علوم‌اجتماعی در ایران مرسوم بوده، حکایت از نوعی پرهیز جدی از خواندنِ متونِ دست اول دارد. دائماً از «مارکسِ آلن‌وود» نقل کردن و مطالب را با پُز، به‌نام «مارکس دست اول» جا زدن (استاد از «مانیفستِ» به‌نقل از «ایگلتون» پاراگرافی خوانده است، جار می‌زند که مارکس در مانیفست می‌نویسد!).
به‌خاطر ندارم، یک نفر از معلم‌هایم در طول این ده سال، محض رضای خدا، ارجاعی به «ذهن، خود و جامعه» و یا «ساخت اجتماعی واقعیت» (فعلاً فقط این دو کتاب که تا الان معرفی کرده‌ام) داده باشد و یا متن را سر کلاس باز کرده و شرح داده باشد. معلم علوم اجتماعی می‌بایست خط به خط متونِ اصلی را خوانده باشد و با در دست داشتنِ کتاب و انبوهی از یادداشتهای از قبل تهیه شده راهی کلاس بشود (معلمی که نام کتاب را پای تخته بنویسد، کتاب را با خود به کلاس نیاورد، و یا با PDF و مموری و فلشِ پر از فایلِ کتاب سر کلاس بیاید و در یک کلام «متن دسته اول» زیر بغلش نباشد، برای من نیمی از رسالت معلمی‌اش را جا گذاشته است. معلم می‌بایست نسخه‌ی کاغذی را سر کلاس بیاورد. کتاب‌هایش سرشار از حاشیه‌نویسی و یادداشت‌برداری باشد).
این سَم نوع دوم، نتیجه‌ای جز همواره ترساندنِ دانش‌آموز از رجوعِ به متون اصلی ندارد. «فوبیایِ متنِ دست اول» و نهایتاً دانش‌آموز تنبلِ ترسو جهت مراجعه به «متون». تا اَبد شرح خواندن و تا همیشه متنِ مارکس و وبر و دیگران را در کتابخانه نگه‌داشتن، لاف‌زدن و ورق نزدنِ آثار و همچنین فقر عمیق در فیش‌برداریِ متونِ دست اول هم در نوع خودش مصیبتی‌ست رایج و فراگیر. به‌نظر من، حداقل در اوایلِ دوره‌ی فوق لیسانس و پس از خواندنِ شرح‌های قابل، دانش‌آموز می‌بایست به متون اصلی مراجعه نماید.

?ورود به اندیشه‌‌های هر فیگوری، نیازمند اتکا به «شرح» و مطالعات مقدماتی‌ست، از این صبوریِ متواضعانه هیچ گریزی نیست (اصلاً این یک منش است که هم مطلوب است و هم قابل ترویج). اما تا اَبد غرق در مقدمات ماندن و شرحِ شرحِ شرح را خواندن و توضیح دادن، خود نیز سَمی‌ست مضاعف و مضر و کُشنده.

پی‌نوشت: مطالعه‌ی دقیق «ذهن، خود و جامعه» بی‌نهایت ضروری‌ست و رهگشا.

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 19 hours ago