کتابخونه‌ی‌متروکه'

Description


تلگرافخانه؛
http://t.me/HidenChat_Bot?start=5465461489
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 8 months, 3 weeks ago

1 year, 5 months ago

ای کاش همین امشب با یه کوله می‌اومدی دنبالم و میگفتی بلیط قطار رو گرفتم، حالا بیا فرار کنیم!

1 year, 5 months ago

خورشید در اقیانوس سقوط کرد. غروبی تاریک در زمین و طلوعی روشن در آب. نقاب‌هایمان را برداشتیم و دویدیم سمت دریا. شنل های مسخره‌ای که بر شانه هایمان شهسوار بودند، در آغوش خنک هوای شب به گیسوان پریشان شهدختی غم زده می‌ماندند که تمنای شانه زدن و بافته شدن با اقاقی های فصل بهار را داشت. مسخره بود و دوست داشتنی. نفس نفس می‌زدیم و از جویبار زمان در هراس نبودیم. داشتیم یک کلمه را به یاد می‌آوردیم: زندگی.
شنل‌هایمان را در آوردیم. شهدخت گیسوانش را بُرید و به دست ستاره‌ها سپرد. شاید که در خوشه های آسمانی از آن به یاد برده شود. اما ما نشستیم کنار دریاچه و در دفترهایمان نقاشی اجرام آسمانی را کشیدیم و غبطه خوردیم به هر چیزی که آن بالا بود...

"میگم... تو فکر می‌کنی چقدر طول می‌کشه تا به ستاره‌ها برسیم؟"

1 year, 5 months ago

می‌نویسم که فهمیده بشم اما حتی نوشته‌هامم غیر قابل فهم هستن...

1 year, 7 months ago

آنتوان عزیز؛ مدتی میشود که فکر میکنم از خود واقعی‌ام فاصله گرفته‌ام. گویی شخصیتم را در هزارتوی مهمل دنیا گم کرده‌ام. بنابراین چند شب پیش که باز میخواستم نامه‌ای برایت بنویسم، اجازه دادم با چکیدن چندین قطره جوهر بر کاغذ کاهی، انگشتان استخوانی‌‌م اختیار کلمات…

1 year, 7 months ago

Can you tell me why you keep your distance like this?

1 year, 8 months ago
1 year, 9 months ago

قهوه را هم میزنم و واژه‌هایم مابین حباب های سطحِ چوبی رنگ آن، می‌ترکند و گم میشوند. هم میزنم و تک به تک فراموش میکنم واژه هایی را که مدتها در ریه‌هایم قطار وار حرکت می‌کردند و با نفسم دود میکردند از بیان نشدنشان. قهوه را می‌نوشم و شاهد سوختن جملات در راه حنجره و گلویم میشوم. می‌بینم که چگونه، با داغی قهوه و سوزش احساساتم؛ هنوز متولد نشده می‌میرند و برمیگردند به اعماق خاموشی وجودم و حک میشوند بر صفحات کتاب قطوری که هیچگاه اجازه‌ی خواندش را به هیچکس ندادم و نخواهم داد...
نخواهم داد..؟

1 year, 9 months ago
1 year, 10 months ago

زمستان رسیده. سردم است. اشک هایم در انتهای کوچه‌ی همان کافه‌ی قدیمی که خاطراتم را در قهوه‌هایش حل میکردم و با چراغ‌های نئونی بنفش و آبی روشن شده، تبدیل به ستاره می‌شوند و در زمین زیر پاهایم فرو می‌روند. نگاهم با آسمان تلاقی میکند تا به دنبال تک ستاره‌ای هر شبم باشم اما چیزی نمی‌بینم. آسمان پاک از زر و برق هر شب‌ش شده و این کمکی به دلتنگی من نمیکند. سردم است...

1 year, 11 months ago

آنتوان؛ میتوانی به من بگویی تمام چهره هایی که تا به حال دیده‌ای چه تعداد بوده‌اند؟ آیا به احساسات نهفته‌ی تاریک و روشن در نقاب‌هایشان دقت نموده‌ای؟ چندین بار شده به زندگی‌شان فکر کرده باشی و بگویی آه خدایا چرا نمیشود کاری کرد؟ آه آنتوان... خسته‌ام از نتوانستن…

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 8 months, 3 weeks ago