زبانگری

Description
نکته‌هایی درباره‌ی ترجمه، زبان فارسی، و بلکه چیزهای دیگر.
از تجربه‌ی مستقیم من در کارِ ترجمه.
آرش فرزاد.

اگر نظری داشتید، لطفاً به ایمیلم بفرستید:
📝 [email protected]
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago

3 years, 2 months ago

‌‌
دوستان،
مدتی فرصت نوشتن در اینجا را نداشته‌ام. اگر بخت یار باشد، به زودی دو کتاب به ترجمه‌ی من منتشر می‌شود که یکی‌شان را به نشر نو سپرده‌ام و دیگری را به نشر بیدگل.

تا یکی دو ماه آینده، همچنان مجال نوشتن نخواهم داشت. ولی یادداشت‌های ابتدایی بسیاری، در حد طرح مسأله، آماده دارم و پشت میز کارم که برگردم، از نو اینجا چیزهایی خواهم نوشت - از ترجمه و زبان و زبانگری.

از شما که پی‌جویید، سپاسگزارم.
٨ مرداد
آرش فرزاد

3 years, 5 months ago


فهمِ متناین اصل بنیادی

در درس‌هایی که از استادانم در کارِ ترجمه آموخته‌ام، شاید بنیادی‌ترین‌شان این بوده است که در هنگام ترجمه، همیشه ببینید که آیا با خواندن جمله‌ی خودتان (یعنی جمله‌ای که ترجمه کرده‌اید)، متوجه معنای آن می‌شوید یا نه! چنان بدیهی است که پاک از یادِ آدم می‌رود!

این البته کاری است دشوار. و دقیق‌تر که فکرش را بکنیم، می‌بینیم دو معنا دارد:

۱- آیا جمله‌ی فارسیِ شما معنادار است؟
۲- آیا خودتان جمله‌ی متن اصلی را اصلاً فهمیده‌اید؟

یک.مترجم معنایِ جمله‌ی اصلی را درست فهمیده است. می‌داند نویسنده چه گفته است. ولی هنگامی که فارسی‌اش را می‌نویسد، به دلایل گوناگون، جمله‌ای می‌نویسد که به خواننده‌ی ترجمه، معنای درست جمله‌ی اصلی را نمی‌رساند. از آن «دلایل گوناگون»، یکی ساختار نگارشیِ بد است که از ضعفِ نویسندگی می‌آید، و یکی هم انتخاب معادل‌های نادقیق یا نادرست که از حساسیتِ نابسنده در کاوش و گزینشِ واژه‌ها می‌آید.

دو.مترجم معنایِ جمله‌ی اصلی را درست نفهمیده است. چه‌بسا خودش هم بداند که معنای درست جمله را نفهمیده. شاید هم نداند. با این همه، چون معنای «اجزای جمله» را می‌فهمد، به گمانش می‌تواند جمله را ترجمه کند. پس جمله را ترجمه می‌کند. ولی وقتی می‌خواندش، معنای آن را نمی‌فهمد (یا امیدواریم متوجه شود که معنای آن را نمی‌فهمد).

در حالت نخست، از آنجا که مترجم خیالش از بابت فهمِ معنای متن اصلی راحت است، کارِ شناساییِ جمله‌ی بی‌معنا (یا کم‌معنا) دشوارتر است و نیازمند حساسیت و هشیاریِ بالا در خوانشِ متن از جایگاهِ کسی است که متن اصلی را پیشِ رو ندارد.

در متن‌هایی با مفاهیم پیچیده، این دشواری و احتمالِ خطاکاری بیشتر می‌شود. چون مترجم ناگزیر است هر دم بسنجد که دشوارخوانیِ جمله‌اش آیا به راستی برامده از دشواری مفهومِ بازگفته‌ی نویسنده است یا که قدری هم از جمله‌بندی و واژه‌گزینیِ نادرست خودش آب می‌خورد.

◈ چه کنیم؟جمله‌های‌تان را از دید خواننده بخوانید. هر گنگی و ابهامی را خوب بسنجید که از کجا آمده است. اگر جمله برای‌تان نامفهوم است (چه جمله‌ی اصلی و چه ترجمه‌ی خودتان)، احتمالاً می‌شود کاری کرد که از نامفهومی بیرونش بیاورید.

https://t.me/zabangari
@zabangari

3 years, 6 months ago


درباره‌ی
چهار مهارت در یادگیریِ زبان
یادگیریِ زبان به دو گونه‌ی مختلف روی می‌دهد:
١- یادگیری در خردسالی (زبان مادری) و
٢- یادگیری در پس از آن (زبان‌های غیر مادری).

در خردسالی، یادگیری نخست با شنیدن آغاز می‌شود. مهارتِ شنیدن نخستین است. نوزاد آواها و لحن‌ها را می‌شنود، و رفته‌رفته واژه‌ها، عبارت‌ها، و جمله‌ها را. سپس، در فرایندِ شنیدن کم‌کم می‌کوشد آنچه را می‌شنود تکرار کند. تکرار نخستین شگردِ اوست.

پس، مهارتِ دومِ خردسال سخن گفتن است. و در این مهارت، در گذر روزها و ماه‌ها، اوست که از هزاران هزار خطایی که ازش سر می‌زند، نه سرخورده می‌شود، نه ناامید، نه خسته. چه‌بسا «اشتباه کردن» هم یکی از شگردهای او در یادگیری زبان است. دیگران کم‌کم خطاهایش را گوشزد می‌کنند. کودک در گفت‌وگوی کنشگرانه با دیگران تمرین می‌کند و تمرین‌ها هم همه وابسته به بستری واقعی و کاربردی‌اند. او سر کلاس زبان نیست، او دارد زندگی‌اش را می‌کند و زبان یاد می‌گیرد.

سپس‌تر، مهارتِ خواندن پیش می‌آید. و خواندن شاید آغاز مرحله‌ای است که اندیشه‌ی انتقادی پدیدار می‌شود. خواندن همتای شنیدن است. در هر دو، شخص پذیرنده است، نه بیرون‌دهنده. او می‌گیرد. ولی خواندن سطح تازه‌ای از ارتباط زبان و اندیشه را نمایان می‌کند. کودک اینک بر صفحه‌ی کتاب واژگانی نو یاد می‌گیرد که او را راهنمای جهانِ «مفهوم‌ها و ایده‌ها» است.

در کار-و-کوشِ در افتادن با این اندیشه‌هاست که سپس نوشتن وارد کار می‌شود. نوشتن عالی‌ترین وجهِ کاربستِ زبان است. و نوشتن را از خواندنِ بسیار می‌توان آموخت، هم‌چنان که گفتن را از شنیدنِ بسیار. نخست دریافت کردن و دریافتن (چنان که در شنیدن و خواندن)، تا سپس پدید آوردن و پس دادن (چنان که در گفتن و نوشتن).

https://t.me/zabangari
@zabangari

3 years, 8 months ago


خنده‌نگاهی به واژه‌ای جدیددر سال ۲۰۰۹، در یک برنامه‌ی تلویزیونی در آمریکا که نوعی برنامه‌ی استعدادیابی برای مُدل شدن است، مجری برنامه به شرکت‌کننده‌ها پیشنهاد می‌کند که برای رقابت تلاش کنند که در نمایش احساسات‌شان به جای لب‌ها از چشم‌های‌شان استفاده کنند، یعنی لبخندشان را در چشم‌های‌شان نشان بدهند. او این جمله را می‌گوید:

"You will battle it out to see who has the best smize!”

در آن زمان شاید به نظر نمی‎رسید که این واژه‌ی جدید چندان کاربرد یا جذابیتی داشته باشد، ولی در این یکی دو سال گذشته که در محیط بیرون از خانه، از چهره‌ی آدم‌ها فقط چشم‌های‌شان را توانسته‌ایم ببینیم، شاید حالا به چشم دیگری به این واژه نگاه کنیم. ماسک‌هایی که حالا همه به صورت داریم ناچارمان کرده‌اند تا در میان‌کُنش‌های روزانه‌‌ی‌مان با مردم، هم چشم‌ها را دقیق‌تر «بخوانیم» و هم بکوشیم با چشم‌های‌مان بیشتر «بگوییم».

پس عجیب نیست که حالا خیلی‌های‌مان یاد گرفته باشیم که با چشم‌های‌مان بخندیم. ولی البته، این را هم می‌دانیم که لبخندی که راستکی باشد خودش را توی چشم‌ها هم نشان می‌دهد و همین لابد حالا دیگر لبخندهای دروغکی را از رونق انداخته است!

برگردیم به واژه‌ی‌مان Smizeشاید بتوانیم در فارسی آن را «چشمخند» بگوییم و در حالت فعل «چشمخند زدن»؛ یا «چشم‌خنده» و «چشم‌خندیدن» یا «چشم‌خنده کردن» مثلاً. جالب این که در فارسی، در مصدر «خندیدن» می‌توان مصدر «دیدن» را هم دید! اگر می‌خواستیم معادل ادبی برایش بسازیم شاید مثلاً می‌شد بگوییم «نِگَرخند» و «نگرخنده» و «نگرخندیدن».

در انگلیسی (و گُمانم فرانسه) به این جور واژه‌ها که از ترکیب بخش‌هایی از دو یا چند واژه پدید می‌آیند portemanteau می‌گویند. واژه‌ی smize هم، چنان که پیداست، از ترکیب smile و eyes درست شده است.

این یادداشت برگرفته از یادداشتی در وبلاگ دیکشنری آکسفورد است.

https://t.me/zabangari
@zabangari

3 years, 8 months ago


**◊ نکته‌های کوچک ◊

/ این وضع برای بیش از دو سال ادامه داشت. /**در ترجمه‌ها و حتا نوشته‌های فارسی و حتا در گفتار فارسی دیده‌ام و شنیده‌ام که برای طول زمان از حرف اضافه‌ی «برای» استفاده می‌کنند. شاعران امروز لابد در شعرشان می‌نویسند:

نخست
برای مدتی طولانی در او نگریستم!*

○ در زبان انگلیسی، برای طولِ زمان از حرف اضافه‌ی for استفاده می‌کنند:

— I'm going away for a few days.
— He was jailed for 12 years.
For more than two years, I used to visit him every day.
For a long time, we sat there.
— We discussed that for a while.

○ در زبان فارسی، برای طول زمان از هیچ حرف اضافه‌ای استفاده نمی‌کنیم:

— چند روزی می‌روم جایی.
— او دوازده سال زندانی بود.
— بیشتر از دو سال، هر روز پیشش می‌رفتم.
— مدتی طولانی همانجا نشستیم.
— مدتی درباره‌اش بحث کردیم.

○ البته اگر مقصود طولِ زمان تا نقطه‌ی مشخصی باشد، در فارسی از حرف اضافه‌ی «تا» استفاده می‌کنیم و در انگلیسی از until.

□ چند نمونه جمله‌ی نادرست که در آن‌ها «برای» اضافه است:— مناظره برای چند ساعت ادامه داشت.
— برای بیش از ده سال موضوع سربسته ماند.
— برای دو سال، شب-و-روز کارمان همین بود.
— زمانی که برای نخستین بار او را دیدم...

پی‌نوشت* اشاره‌ای است به این شعر شاملو.https://t.me/zabangari
@zabangari

3 years, 8 months ago


**درباره‌ی اسم مصدر

اسم مصدر واژه‌ای است که هر چند در ظاهر چهره‌ی مصدر ندارد، ولی در معنا همانند مصدر است.**اسم-مصدرها از نظر ترکیب‌بندی ساختِ یکپارچه‌ای ندارند و بازشناسی آن‌ها بیشتر بر اساس معنایی است که از آن‌ها سراغ داریم. ولی در این صفحه‌ی ویکی‌پدیا برخی از گونه‌های اسم مصدر را بر اساس ترکیب‌بندی آن‌ها می‌توانید ببینید.

مصدر بودنِ برخی اسم‌-مصدرها آشکارتر است، ولی برخی‌شان مصدریّت خود را کمتر نشان می‌دهند و این به‌جا نیاوردنِ اسم مصدر گاهی به چیزی می‌انجامد که در نهایت جمله‌ی ما را کمی از وزن و آهنگ می‌اندازد (در بخش پایانی به آن می‌رسم).

گویا در گذر تاریخ، ریشه‌ی اصلیِ بعضی از اسم-مصدرها رفته‌رفته جای خودش را به مصدرهای مُرکّب داده است. در این صفحه‌ی ویکی‌پدیا درباره‌ی فعل مُرکّب، از قول پرویز ناتل خانلری آمده است که فعلِ مرکب از دو واژه‌ی جدا ساخته می‌شود. واژه‌ی نخست اسم یا صفت است و صرف نمی‌شود. واژه‌ی دوم فعلی است که صرف می‌شود و «همکرد» نام دارد. در ادامه‌ی متنِ ویکی‌پدیا فهرستی از پُرکاربردترین همکردهای فارسی را می‌توانید بیابید، مثلاً کردن، ساختن، نهادن و...

ولی در این فهرستِ «همکردهای فارسی»، اشاره‌ای به این نکته نشده است که در میان برخی از این فعل‌های مُرکّب، مصدر اصلی در اصل یک فعلِ تک‌واژه‌ای (یا فعل ساده) بوده است و فعل مرکب دیرتر و با ترکیب اسم مصدر و یک همکرد ساخته شده است.

مثلاً «ستیزه» اسم مصدر است، یعنی معنای مصدری دارد. ولی مصدری که ستیزه از آن آمده است چیست؟ امروز می‌نویسیم: «با جهان ستیزه مکن!» یعنی مصدر را «ستیزه کردن» می‌دانیم (از ترکیب اسم مصدرِ «ستیزه» با همکردِ «کردن»)، ولی در ادبیات فارسی مصدرِ «ستیزیدن» را می‌توان یافت («با جهان مستیز!»). چیزی که به نظرم می‌رسد این است که در گفتار، عادت بر این شده که از اسم مصدر (که یک واژه است) فعل‌های ترکیبی بسازیم، در حالی که خودِ اسم مصدر پیشتر از یک مصدرِ ساده برامده است. (یا شاید هم هر دو مصدر از قدیم بوده‌اند. این نکته‌ای است که باید درباره‌اش بیشتر بخوانم و بکاوم.) نمونه‌ها را بخوانید:

گریستن (مصدر ساده) ← گریه (اسم مصدر) ← گریه کردن (مصدر مرکّب)
آراییدن ← آرایش ← آرایش کردن
کاستن ← کاهش ← کاهش دادن

بر اساس توضیحاتی که در لغت‌نامه‌ی دهخدا درباره‌ی اسم مصدر خواندم، هر چند آشکارا این را ننوشته است ولی برداشت من این بود که اسم-مصدرها را می‌توان دو گونه دانست، یکی آن‌هایی که می‌توانند با «همکرد» ترکیب شوند و فعل مرکّب بسازند، و دیگری آن‌هایی که نمی‌توانند. و باز هم بر اساس برداشتم، اسم-مصدرهایی که با ترکیبِ «بُنِ حال» و « -ِش» ساخته می‌شوند از گونه‌ی نخست هستند، مثل کاهش، پژوهش (و در نتیجه، کاهش دادن [کاستن]، پژوهش کردن [پژوهیدن]).

◈ جای این بحث‌ها در کارِ ترجمه چیست؟در ترجمه (و نیز در نوشتن)، بسیار می‌توان دید که مترجم (و نیز نویسنده) آنجا که اسم مصدر بسنده و زیبنده است، با آوردن یک «همکرد» پس از اسم مصدر، بر مصدریّتِ آن اسم مصدر پامی‌فشارد (یا پافشاری می‌کند؟!)، حال آن که این فشُردن شایسته نیست. البته این را بگویم که چنین کاری از نظر نگارشی نادرست (یا غلط) نیست و صحبت از شایستن است، نه بایستن! یک چند نمونه:

درک کردنِ رنجِ دیگران...
○ درکِ رنجِ دیگران...
○ یا اگر اصرار بر مصدر است، فهمیدنِ رنجِ دیگران...

خرید کردن از فروشگاه‌های زنجیره‌ای...
○ خرید کردن ← خرید (اسم مصدر)

— برای پراکنده کردنِ یک‌دستِ جمعیتِ نمونه...
○ پراکنده کردن (مصدر مرکب) ← پراکنش (اسم مصدر)

تلاش کردن برای تغییر وضعِ موجود...
○ تلاش کردن ← تلاش

— با تغییر دادنِ رویکرد خود می‌خواست...
○ تغییر دادن ← تغییر (اسم مصدر)

◈ چه کنیم؟در جمله‌هایتان، هر جا مصدری نوشتید، کمی درنگ کنید و ببینید آیا می‌شود به جای آن از اسم مصدر بهره بگیرید یا نه. البته، مقصودم بیشتر آن جاهایی است که مصدرهای مرکّب وارد جمله می‌شوند.

https://t.me/zabangari
@zabangari

3 years, 8 months ago


درباره‌ی ترجمه‌ی قیدها◄ بخش یک

قید واژه‌ای است که برای توصیف یک فعل، صفت، قیدِ دیگر، یا جمله به کار می‌رود. در انگلیسی، بیشترِ قیدها با افزودن پسوند ly- به پایان صفت ساخته می‌شوند. در ترجمه‌ی این قیدها به فارسی، شیوه‌هایی رایج شده‌اند که در ترکیب‌بندیِ جمله نمودی بدآیند و بدخوان دارند و از نظر معنا گاهی بسیار گُنگ و نارسایند.

برای ترجمه‌ی این قیدها، چندان که من در کار ترجمه با آن روبه‌رو بوده‌ام، چند شیوه تاکنون به کارم آمده‌اند.

● سال‌ها پیش، داریوش آشوری یادداشتی نوشت در نقد فرهنگ هزاره و در آن نخستین ایرادی که بیان کرد درباره‌ی همین قیدهای پایان‌یافته به ly- بود. نکته‌ی آشوری این بود که در فارسی بسیاری از واژه‌ها هر دو نقشِ صفتی و قیدی را با هم دارند و، از این رو، نشاندن عبارت‌هایی مانند «به طورِ...» یا «به نحوِ...» یا «به شکلِ...» پیش از صفت برای ساختن قید کاری است نابجا.

مثلاً acceptable را که می‌گوییم «پذیرفتنی» و «پسندیده» [و برخی هم می‌گویند قابل قبول که خود برامده از مشکلی برای ترجمه‌ی واژه‌های پایان‌یافته به پسوندِ able- است]، همین «پذیرفتنی» و «پسندیده» می‌توانند نقش قید را هم بازی کنند.
⇐ صفت: سخنِ پسندیده؛ رفتارِ پذیرفتنی.
⇐ قید: همواره پسندیده سخن بگو [و نه، «به طور پسندیده‌ای» سخن بگو].

یا voluntarily را بسیاری ممکن است در ترجمه «به طور داوطلبانه» بنویسند، حال آن که هیچ نیازی به این «به طورِ...» نیست و همان «داوطلبانه» نقش قید هم دارد: بسیاری از آن‌ها داوطلبانه شرکت کردند. یا «ناکارا» و «ناکارامد» را برای هر دوی inefficient و inefficiently می‌توان به کار برد.

البته، چنان که آشوری هم تذکر می‌دهد، همه‌ی صفت‌ها نقش قیدی بازی نمی‌کنند و آنجا راهکار این است که با کمی تغییر از آن صفت‌ها قید بسازیم.

مثلاً appreciative که می‌شود «قدردان» و «سپاسگزار»، در حالت قیدی یعنی appreciatively می‌تواند بشود «با قدردانی» و «با سپاس». یا obvious که می‌شود آشکار، در حالت قیدی می‌تواند بشود «آشکارا»، ولی نه «به طورِ آشکار». یا intentional، در نقش صفت «هدفمند» است و در نقش قید (و صفت) می‌تواند «هدفمندانه» باشد، نه «به شکل هدفمندی». از نمونه‌ی آخر یادمان می‌آید که در فارسی بسیاری از صفت‌ها با گرفتنِ پسوندِ «-انه» تبدیل به قید می‌شوند که البته باز نقش صفت هم می‌تواند داشته باشد.

⇐ خرد (اسم) ← خردمند (صفت) ← خردمندانه (صفت و قید)
⇐ صفت: گفته‌های خردمندانه‌ی او را بشنوید.
⇐ قید: چنان که او خردمندانه گفته است...

◈ در ترجمه‌تان، هر جا خواستید بنویسید «به طورِ...» یا «به گونه‌ی...» یا «به طرزِ...»، کمی درنگ کنید؛ می‌توانید آن را جور دیگری هم بنویسید که زیباتر و بامعناتر باشد.

https://t.me/zabangari
@zabangari

3 years, 8 months ago


درباره‌ی تلفظ نام‌هادر ترجمه‌ی نام آدم‌ها و مکان‌ها همیشه باید به زادگاه و جایگاه آن‌ها توجه کرد. یکی از خطاهای فراوان‌یابی که در ترجمه‌ها دیده‌ام حاصلِ ساده‌انگاریِ همین نکته بوده است. برای پرهیز، نیاز است با تلفظ حروف در برخی زبان‌ها کمی آشنا باشیم.

البته درباره‌ی تلفظ نام‌ها پیچیدگی‌ها و اختلاف نظراتی هم وجود دارد. مثلاً تا یکی دو دهه پیش، در تلفظ نام‌ها بیشتر تلاش می‌شد آن را به ساختارِ آواییِ زبانِ فارسی نزدیک کنند، اما امروز گرایش بیشتر به سوی ثبت نام با بیشترین همانندی به تلفظِ آن در زبان مبدأ است. پیشتر — برای نام‌های انگلیسی — می‌نوشتند توماس، جاز، جکسون، و حالا بیشتر می‌نویسیم تامِس، جَز، و جکسِن. در برخی موارد هم، زادگاه شخص و تبارش یکی نیستند و آن وقت باید دید که نام او با چه تلفظی مشهور است — مثلاً در تلفظ نام آمریکایی‌هایی از تبار کشورهای اروپایی.

اینجا فقط چند نمونه از تلفظ حروفی را می‌آورم که معمولاً به تلفظ نادرست در ترجمه‌ی نام‌ها می‌انجامند. با کمی جست‌وجوی اینترنتی می‌توان نکته‌های آموزشیِ سودمندی درباره‌ی تلفظ در زبان‌های گوناگون یافت. یک چند نمونه‌هایی:

ایتالیاییدر زبان ایتالیایی، حرف c اگر پیش از i یا e بیاید صدای «چ» می‌دهد و ترکیب ch صدای «ک» می‌دهد. حرف z صدای ترکیبیِ «تس» می‌دهد و s اگر بین دو حرف صدادار باشد صدای «ز» می‌دهد.

— Luchino Visconti لوکینو ویسکونتی
— Marcello مارچلّو
— Tower of Pisa برجِ پیزا
— Pizza پیتزا (در اصل پیتسا)

آلمانیدر آلمانی حرف ä صدایی نزدیک به اِ (صدای کسره) دارد و حرف v صدای «ف» می‌دهد. ترکیب ch یا صدای «خ» می‌دهد و یا چیزی نزدیک به «ش» و ترکیب ei صدای «آی» می‌دهد.

— Johann S. Bach یوهان س. باخ
— Heinrich Mann هاینریش مان
— Albert Schweitzer آلبرت شوایتزر
— Käthe Kollwitz کِتِه کُلْویتس

اسپانیایی— Juan Muñoz خوان مونیوس
— Mario Vargas Llosa ماریو بارگاس یوسا

فرانسوی— René Descartes رُنه دِکارت
— Henri Bergson آنری برگسون
— Simone Weil سیمون وِی

از کجا کمک بگیریم؟بهترین راهنمایی که من می‌شناسم وب‌سایت Forvo.com است. در ویکی‌پدیا هم تلفظ نام‌ها را گاهی می‌توان یافت.

https://t.me/zabangari
@zabangari

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago