𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months, 4 weeks ago
این.
یادته گفتی دیالوگی که به خاطرش ۱۳ رو نوشتی رو یادت رفت تو فیک استفاده کنی؟
تو رو خدا بگو دیالوگه چی بودد
من واتپد ندارمم
نمیدونم چی شد که فرار شد راه حلم. چی شد که تصمیم گرفتم علیه هر حملهای که بهم میشه پا به فرار بذارم، بهش فکر نکنم و پشت گوشم بندازم. خبر نداشتم هرچند هم که فرار کنم، در نهایت همه اون حملهها یه جایی، یه نصف شبی، میزنن تو همون گوشم. چی شد که دیگه در مورد گرههای فکریم که تا آخرین عصب سر انگشتهامم ریشه دوونده با کسی صحبت نکنم. حتی با تراپیستی که یه زمانی بهش پول میدادم تا حرفامو گوش کنه و حالا انگار پولم بدن دیگه نمیرم. دیگه پناه بردن هم برام معنا نداره، نه به نوشتن پناه میبرم نه به نقاشی کشیدن، نه به دوستانم.
انگار همه چیز از یه جایی رنگ باختن و اگه واقعا پناهگاهی هم باشه جز تختم چیز دیگهای نیست.
چقدر عمیقا تنها بودن بده. چقدر وقتایی که یه آغوش امن میخوای و نیست بده. چقدر بده که کسی نیست وقتی از گریه میلرزی بغلت کنه. چقدر قربانی بودن بده، این روزا، این لحظهها، این اشکها،
این فروپاشیا... بده.
گاهی احساس میکردم به اندازهی کافی برای بعضی چیزا سوگوار نبودم. برای بعضی چیزا باید تو تاریکی مینشستم، زانومو بغل میکردم و بلند بلند گریه میکردم. لازم بود بعضی وقتا جای سکوت، جای فرار یا حتی جای عصبانی شدن، فقط سوگواری کنم. شاید سوگواری از دردشون کم میکرد. مثلا کاش میشد وقتی میدیدم چقدر مامانم اذیت میشه و همه چی براش سخت میگذره، فقط گریه کنم، نه فرار. شاید باید برای برادرم بیشتر غصه میخوردم، برای روزهایی که تو اوج سختی خودشون گذشتن، برای دورهی دانشجوییای که توی حوزه علمیه گذشت، خاک بیشتری تو سرم میریختم.
یا مثلاً برای وقتی که دونه دونه دوستامو از دست دادم، یا برای خودم، برای وقتایی که دیگه نتونستم بنویسم، دیگه نتونستم نقاشی کنم... برای وقتی که به هر دری زدنام شد بشین سر جات بلندپروازی نکن بیشتر گریه میکردم.
شاید باید وقتایی که به این فکر میکردم بهتره یه نفرو استخدام کنم خیلی جاها نقش پدرمو بازی کنه، جای خندیدن گریه میکردم. یا حتی برای اینکه یه روز کاملو توی یه شهر غریب زیر بارون لرزیدم، برای تبدیل شدن به آدمی که هیچوقت فکرشو نمیکردم، برای اینکه روز تولدم تو یه کافه تنها نشسته بودم و کیک و چایمو میخوردم و منتظر زنگ مامان و بابا بودم، برای وقتی که نتونستم حرف بزنم چون انگار دیگه حتی قد یه مو هم ظرفیت نداشتم... بیشتر غصه میخوردم.
شاید غصه خوردن، شاید سوگواری کردن
شاید فرصت دادن به ابراز یه درد، کمش میکرد. وزن بعضی چیزا رو کمش میکرد...
من فکر کنم جهان دیگری هم هست
خدا بگو جهان دیگری داری
که قطعا عشق یک وجود نامیراست...
بخونیدش و بیاین در موردش صحبت کنیم.
صورتیش تقدیم به شما
اومدم بگم midoricoll شاپ جدیدمونه. پیج قبلی به فنا پیوست و کلا از الگوریتم خارج شد مجبور شدیم یه پیج جدید بزنیم. لطفا حمایتمون کنین?
سومیماسننننن✨
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months, 4 weeks ago