Eggshells.

Description
Knowing, not knowing.
ژن ها در DNA من زندگی میکنن و من در اونها.
شاید بپرسی چرا؟ خب باید بگم چون که زیرا. پپفففسسسسخخخ.(چون کاغذ و قلم،به مراتب از مردم صبور تره.)
Start: jul 15;2023
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 3 days, 2 hours ago

2 weeks, 2 days ago

الان میاد فنز میگه دیدم خیلی وقته هیچ کاری نکردم حوصلم سررفته گفتم موهامو بزنم ببینم چی میشه

2 weeks, 2 days ago

الان میاد فنز میگه دیدم خیلی وقته هیچ کاری نکردم حوصلم سررفته گفتم موهامو بزنم ببینم چی میشه

2 weeks, 3 days ago

"خیلی رو به راه نیست."
"از کجا فهمیدی؟"
"پنج ساعتی میشه که داره نقاشی میکشه."

3 weeks, 1 day ago

نباید زندگی انقدر زود تو چشمم رنگ بده ولی وقتی کسی از نقاشی حرف میزنه یه درد عمیقی رو توی سینه ام احساس میکنم که میدونم حالا نباید اینجا باشه.

3 weeks, 4 days ago

اینو یادتون نرفته که؟

3 weeks, 4 days ago

و یکیشم خانمیه که حدود چهل دقیقه یک کتاب داستان کودکان از تو قفسه اتاقش کشید بیرون و یک ریز همینجوری خوند که مثلا من خوابم ببره.

1 month ago

دوباره داره شروع میشه. باز دارم زیادی سخت میگیرم. وقتی زیادی گیر به چیزی میدم، همه چیز رو خراب میکنم. آرمان گرایی دوباره سر و کله اش پیدا میشه، و هرچی رشته بودم رو پنبه میکنه. آره! آره همیشه ی خدا همینه. خیمه میزنه روی زندگیم و کاخ آرزوهام رو یکی بعد از دیگری خراب میکنه. منم برای اینکه از نتایجش طفره برم، سر خودم رو با کارهای سخت و مشقت بار گرم میکنم. هی به خودم میگم از پسش بر میام، دو ماه که میگذره دوباره بی مسئولیت میشم و همه چیز رو رها میکنم. معلومه که هیچ آدم سالمی از پس اینهمه کار با هم بر نمیاد! مگه با یه دست چندتا هندونه میشه برداشت آخه؟

1 month ago

تب و وهم مریضی از یک طرف، تو هم فقط همه چیز رو داغ و داغ تر میکنی عزیزم.

1 month ago

ما جذب عنوان ها شدیم.جذب سر در نئونی مغازه ها. قدمهامون همدیگه رو له میکردن. مردم شب که میشه از بزرگراه های روشن میرن، من به قدری سیرم از جونم که از راهباریکه های تاریک و طولانی میندازم میرم. دلیلش هم مبرهنه: نمیخوایم به خونه برسیم. چون که انگار سرنوشتمون رو با بلاتکلیفی بافتن. من و تو، پا به پایه هم از زیر دیوار های قدیمی میگذریم. سکوتت رو خوب میفهمم، کوبش قدمهام رو احساس میکنی. هر نفس سنگین یک کلمه است. هر روز داریم با مفهوم های جدیدی از برد و باخت سر و کله میزنیم، در جدل برای اینکه چی درسته و چی درست تر. ولی شاید همه چیز فقط قراره غلط و غلط تر باشه. این رو رد میکنی، چون به آرمانهات فکر میکنی. آرمانهایی که هردو میدونیم محقق نمیشن، تفاوت من و تو فقط یه واقع گراییه. ما حواس همدیگه رو پرت میکنیم، ولی هر دو از یک جسم مشترک استفاده میکنیم. من و سایه م، پا به پای هم کوچه های محله رو میگردیم. به امید یه سرنخی، یه نشونه ای. من و سایه ام، همدیگه رو پس میزنیم. توی یه جسم مشترک.
و فصل جدیدی از بلاتکلیفی آغاز میشه: این قدمهای سرازیر شده به سمت خونه رو، کدوممون برمیداره؟

1 month, 1 week ago
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 3 days, 2 hours ago