رمان #تاوانی_برای_عشق قسمت پنجاه و هشتم دایی نگاهم کرد و گفت : برام راحت نیست چشم روی نامردیش ببندم اما جواب سوالم را شش، هفت ماه بعد که بچه ات به دنیا بیاد می فهمی! شراره در حقیقت دایی به خاطر تو خواست این فرصت را به او بدهد . من هم طبق خواسته دایی با…

۴۴?ه تو ربطی نداره دستم رو محکم فشرد و گفت: -دقیقا یه ربع دارم صدات میزنم تکونت میدم ولی فقط جیغ میزنی نیکو،نیکو...حتما ادم خوبی نبوده...که اینجوري ازش یاد میکنی... با صداي بلندي فریاد زدم: -حق نداري درباره نیکو اینجوري فکر کنی اون تمام زندگی من فهمیدي؟…

‏هر رابطه ای بعد از یه مدت پر از تکرار میشه
با کسی باش که تکرار حضورشو، تکرار صداشو، تکرار محبتشو، تکرار زیباییشو، تکرار لبخندشو، تکرار رفتارش و تکرار حرفاشو با هیچ ادم جدیدی عوض نکنی و هربار با تکرارش اون حسی که بهش داری قوی تر و قشنگ تر بشه و تورو از انتخابت مطمئن تر کنه.

《?* @shadtarinxxxx?》*

?شادمهر & مهستی
ری اکشن...یادت...نره..

@bartarinhaxxxx*?*??**

افسانه ?*?***

@bartarinhaxxxx*?*??**