?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 3 weeks ago
مه قوم دوست بودم، قوم دوست استم و قوم دوست مومنم.
ده کدام کتاب دنیا نبشته استه که قوم دوستی گناه یه!؟
شهید یوسفی
سالپورغویی شهادت شهید یوسفی گرامی باد
ملاهای مفتخور دیشب شکم خود را در عروسی پسر طلحه پر کردند و امروز در برابر صدای مردم ایستادند.
امروز به رفیقم در بامیان پیام دادم و پرسیدم که حالش چطور است. او حال مرا پرسید و در پاسخ من عکسی از این جمع، از این زنان مجبور و ملاهای مزدور فرستاد و گفت: «نه. خوب نیستم. مگه میشه با ای وضعیت خوب بود؟»
امروز در بامیان و در جایی که گروه تیروریستی طالبان در دل یک نفر هم محبوب نیست، شماری از ملاهای مفتخور، مزدور و حامی تروریستان و جنایتکاران طالب، در میدان (چوک) الکین که همیشه میدان مبارزههای مدنی بود، جمع شدند و به درخواست صدور حکم بازداشت هبتالله آخوندزاده و حکیم حقانی قاضیالقضات گروه تروریستی طالبان اعتراض کردند.
این ملاها به سرکردگی سیدنصرالله واعظی گفتهاند که «امروز افغانستان در امنیت کامل قرار دارد و کسانی که علیه رهبر و سران طالبان موضع میگیرند و برای بازداشت و محاکمهی آنها تلاش میکنند، تحمل زندگی مردم افغانستان در رفاه و آسایش را ندارند. آنها پرسیدهاند که جرم هبتالله و تروریستان زیر دست او چیست؟».
پرسشی تا این حد مزخرف! مگر شما نمیدانید که جرم و جنایتهای طالبان چیست؟
مشخص است که ملاها هیچگاهی درد و رنج مردم را درک نکرده و نمیتوانند درک کنند. آنها از درک و حس انسانی تهی هستند و همه برای نان و به گفتهی خود شان «رفاه و آسایش» خود، خوشخدمتی ومزدوری میکنند و هیچگاهی صدای آنها صدای مردم نیست. مردم بامیان هرگز با این جمع همراه نبوده و فکر و عقیدهی شان در مورد اسارت اسلامی و حقارت خود شان با اینها فرق داشته است.
آخر کدام آدم بیدار و کسی که با پیش سر خود نان خورده باشد، از هبتالله آخوندزاده و از عاملان نسلکشی مردم یکهولنگ، از تخریبکنندگان هویت خود و از انفجاردهندگان بودا حمایت میکند؟
مردم بامیان رنج و اندوه دختران خود را به خوبی میبینند و از وضعیت آنها رنج میبرند و هرگز در کنار طالبان و به حمایت از این گروه نمیایستند.
این مردانی که در اینجا در کنار این ملاهای مزدور و مفتخور ایستادهاند، کمازکم بر اشکهای دختران و خواهران خود پای گذاشتهاند. این که طالبان همهچیز را از مردم گرفته و هیچ کسی در بامیان اختیار نشست و برخاست خود را ندارد به همه آشکار است.
چطور این حرکت به راه افتاد؟
دیشبدر بامیان، عروسی پسر مولوی طلحه، رییس دفتر عبدالله سرحدی بود و این حرکت در آنجا از سوی سیدنصرالله واعظی و حسیبالله وفا، مدیر کابلبانک که یک تاجیک و از رشوتخواران نزدیک به رییس معارف طالبان در بامیان است، پیشنهاد شد و ملاهای همسو با سیدنصرالله تایید کردند.
چند نفر از آموزگاران زن، توسط فیروز زاهد، آمر مکتب پسرانهی مرکز بامیان مجبور به شرکت در این حرکت شدند.
گروگانگیری مردم همین است!
نهمین سالروز ارتحال ملکوتی وعروج بلند پروازانهء مادر رهبر شهید،زینب هاشمی فرارسید، یکبار دیگر دلهای داغدار وروان رنجور، عاشقان ورهروان راه عدالت خواهیی رهبر شهید درخاطره ها تجدید گردید، مادرشهید، نمونه از صبر وفداکاری بود، او درپای آرمانهای عدالت خواهی از نخستین روزهای مبارزات، آلام ومصایب بسیاری را متحمل گردید، صبر دربرابر شهادت شوهر وفرزندانش یکی از رویداد اندوهبار درزندگی او به حساب میاید،بعد ازشهادت رهبر شهید، تنهایی وآواره گی فقر وتهی دستی وده ها مشکلات دیگر، بر، ایمانداری وباورمندی اش به یک مبارزه خاموش ومعنی دار واداشت، او به درستی میدانست، اندیشه های پاک زلال فرزند برومندش شهید مزاری که حاصل شب بیداری ها وتربیت نیک ومرارتهای مادرانه او بود، چگونه درشبهای ظلمتکده روزگار درفرا راه راهیان راه عدالت میدرخشد، امروز یاوارهء مادر صبر وفضیلت زینب هاشمی، مادر درد آشنای جامعه ما درشرایط تجلیل میگردد،که غبار اندوه وسرنوشت مبهم در چشم انداز زندگی سیاسی و اجتماعی رهروان شهید مزاری سایه افکنده است, عبور ازاین مقطع دشوار درایت وتمسک جدید، به تفکر رهایی بخش رهبر شهید را میطلبد
والسلام
سالهای شور و شر یادش بخیر
بَرنَو خشم پدر یادش بخیر
دنیا چه زود تغییر میکند و آدمها چه زودتر، چه فضایی داشتیم و چه تاریخی.
شعر از ابوطالب مظفری:
«شكايت نامه (۲)»
آي مادر اسب و زين من كجاست؟
كفشهاي آهنين من كجاست؟
سالهاي شور و شر در پيش روست
هفت صحراي خطر در پيش روست
باز فصل كوچ، فصل تير شد
آن پريشانخوابها تعبير شد
آي مادر! فكر كوچ و بار باش
مهربان! امشب كمي بيدار باش
چادر بيچارگي را بخيه زن
چارق آوارهگي را بخيه زن
تيز كن خشم تبرزين مرا
پركن از آيينه خورجين مرا
سالهاي شور و شر يادش بخير
برنوي خشم پدر يادش بخير
بقچهات از عشق خالي مانده است
وحشت آن سنگسالي مانده است
بايد امشب اسبها را زين كنيم
زخمها مان را نمك آجين كنيم
چشمهاي از كوه غم جوشان شده
آخرين فصل بلانوشان شده
من نميدانم كه آمد ياوه گفت
كامشب از آتش سياووشي شكفت
آشنايم سرپناه گله را
پايگرد و خوابگاه گله را
ميشناسم خوب، راه خانه را
مرتع و آبشخور بيگانه را
مزد اين آتش عزيزان! ذود نيست
اين همان سرمنزل مقصود نيست
دزدها باهم تباني ميكنند
گرگها امشب شباني ميكنند
اي دل ناشاد من ! شادي مكن
دور پرويز است فرهادي مكن
آي مادر اسب و زين من كجاست؟
كفشهاي آهنين من كجاست
بعد از اين مادر برو خون گريه كن
هفت هامون هفت جيحون گريه كن
پاي اين گهواره بيحاليم
گريه كن بر اين تفنگ خاليم
پاي اين گهواره ميگريد جرس
موسم لالايی زخم است و بس
باز چشمي را هراسان ديدهام
خوابهاي بس پريشان ديدهام
باز ميبينم كه بر شاخ درخت
سنگ ميرويد زباغستان بخت
باز ديوي قصد جانم ميكند
دشنهاي در استخوانم ميكند
ماهمان مجنون ليلا مردهايم
سنگ صد صحرا تغافل خوردهايم
بعد از اين ما و شب و مردابها
ما و سنگاباد اين سيلاب
برنو: از تفنگهای قدیمی تک تیر
عکس: علوم اجتماعی مقر رهبری حزب وحدت بعد از جنگ سوم اتحاد و حزب وحدت- تابستان ۱۳۷۱
پرتله و شاجورها و کرتی چرمی غنیمت جنگی از حوزه پنج است که قرارگاه مرکزی اتحاد در غرب کابل بود ? و در جنگ سوم به تصرف حزب وحدت درآمد و قرارگاه گروپ ما تحت فرماندهی مرحوم محسن نجاشی شد.
احد بهادری
از سربازان نامی بابه
برایم گفت که از کارهایم خبر شده و من هم گنهکارم؛ زیرا، من از اولین پسرانِ بودم که در ۳ام اکتبر_ سالِ ۲۰۲۲ در راهپیمایی عدالتخواهی در ولایت بلخ، در کنارِ دخترانِ معترض راهپیمایی کردم.
من دانشآموختهای رشته ژورنالیزم از دانشگاه بلخ استم. آنجا در کنارِ تحصیل و دانشگاهرفتن، با حمزه یکجا فعالیتهای مدنی و فرهنگی میکردم. تالبان میخواهد از این ناحیه من و خانوادهام را بیشتر بیازارد.
من بیکارم و تنها پسرِبزرگتر و امیدی برای پدر و مادرِ پیرم استم که شاید بتوانم خرچومخارجِ خانواده را تآمین کنم؛ ولی تالبان نه تنها مرا، بلکه همهای خانواده ما را بهجرم عدالتخواهی و فعالیتهای مدنی الفت و من، تهدید به زندانانداختن و کشتن کردهاند.
اکنون من و خانوادهام، نه پولی برای فرارکردن از چنگی تالبان به خارج از کشور داریم و نه نهادهای حقوقبشری به دادِمان میرسد. هیچ نهادِ حقوقبشری و سازمانملل شاید نتواند تضمین کند که تالبان دیگر کاری بهمن و خانوادهام نداشته باشد.
مگر این پاسخ سالها مبارزهای ما برای عدالت و انسانیت است؟
#جهان_عارفی
#برادرِ_حمزه_الفت
جهان عارفی برادرِ حمزه الفت؛
پاسخِ سالها مبارزه برای عدالت را الفت اینگونه گرفت!
حمزه زمانیکه از بامیان حرکت کرد، برایمان گفت: خانه میآیم. گفتیم: درست است بیا و هرجای رسیدی، زنگ بزن. چندینبار برایش زنگ زدیم و شمارههایش نگرفت. پس از گذشتِ یکشبانهروز، چاشتهنگام زنگ زد که در نیلی رسیده.
گفت: شاید شب در ولسوالی خدیر برسم. از من خواست که وقتی آمد، با موتورسایکل دنبالش بروم. گفتم، راهها همهجا مسدود است؛ حتا پیادهروی تقریبن ناممکن است. گفت: مشکل نیست شب در هوتل میباشم، فردا پیاده میآیم و شما هم دنبالم بیایید. گفتم، درست است.
نمیدانم چرا؛ ولی، کدام نفوذی تالبان از آمدن حمزه برای استخبارات ولسوالی خدیر گزارش داده بوده. حمزه ساعتِ نُهشب در ولسوالی خدیر از موتر پیاده میشود و در هوتلی میرود. چند دقیقهای نمیگذرد که دو تن از سربازان استخبارات تالبان در هوتل آمده و با صدایی بلند میگوید: حمزه الفت کیست؟
حمزه از جایش میخیزد و میگوید: من حمزهام. سربازانی استخبارات تالبان از حمزه کارتِهویتاش «تذکره» را میخواهد. حمزه کارتهویتاش را به آنها میدهد و افراد استخبارات تالبان از کارتهویتاش عکس میگیرد. همچنان از حمزه میخواهد که جایی نرود.
پدرم پیر و بیمارست؛ ولی با آنهم، با توان کمی که دارد، مجبور است دستِکم ۲۰فیصد خرچومخارج خانواده و خرچِتحصیل یکی از برادرانم را بدهد. پدرم در ولایت سمنگان_ در معذن ذغالسنگ واقع در درهصوف کار میکند. حمزه خرچومخارچ خانواده و برادرانِ دیگرم را تآمین میکرد. او از ترسی اینکه دو باره تالبان او را نگیرد و خانوادهای ما بیسرپرست نماند، از آنجا شبهنگام به طرفِ خانه؛ یعنی قریهای میجان حرکت میکند.
حمزه شبهنگامِ که میخواست خانه بیاید، سه تن از افراد استخبارات تالبان در کوهِبیابانِ سرِ راهِ او را میگیرد. از او تلفنی او را بهرنگ و مشخصاتی خاصی میخواهد. حمزه هرچند هم که تلفناش را میدهد؛ اما، بازهم بینِشان لتوکوب و زدوخوردِ صورت میگیرد. در این بین، این سه فرد تالبان با لتوکوب زیاد و زدنِ حمزه با نوکِ سلاحهایشان به پای و دستاش، وی را ناچار بهدفاع از خودش میکند. حمزه در دستاش چوبِ داشته و مجبور میشود با همان چوب، از خودش دفاع کند.
حمزه فرار میکند و افراد مربوط به استخبارات تالبان از پُشتسرش چندین گلوله فیر میکند. که ازین میان یک گلوله در پای حمزه اصابت کرده و وی زخمی میشود. افراد استخبارات تالبان، پس از دفاعکردن ناگهانی حمزه، دیگر دنبال وی نمیرود. حمزه با ابتداییترین داروهای که داشت و با شالگردناش میتواند کموبیش جلوی خونریزی را بگیرد.
شاید یازده یا یازدهونیم شب بود، حمزه با من تماس گرفت و گفت که از سوی استخبارات تالبان زخمی و لتوکوب زیاد شده. از آنجا که دایکندی یک منطقه کوهستانی و نهایت سردسیر است، به نسبت برفوبارش زیاد حتا راههای پیادهرفتن هم مسدود شده بود؛ چه برسد به موتورسایکل و دیگر وسیلهها! و من ناچار با خطرِ انداختن جان خود، و چند تن دیگر، نیمهشب حرکت کردیم که حمزه را خانه بیاوریم. در مسیرِ راه برایش زنگ میزدیم. در نخست صدایش خوبتر بود. همانگونه پیاده چهار ساعت راه رفتیم و ساعت سه صبح حمزه را در مسیر راه با وضعیت خراب و از حالافتاده پیدا کردیم. هرسهمان تا ساعت هفت صبحِ روزِ جمعه به خانه رساندیم. تا زمانیکه خانه رساندیم، خونریزی زیادی نداشت. ولی روزِ بعد، خونریزیاش زیادتر شد. هرچند قریهای ما«میجان»هیچ کلینیکِ که از امکاناتی برخورددار باشد، وجود ندارد؛ ولی با آنهم، ما از ترسِ تالب که مبادا حمزه را پیدا کند، نتوانستم وی را به کلینیکهای ابتدایی ببریم. زیرا هم خودش نمیخواست برود و هم، راهها همهجا مسدود بود. اینگونه شد که حمزه را در اثرِ لتوکوبِ شدیدِ تالبان و زخماش که زیاد خونریزی داشت، از دست دادیم و نتوانستیم هیچکاری برایش انجام بدهیم!
مادرم رقیه نام دارد. او صاحب ۷فرزند(یکدختر و ششپسر) بود. تالبان حمزه را از ما گرفت. مادرم نهایت پیر و ضعیف است. در طی چندسالِ گذشته، سه تن از برادرهایش را نیز تالبان کشتهاند و مرگِ برادرم او را بیشتر منزوی کرده و ترسم این است که مادرم را از دست بدهم.
پس از مرگِ الفت، مادرم با عکسها و کتابهایش که روبهرو میشود، از حال میرود و بیهوش میشود. و من هیچکاری برای حالی مادرم نمیتوانم. با این دربهدرِ ما، استخبارات تالبان باز هم پیگیری ماست. حتا روزِ دفن و مراسم خاکسپاری حمزه نیز آمده بود و میخواست مرا با خودش ببرد.
هزارهها هویت تباریِ قومی دارند.
نویسنده: !شاهین حسینی
هزارهها از یکسو یک هویت قومی است و از سوی دیگر هویت تباری دارند. هویت تباری آنها یکتبار بودن هزارهها است. در این هویت تمام هزارههای جهان (هزاره)اند. هزارههای شیعه، هزارههای سنی و هزارههای اسماعیلی همه هزارهاند. بنابراین، هزارههای پنجشیر، بدخشان، فرخار، تخار، قندوز، لغمان، بلخ، بغلان، پروان، غور، بادغیس، هرات، تایمنی، جمشیدی، فیروزکوهی، چهارایماق، فرا، هیرمند، قندهار، ارزگان که اکنون بیشترشان سنیاند، هزارهاند.
هزارههای درهی کیان، نیکپی، بغلان، برخی از مناطق بامیان و بهسود، بدخشان، سمنگان و... که بیشترشان اسماعیلیاند، هزارهاند. در نتیجه هیچ تفاوتی بین اینان نیستند.
در طرف دیگر، هزارهها هویت فرهنگی دارند. گروه قومی که هزارهها در آن زندگی میکنند، دارای مشترکات فرهنگی، زبانی، رفتاری و دینی هستند که ممکن است به آبا و اجدادشان برگردد و یا بر اساس عوامل دیگری به وجود آمدهباشد. بنابراین، یک گروه قومی میتواند یک جامعهی فرهنگی باشد.
قوم یا گروه قومی، به گروهی گفته میشود که به یک فرهنگ (زبان – آداب و رسوم و...) تعلق داشته باشد و از این طریق شناخته شوند. این مفهوم که مبنای اصلی مردمشناسی است (فرهنگ مردم شناسی ص112).
تئودور سن در فرهنگ جدید جامعهشناسی خود قوم را چنین تعریف میکند:
گروهی با سنت فرهنگی مشترک و احساس هویتی که آن را به عنوان یک گروه فرعی از یک جامعهی بزرگتر مشخص میکند و اعضای هر گروه قومی از لحاظ ویژگیهای خاص فرهنگی از سایر اعضای جامعهی خود متمایز هستند. (قومیت و قومگرایی در ایران از افسانه تا واقعیت ص449)، صحفهی دکتر محمد شاری).
براساس این باور از هویت هزارگی: سیدهای مناطق هزارهنشین، خلیلیها، تاجیکان شیعه، بلوچهای ارزگان و هیرمند، پشتونهای شیعه، شامُلها و... هزارهاند؛ زیرا در هویت فرهنگی و جامعهی فرهنگی با هزارهها همسرنوشت، دارای تاریخ، فرهنگ، زبان، گویش، آداب و رسوم، خواستههای مشترک و... هستند. بنابراین، هزارهاند.
سرانجام، میتوان گفت هزارهها برابر با شیعیان نیستند. البته شیعیان جامعهی فرهنگی هزاره، هزارهاند. در یک کلام هزارهها، هزارهاند. هیچ فرقی باهم ندارند.
انواع رنگ در زبان هزارهگی
........
فهرست زیر شامل انواع رنگ در زبان هزارهگی است. به دلیل تنوع طایفهای، فرهنگی و اقلیمی در هزارہ جات نام انواع رنگ در گویش هزارهگی متفاوتاند و هر منطقهای، نام بومی و مخصوص به خود را دارند که یافتن نام آنان سخت مینماید. این فهرست، نزدیک به لهجة هزارههای غزنی است، دوستان مناطق دیگر هزارہ جات کمک کنند که برابر آن را بنویسند تا این فهرست کاملتر شود. خواهشمندم! دوستان، نامی را که مینویسند، آن را توضیح دهند و معرفی کنند:
شیرچایی: به رنگ شیرچای نزدیک به قهوهای.
خاکی: به رنگ خاک.
سووز: به رنگ آسمان و دریا.
اِشیل: به رنگ آسمان، آببند و نوور.
بنوش: بنفش.
شَفتَلی: به رنگ شبدر.
جگری: به رنگ جگر.
گلابی: به رنگ گلابی رسیده.
نارنجی: نارنجی.
نقرهای: به رنگ نقره.
طلایی: به رنگ طلا.
سمیتی: به رنگ سیمان.
اُشتری: به رنگ شتر.
غورهای: به رنگ میوة کال درختان باردار.
نصواری: به رنگ نصوار.
فیروزهای: به رنگ سنگ فیروزه.
لاجوردی: به رنگ سنگ لاجوردی.
آسمانی: به رنگ آسمان.
نخودی: به رنگ ناخود.
نیلی: به رنگ مواد نیل.
کاهی: به رنگ کاه.
زرد کاهی: زردِ متمایل به کاه.
زرد نارنجی: زرد کمرنگ.
گندمی: به رنگ گندم.
پیازی: به رنگ پیاز.
بادنجانی: به رنگ بادمجان رومی.
تربوزهای: به رنگ تربوز یا هندوانه.
سورمهای: به رنگ سرمه.
کیرمی: به رنگ کرم صورت.
اطلسی: به رنگ اطلس که برّاق باشد.
رنگ گرم: به رنگ سرخ و مانند آن.
رنگ سرد: به رنگ سبز و مانند آن.
باقلم دکتر حفیظ سحر
نام وسایل و اوزار خانہ د زبان هزارهگی
..............
فهرست زیر شامل وسایل و ابزار خانه در زبان هزارهگی است. این وسایل ابتداییاند و هزارهها بر اساس نیاز آنها را ساختهاند. به دلیل تنوع طایفهای، فرهنگی و اقلیمی در هزارہ جات نامهای ابزار و وسایل خانه زیاد است و هر منطقهای، وسایل بومی و مخصوص به خود را دارند که یافتن نام آنان سخت مینماید. این فهرست، نزدیک به لهجة هزارههای غزنی است، دوستان مناطق دیگر هزارہ جات کمک کنند که برابر آن را بنویسند تا این فهرست کاملتر شود:
چراغموشک: چراغ فتیلهای
چراغسنگی: چراغفتیلهای سنگی
بتی: فانوس
چوربتی: چراغقوه
تیپشی: ظرف کلان برای نانبوته
لگن: ظرف بزرگ برای شستن لباس
تیبیری: صندوقمانندی برای نگهداری نان
مَنجَک، گوگی: چوب چندی را روی پایه محکم میکنند و بالای چوبها تخته میگذارند. زیر منجک بهطورمعمول شیر، ماست و روغن نهاده میشود تا جای کمتری را بگیرند.
تیمَشکی: صندوقمانندی برای نگهداری مشک
چَیله: وسیلهای بافیده از تال خیمچه که زیر مشک گذارند.
چیله: از تالهای نازک درخت برای نگهداری وسایل خانه ساخته میشود.
رَف، رفیده: وسیلهای که زنان روی آن خمیر کشاند و به روی تنور زند.
توکدانی یا تفدانی: برای دور انداختن نصوار
کیپچو: چوبی که دَر را با آن محکم کنند.
سیپیه: وسیلهای که دیگ کلان را روی آن میگذارند و زیر آن آتش میکنند.
پلاس: گلیم
گلیم: پلاس
کونجله، بوقه، جمخیو: لحاف بزرگ و کوچک
شالکونجله: لحاف بزرگ بافیده از پشم
شال، شَلکی: فرش یا لحافی که از پشم بافته شده باشد.
فرشقورمهای: فرشی که از پارچههای رنگارنگ ساخته شده باشد.
سترنجی: نوعی درشت فرش که کاربرد فقیرانه دارد.
دیشکه: دیگ کلان
دیشکی خوراو: دیگ برای به خور در آوردن مشک و پوست حیوانات اهلی
دیگلی: دیگ
دیگبخار: دیگ زودپز
شگور: ظرفی که نان را در آن میگذارند.
تاغار آرد: ظرفی برای خمیر کردن آرد.
تاوه: ظرفی که روی آن نان تاوهای پزیده میشود.
بَدنی: ظرفی مانند آفتابه که از آهن، مس و نکل است.
آفتاوهلگن: آفتابه لگن
کوزهگیلی: کوزهای از گل برای نگهداری آب سرد
تونتی: چاقوی بزرگ
آتشکش، چیشله، جوشله: وسیلهای که قوغ آتش را در تنور با آن جابهجا میکنند.
سیخچه: آهنی که روی تنور گذارند و روی آن چایجوش گذاشته شود.
تاوجی: آهن گردی که سر تنور را با آن محکم کند.
جولصوف: وسیلهای شبیه توپ والیبال که صوف یا نغول را با آن محکم میکنند.
کنبوچه: کندوی آرد کوچک
کندو: کندو برای آرد
پنجه: چنگال
تیسیری: بالش
ملاقهچوبی: ملاقه
ساتول: ساطور
پیلچَی: پیاله
ترموزچی: فلاسک
جَکآو: پارچ
چیجوش: کتری
غلبیل: غربال، الک
سماوات: سماور
آونگ: هاون
پلته، گوگرد: کبریت
لیتر: فندک
امبور: انبر
کمبل: پتو
شاتو: نردبان
بکس: صندوق آهنی برای نگهداری لباس و دیگر وسایل مهم خانه
باردُو: گاو صندوق چوبی ضخیم منقش با دروازههای کیشویی قفلدار که بر روی چهارپایی استوار است و در داخل آن خوراکی، وسایل پختوپز و اشیای گرانقیمت خانواده نگهداری میشوند.
سرماغ: ظرف گَود، دستهدار و بلندی که برای همزدن دیگ شیر در حال جوش و جابهجا کردن مایعات بین ظرفهای مختلف و در مقیاس بزرگ استفاده میشود.
چَمچَه: مشابه و همکار سرماغ با مقیاس کوچک از آن
دیگتراش: (بِیلچَه) وسیلة فولادین، دَمپهن، تیز و دستهدار که برای زدودن گرفتگی ته دیگ به کار میرود.
چَرپی، منجگ: چپرکت
چوخال: وسیلهای برای فرو نرفتن در برف که شبیه آلة بازی اسکی است.
منبع: دکتر حفیظ سحر
یک آهنگ زیبا از آهنگ خوان خوش صدا حمید سخی زاده بشنوییم.
نیسه نیسه، گل نیسه
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 3 weeks ago