𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 day, 19 hours ago
به وضوح میتونست قلب ساتورو که وحشیانه میتپید و نفسهای نامنظمی که میکشید رو احساس کنه، پوزخند زد_تا به حال هیچکس بخاطر والامقام بودن و قدرت زیاد من، توانایی جفتگیری با من و تحمل فرزند پادشاه جهنم رو نداشت، اما تو با وجود مرد بودن قدرت باروری داری وخودت رو یک اشتباه میدونی، درحالی که حتی شاید بتونی وارث بعدی جهنم رو بدنیا بیاری. کاری که تو این هزاران سال هیچکس موفق به انجامش نشده.
لباش رو به گوش ساتورو چسبوند و زمزمه کرد_شاید علت وجود تو مال من بودن باشه ساتورو.
سوگورو به سمت لبهاش حرکت کرد، اما ساتورو قبل از اینکه اجازه بده کاملا توسط این مرد گمراه بشه، ورق رو برگردوند_جوابتو میدم، بشرطی که قبلش تو جواب این سوال من رو بدی.
مکث کرد و منتظر شد، ساتورو به لبهای سوگورو نگاه کرد و سپس نگاهه پرمعناتری رو به چشماش برگردوند_من…اینکه عاشقت هستم رو تکذیب نمیکنم، اما…تو چرا انقدر درباره اینکه من اونی باشم که کنترل بدن رو بدست بگیره مصر هستی؟!
به چشمهای فرشته مقابلش خیره شد، این ساتورو بسیار باهوشتر و فرز تر از ورژن بهشتیش بود و همین پوزخندی گوشه لبش اورد، خواست پاسخی بده که ادامه سوال او، شوکش کرد_تو ساتورو رو همینجوری که هست دوست نداری درسته؟! تو ترجیح میدی که اون هم مثل خودت یه شیطان باشه…برای همین سعی داری من رو وسوسه-
قدمی از ساتورو فاصله گرفت_قبول کردن عشق ساتورو به خودم به این معنی نیست که تونستم با فرشته بودنش کنار بیام، نه از لحاظ روابط میان شیطان و فرشته بلکه از نظر جایی که اون باید باقی عمرشو سپری کنه.
با سوال ساتوروی متحیر مقابلش جا خورد_جایی که باقی عمرشو سپری کنه؟!
لحنش سرد، یکنواخت و جدی شد_جهنم.
چهره ساتورو حالت سوالی خودش رو از دست داد و جاش رو به وحشت و هراس داد، حالا به یاد اورد که هیچکجای نقشش با ساتوروی اصلی، این رو عنوان نکرده بود که بدست اوردن این مرد، یعنی زندگی ابدی به عنوان یک فرشته توی جهنم_اون-اون میتونه گاهی اوقات به بهشت بره و دوباره پیش تو-
سوگورو چشمهای خالی از احساس و اعتمادش رو روی ساتورو انداخت، ساتورو با دیدن اون نگاه که اون رو یاد خونه اول شروعش با پادشاه جهنم مینداخت ، مضطرب شد_تو خیال کردی که من احمقم یا تو خیلی زرنگی ها؟!
دستپاچه شد و صداش لرزید_نه-نه من همچین منظوری نداشتم سوگورو چرا باید-
به سمتش هجوم اورد و با لحنی خشمگین ادامه داد_اما بنظر من تو فکر کردی من اونقدر احمقم که اجازه میدم بعد از این اتفاقات اون به بهشت برگرده. جایی که دست هیچکس، حتی من هم بهش نمیرسه.
نکنه تو داری به یه رابطه گل و بلبل و رمانتیک با من فکر میکنی ؟!
ساتورو وحشتزده پاسخ داد_من به یه رابطه معمولی که توش هم من عاشقتم و هم تو فکر میکنم.
پوزخند زد_و هم من؟ من عاشقش بشم و برای خودم یک نقطه ضعف بزرگ دستو پا کنم؟
به سمتش قدم برداشت، خشم ناگهانی اون کم کم داشت نگرانش میکرد، بنابراین سعی کرد اون رو اروم کنه، صورتش رو نوازش کرد و روی پنجههاش پاهاش بلند شد و بوسه نرم و ملایمی روی لبهای این شیطان عصبانی نشوند_لطفا، کمی اروم باش پادشاهه زودجوش من.
سوگورو از این عمل و کلماتی که خطاب شد بی اراده و ناخواسته اروم گرفت و به ساتوروش که کاملا مشخص بود به عنوان یک شیطان بازیگوش قصد گول زدن او مانند یک بچه بهونهگیر را دارد ، نگاه کرد_از چه نقطه ضعفی صحبت میکنی؟!
_خودت فکرشو بکن، همینجوری که حالا از کوره در رفتم، یجایی و یک روزی از این بدتر عمل کنم و رفتاری رو با این فرشته داشته باشم که نباید
اون لحظه ساتورو برای تنبیه من این قدرت رو داره که اگه بخواد به بهشت برگرده و من هیچوقت دستم بهش نرسه.
و تو نمیتونی تضمین کنی که هیچوقت این اتفاق نمیوفته.
ساتورو به فکر فرو رفت، واقعا این مرد ریزترین جزئیات رو پیدا میکرد تا خودش رو نسبت به همه چی بی اعتماد کنه…اما نمیتونست بابت این بهش حق نده، اگه مشکلاتی که با خدا داشت دوباره تکرار بشن، معلوم نیست چه خشم فاجعهباری جهان رو فرا بگیره_قطعا نمیتونم تضمین کنم، به هرحال فرشته و جهنم به وسعت فاصله جهنم تا زمین با هم تفاوت اخلاقی و اعتقادی دارن…
_این تضمین هم نمیتونی کنی که ساتورو این کار رو نمیکنه.
سکوت کرد، نه. این هم نمیتونست.
سوگورو با دیدن سکوت او، همونطور که به بدنش چسبیده بود،دستش رو دور کمر لاغرش پیچید_من ساتورو رو در هر حالت و ورژنی قبول میکنم، اما من تورو برای تضمین اعتمادم میخوام
حیرت، توی چشمای ساتورو به وسعت دریای مقابلشون بود، شنیدن این حرفها از مردی که مرگبار عاشقشه به همون اندازه که شیرین و مست کننده بود، به همون اندازه هم خطرناک بود_خواهش میکنم سوگورو…اینو از من نخواه.
_شاید دلیل اصلی وجودیت تو همین باشه، معشوقه شیطان بودن.
_از من میخوای چیکار کنم سوگورو؟ چه کاری از دست من ساختست؟
چونه ساتورو رو بین انگشت اشاره و شستش گرفتو سرش رو بالا اورد_ازت میخوام کنترل این بدن رو بدست بگیری، اونوقت من با دلی صاف تر و اعتمادی بیشتر این رابطه رو با تو ادامه میدم، اگه بخوای میتونیم در نهایت ازدواج کنیم و بطور علنی همسر من و ملکه جهنم بشی.
_پس دلیل این همه تفاوت من از هر فرشته و شیطانی که وجود داشته و داره چیه؟!
سوگورو کمی فکر کرد و به سمت ساتورو چرخید_این رو من هم نمیدونم، اما مطمئنم دلیل بزرگی پشتش وجود داره.
حرفای سوگورو باعث دلگرمی اون شده بود که ناگهان دستای سردش توسط دستای گرم و بزرگ سوگورو احاطه شد_بزار باز هم ببینمت.
بدنش از درخواست پادشاه جهنم خشک شد_چی-؟
کمی اخم کرد و دستای ساتورو رو اهسته فشار داد_گفتم، بزار باز هم ببینمت.
ساتورو فورا دستاش رو عقب کشید و وحشت زده از نتیجه این بحث قدمی جلوی چشمان متعجب سوگورو عقب برداشت_نه…نه این ممکن نیست.
سوگورو قدمی به سمتش برداشت_چرا ممکن نیست؟!
_چون…چون تو عشق ساتوروی فرشته هستی، من-من فقط به اون کمک کردم که چشمهای تورو باز کنم.
سوگورو پوزخند زد_اما اینطور که پیداست انگار تو هم عاشق من هستی.
بدنش از حرکت ایستاد، سوگورو بهش نزدیک شد گونه سردش رو نوازش کرد_نیستی ساتورو؟!
_باید-باید برگردی.
نگاهش سرد و بیروح شد_وقتی باهات حرف میزنم، به من نگاه کن.
ساتورو به سختی نگاهشو روی اون چشمان تیز و برنده انداخت_از چی انقدر میترسی؟!
لبهاش رو با انگشت شست نوازش کرد_از اینکه نتونی جلوی احساساتت به من رو بگیری و کنترل بدن ساتورو رو بدست بیاری و همه چیو خراب کنی؟!
مردمک چشمای ساتورو از ترس ریز شد که پاسخ تاییدی بود به حدس و گمان سوگورو_اونقدر پلید که عاشق بشی ولی اونقدر خوب که نخوای ازخودراضی باشی.
اخمهاشو توی هم کشید_منظورت از این حرفها چیه سوگورو؟!
سوگورو عقب رفت_چرا نمیخوای تو اون ساتورویی باشی که با منه؟
سرش رو پایین انداخت و دستهاش رو مشت کرد_سوگورو. لطفا تمومش کن.
_ساتورو.
بهش نزدیک شد و کمرش رو توی دست گرفت، ساتورو لرزید و زانوها و بدنش شل شد، سوگورو پوزخندی زد که باعث خجالت فرشته شد_بهم میگی تمومش کن درحالی که انقدر نسبت به من واکنش نشون میدی؟! چطور میتونم نسبت بهت بیتفاوت باشم، هرکس جای من باشه کنجکاو میشه، که چی باعث میشه با وجود این همه احساسات در برابر من مقاومت کنی؟
همونطور که انگشتهای ماهر سوگورو روی کمر و کتفش حرکت میکرد ، سعی کرد تمرکزش رو نسبت به اون لمس اعتیاداور کم کنه و جوابی به این مرد فریبنده بده.
اما واقعا باید چی میگفت؟ چه حرفی این مرد رو به خاتمه دادن این حرف وا میداشت؟ این جنگ درونی و ذهنی که ناگهان بهش هجوم اورده بود ، توجیح منطقش رو برای سوگورو سختتر کرده بود.
پس از به انجام رساندن یک بوسه پر از امید و عشق به فرشتش، سرش رو عقب اورد و به چشمهای نیمه باز ساتورو در بغلش نگاه کرد_پس، تو موندی. درسته؟!
ساتورو نگاهش رو بالا برد و سرش رو به معنی “بله” تکون داد.
دستش رو اهسته بغل رون ساتورو کشید و توی گردن فرشته پر عطشش خم شد و زمزمه کرد_پس بلت و لیلیث جرئت کردن و به من دروغ گفتن. درسته؟!
ساتورو چشمهاش رو از لمس گردنش توسط لبهای سوگورو بست و با تن صدایی پر از ستایش پاسخ داد_بله.
سوگورو سرش رو رو به روی ساتورو اورد و به نتیجه این کارش که در چهره فرشته مشخص بود نگاه کرد_اگه از اینجا خارج بشیم، تو همونقدر اسیب دیده هستی که یادمه؟!
ساتورو لبخند پر از دردی زد_به مرور بهبود پیدا میکنم.
از بیان کردن سوال بعدی خجالت میکشید، اما صورتش رو نوازش کرد و پرسید_اما بالهات، من اون هارو-
سرش رو به سینه سوگورو چسبوند، به این فکر کرد که اگه حالا راهه چاره رو بازگو کنه ممکنه تردیدی به دل سوگورو بندازه، درنتیجه به تعویق انداخت_اون ها هم خوب میشن، خوشبختانه کاملا از بین نرفتن.
دروغ بود اگه میگفت این حرف احساس بدی بهش نداد، کی تو این دوعالم وجود داشت که بعد این ظلم در حقش به این صاف و سادگی از گناهت چشمپوشی کنه، فکر نمیکرد که حتی از عهده خدا هم این بخشش بر بیاد.
اما، ایا واقعا ساتورو اون رو بخشیده بود…..؟
با صدای ساتورو از عالم خیالش بیرون اومد_سوگورو؟ چرا جواب نمیدی؟
تلنگری خورد و مبهوت به ساتورو نگاه کرد_چی گفتی؟!
ساتورو لبخند شیرینی زد_اوه، باید حسودی کنم که با وجود بودن کنار من، حواست پرت شد؟!
سوگورو از سوال فوقلعاده صادقانه ساتورو نتونست جلوی لبخندش رو بگیره، این ورژن ساتورو به وسعت هشت طبقه بهشت و هفت طبقه جهنم با ورژن دیگرش تفاوت داشت، احساسات و دلخوریهای او به دلرباترین شیوه بیان میشد_نه نیازی به حسادت نیست ، حواس من همیشه پرت توعه.
ساتورو کمی شوکه شد و پوزخند شیطونی زد_خب پس، میتونم بپرسم حواست پرت چیه من شد؟!
بدنش رو بیشتر به سوگورو نزدیک کرد و دستش رو دور گردنش حلقه کرد،قوسی به کمرش داد و باعث شد سوگورو تسلط بیشتری روی بدنش داشته باشه_پرت اینکه…
لاله گوش ساتورو رو بوسید و با دستش کمرش رو نوازش کرد_فرشته من، واقعا از کاری که باهاش کردم چشمپوشی کرده؟!
با سوال سوگورو، مکث کرد، صدایی از او خارج نشد که همین سوگورو رو کمی نگران کرد.
بوسهایی رو استخون زاویه صورتش نشوند_برای حالا، نه، من نه میتونم فراموش کنم و نه میتونم ببخشم، اما معلوم نیست در اینده با توجه به رفتارهای تو، باز هم همین نظر رو داشته باشم یا نه.
سوگورو پیشونی فرشتش رو بوسید_توقع من بیجا بود.
هردو لحظهایی سکوت کردن و به سمت دریا چرخیدن سپس ساتورو پرسید_اگه برگردیم، اولین کاری که میکنی چیه؟!
سوگورو همونطور که دستاش رو پشت کمرش گره کرده بود، از گوشه چشم به برق چشمهای ساتورو بخاطر انعکاس نور ماه روی دریا، نگاه کرد_باز هم میتونم این ورژن رو ببینم؟!
قلب ساتورو لحظهایی از ضربان ایستاد، نباید اجازه میداد که حرفای این مرد و عشق وحشتناکی که به او داره باعث بشه کاری رو انجام بده که خارج از قراردادش با ساتوروی اصلی است_فکر-فکر نکنم.
مکث کرد_چرا؟!
چشمهاشو ثانیهایی روی هم گذاشت و به دریا خیره موند،نمیتونست تضمین کنه که اگه دوباره به اون چهره جذاب و فریبنده سوگورو خیره بشه، بتونه جلوی تصمیمات ناگهانیش رو بگیره_من، نباید کنترل بدن ساتورو رو بدست بگیرم، چون ممکنه این دائمی بشه و ورژن فرشته ساتورو اینجا حبس بشه.
سوگورو پر از سوال بود_میتونم بپرسم چه مشکلی به دنبال داره؟!
سوالش رو با افتادن نگاهه ساتورو روی خودش کامل کرد_اگه تو کنترل رو بدست بگیری؟!
لبخند زد و به شن زیرپاش نگاه کرد_من یک اشتباهم، که هیچکجای اون دو عالم برای وجود موجودی مثل من برنامهریزی نشده، در دنیای بیرون من عجیبالخلقه تلقی میشم.
_من چیزی برای عجیب خطاب کردن نمیبینم.
_اگه بدونی واقعا چی هستن، شوکه میشی.
_خب، تا نگی که متوجه نمیشم.
ساتورو دوباره به دریا خیره شد_من در دنیای بیرون عمر زیادی ندارم، اجازه ورود به بهشت رو با اینکه هیچ گناهی نکردم و درواقع “شیطان” افریده شدم ندارم، نمیتونم به زمین برم چون برای رفتن به زمین باید جزو افراد یکی از دو عالم باشی اما من….نه اونقدر پلید هستم که جزو جهنمیان به شمار بیام و نه اونقدر خوب هستم که جنتیان من رو بپذیرن، من کاملا یک برزخم.
گونههاش سرخ شد اما زمزمه کرد_اونقدر خلق من اشتباست که با وجود اینکه یک مرد هستم اما قدرت باروری دارم.
سوگورو نتونست جلوی شوکه شدنش رو بگیره، به ساتورویی که گونه هاش قرمز شده بود نگاه کرد_من به چیزهای خیلی کمی اعتقاد دارم، یکی از اون ها هم این که وجود هیچ چیز بیدلیل و بی فایده نیست.
با نگاهی امیدوار به سوگورو نگاه کرد، اما حرفاش پر از یاس و ناامیدی بود
forbidden lover. "Part 20"❤️?
#jjk261
تاریخ مرگ ساتوسوگو یکیه؟
آخی چه شیپ خوش مومنتی هستیم ما میترسم مابقی شیپا چشم دیدنمونو نداشته باشن انقدر کنونیم.
If u guys want more pics of satosugu:
https://t.me/+F_-j5ZtDkjhlMjU0 ?☁️
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 day, 19 hours ago