مامان همخونه زنگ زد که خودش با دخترخاله همخونه و دخترش با اتوبوس میان اینجا بعد میرن انزلی از برادرش پرسید گفت معلوم نیست شاید نیان منم زنگ زدم جاری که گفت شوهرش کار داره و بچش هم درس داره آخر هم گفت برای شما هم بهتره مهمون تو مهمون نشه پس ما بعدا میایم…

مامان همخونه زنگ زد که خودش با دخترخاله همخونه و دخترش با اتوبوس میان اینجا بعد میرن انزلی
از برادرش پرسید گفت معلوم نیست شاید نیان
منم زنگ زدم جاری که گفت شوهرش کار داره و بچش هم درس داره آخر هم گفت برای شما هم بهتره مهمون تو مهمون نشه پس ما بعدا میایم
درسته اینا اصولا تا لحظه آخر میگن معلوم نیست ولی دلیل این بار حس میکنم مامان همخونه بود که تنها نمیاد
به جاری حق میدم چون میخوان با ما وقت بگذرونن ولی اونجوری شلوغ میشه
اونم مثل من با دخترخاله همخونه راحت نیست

خودم باورم نمیشه یه قطره اشک نتونستم بریزم
اصلا عزادار نیستم و این ناراحتم میکنه

سلام از خونه خودمون
و شب بخیر چون دیشب درست نخوابیدیم و قبل از ۴ حرکت کردیم الان میخوام بخوابم
راستی مامانشم با خودمون آوردیم

از خونه جاری و خلوت دوتایی و غیبت بسیار برمیگردم
???

برنامه فشرده مهمونی شروع شد امشب مهمون داریم(پسرخاله همخونه و پارتنرش میان) فردا شام به مناسبت تولد من جاری جون دعوت کرده جمعه شام من و همخونه میریم خونه پسرخاله من

برنامه فشرده مهمونی شروع شد
امشب مهمون داریم(پسرخاله همخونه و پارتنرش میان)
فردا شام به مناسبت تولد من جاری جون دعوت کرده
جمعه شام من و همخونه میریم خونه پسرخاله من

بچه که بودم اکلیل تو شیشه باریک و کوچولو فروخته میشد
تنوع رنگش هم خیلی کم بود و من آرزو داشتم همه رنگاشو داشته باشم که هیچوقت هم نشد
امروز تو بازار وارد یه مغازه شدم که تو رویاهای بچگیم هم نمیدیدم
پر از شیشه‌های اکلیل در انواع رنگ و طرح
وقتی میریخت تو کیسه پودرش تو هوا پخش میشد انگار بارون اکلیل میومد خلاصه اصن یه وضی ✨?

نزدیک صبح صدای ضد هوایی میومد ترسناک بود

آبان ♥️♥️♥️