?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year, 1 month ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago
گزارش کتابخونی (۱)
سه تا کتاب دم دستم هست برای خواندن:
- یکی فلسفه تنهایی - نشر گمان؛
که موضوعش اون احساسی هست که احتمالا همهمون کمابیش تجربه کردیم و میکنیم.
حدود صفحه ۱۰۰ هستم و فقط ۷۰ صفحه مونده (یعنی این روزها تموم میشه؟)
- دومی کتاب برج و میدان؛
درباره شناختن تاثیر شبکهها یا همون network هست، در طی تاریخ.
موضوعش خیلی مهمه. یکبار هم تا صفحه ۲۵۰ رفتم و ول شده. الان هم چون سخته، هی عقب میندازم (اینو نوشتم که دیگه این کار رو نکنم!)
- سومی هم کتاب Thinking, fast and slow از دنیل کانمن؛
هم سنگینه نسبتا، هم اولین کتاب انگلیسی هست که میخوام از اول تا آخر بخونم. همین سرعتم رو کم میکنه. انتظار ندارم بزودی تموم بشه.
اینها اینجا باشه که انگیزه باشه که جلو برن. بعد بیام ازشون تعریف کنم.
حامی
یه دوستی دارم که جبر روزگاره یا چیزهای دیگه، کمتر فرصت میکنیم خبر از هم بگیریم. به هر حال، هر دو هم راضی هستیم و حسمون به رابطهمون خوبه.
تازگی دقت کردم که این دوستم، در کنار احوالپرسی معمول، خیلی هم ازم انتقاد میکنه. ایراد میگیره از کارهام.
اما یه ویژگی داره تو انتقادهاش، وقتی کمی حرف میزنیم، وسط حرفها بهم میگه که «این رفتارت طبیعیه»، «قابل درکه که این کار رو کردی»، یا چیزهایی از این دست.
حدس میزنم خودش ندونه که این حرفش چقدر دلگرمی میده بهم. یه جوری حس میکنم ته دلش اینه که:
ببین میدونم تمام تلاشت رو داری میکنی و تحسینت میکنم. و همزمان، دوست دارم پیشرفت کنی.
بایدنِ پدرسوخته
عجله دارم که برسم به کافه، ولی مگه غذاهای اونجا نیست که همیشه حالم رو بد کرده؟
تو همین فکرها بودم که خودم رو داخل یه سوپرمارکت و جلوی یخچال ساندویچهای آماده پیدا کردم.
کسی تو مغازه نبود.
فروشنده بعد چند دقیقه از بیرون اومد، سریع پیچید پشت ترازو، مشغول شد به جابجایی خرتوپرتهای اونجا و برای خودش گفت:
اوضاع خیلی خراب شده.
گفتم:
میفهمم.
ادامه داد:
همه چیز داره بدجوری گرون میشه. همه چیز. این بایدن هم که میاد حرف میزنه هی بدتر میشه.
— بعد بیاختیار یک جمله گفت که در شرایط نرمال مودبانه نیست. الان رو نمیدونم. مضمونش این بود که حسابی اذیت خواهیم شد —
گفتم:
ولی بایدن که رفت. این جدیده ترامپه که تازه هم دو روزه اومده.
گفت:
آره راست میگی. چرا گفتم بایدن؟
بعد همینطور که سرش رو تکون میداد و یه چیزی روی کاغذ خط میزد، گفت:
بیا اینجا. اینو ببین. چنده؟ ۱۴۵. ولی دیگه نیست. از امروز شده ۱۹۵. تازه همینم نیست هیچجا. به زور جور کردم از بازار.
گفتم:
خیلی سخته. باز خوبه برای شما جایگزین میشه.
گفت:
نه. نمیشه. وقتی همه چیز داره سریع گرون میشه، نمیشه. آخرش ورشکست میشیم.
این جمله آخر رو خیلی جدی و مصمم گفت. انقدر که نمیدونستم چطور ادامه بدم.
اما همین لحظه خانمی اومد داخل و یه چیزی پرسید و مکالمه مهم ما قطع شد.
برنامه تکراری
چند وقتیه که سعی میکنم هر هفته یه نگاه کلی داشته باشم به چیزهایی که دوست دارم طی هفته به سمتشون برم.
یه چیزی که خیلی توجهم رو جلب میکنه اینه که چقدر سریع هفتهها دارن عبور میکنن. در حدی که پلن از اوایل مهر ماه حدودا ثابت باقی مونده.
ولی وقتی تلاش میکنم بیشتر دقت کنم، به نظر میرسه کارهای زیادی هست که فکر میکنم در ظرف هفتگی باید به سراغشون برم، ولی انقدر بزرگتر از گنجایش هفته هستند که بیشتر از ۱.۵ ماه هنوز در برنامه باقی موندند. و احتمالا همین یکی از دلایلیه که احساس سریع بودن گذر زمان دارم.
لعنتی دوستداشتنی
با دقت زایدالوصفی مشغول سوا کردن خرمالوهای خوشمزهتر در سبد میوهفروشی بودم که خانمی از در آمد داخل و از آقای میانسال سبیل مشکی میوهفروش اسم یک میوه خارجی را پرسید.
هر دو پشت سرم بودند و آنها را نمیدیدم.
اما شنیدم که آقای فروشنده در یک کلمه گفت: نداریم!
و چند ثانیه بعد - که احتمالا خانم از مغازه بیرون رفته بود - رو به خودش ادامه داد:
خودمون تو این خرابشده بهترین میوهها رو داریم.
موز به توانِ سه
نمیدونم رابطه شما با موز چطوره. من که خیلی میونهای باهاش ندارم. یعنی اینطوریه که باشه میخورم، ولی کم پیش میاد که دلم بخواد یا بخرم.
اما دیروز یه روز خاص بود.
نه به خاطر اینکه یادم افتاد تو یخچال موز هست. نه به خاطر اینکه هوس کردم و اومدم سر یخچال. نه به خاطر اینکه زودی یادم افتاد برق نیست و پلاستیک موز رو برداشتم و در یخچال رو بستم.
صرفا به خاطر اینکه اگه بخوام به کسی که ایران نیست توضیح بدم که شرایط چطوره، از دیروز یه مثال جالب پیدا کردم. بهش میگم ببین. تا حالا شده تشنه باشی و روی آب موجود در بافت موز حساب باز کنی؟
گوش شنوا
دوست خوب اونه که وقتی یه مسئله داری، میدونی که میتونی زنگ بزنی و باهاش مشورت کنی. مشکل رو براش دقیق توضیح بدی، و قبل اینکه اون بیچاره شروع کنه به صحبت، بهش بگی:
ببین. اصلا خودم فهمیدم باید چیکار کنم. بازم به درد نخوردی که!..
بعد، لبخند بزنی. خداحافظی کنی.
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year, 1 month ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago