?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 Monate her
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 Monate, 2 Wochen her
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 Monate, 2 Wochen her
عشق ممنوعهی ارباب❌?
https://t.me/+9jdi0JUelAkyZDM0
هلم داد توی اتاق و صدای چرخش کلید توی قفل، نفسم رو گرفت.
سعی کردم به چشمهای خمارش نگاه نکنم اما حرارت نگاهش روی تنم بود.
جلو اومد و چونهام رو بین انگشتهاش فشار داد تا نگاهش کنم. قطره اشکی از گوشهی چشمم سر خورد و لب زدم:
-ارباب تو رو خدا... برم! الان همسرتون...
دستش رو روی لبم کشید و خفهام کرد:
-هیس! درسته که میگن هنوز باکرهای؟
هق زدم:
-ارباب!
https://t.me/+9jdi0JUelAkyZDM0
۱۳ پاک شه❌
آریان با یک نگاه سردرگم و ناراحت گفت:
-میخوام که #عروسم بشی رویا!
شوکه شده سرم رو اوردم بالا که از رو مبل پا شد و اومد نزدیکم و دستام رو تو دستای گرمش گرفت و ادامه داد:
-میدونم خیلی شوکه شدی ولی منو و تو هیچ چاره ای نداریم! ~~آریان بعد از دست دادن عروسش به رویا پیشنهاد میده که ازدواج کنن!~~
https://t.me/+t1E2RFxQG_44MmE0
~~نیمساعتنوپ۱۳پاک~~
#پارت_1
با دستش محکم زد وسط سینم و هلم داد تو اتاق که شوکه پرت شدم رو زمین.
اونم اومد تو اتاق و درو سریع قفل کرد. خواستم چیزی بگم که انگشت اشارهش رو گذاشت رو بینیش و با صدای آرومی که که ترسناکترش میکرد گفت:
- هیششش! لال شو عزیزم! لال شو لیلی! راستی اسمت واقعا لیلیه؟ یا نه اینم دروغ گفتی دزد کوچولو؟!
ساکت و بدون حرف نگاهش کردم که گفت:
- نچ... گفتم لال شو ولی نه حالا که ازت سوال پرسیدم عشقم
آب دهنمو قورت دادم و گفتم:
- شهرام بزار تو...
پرید وسط حرفم و عصبی فریاد زد:
- میگم خفــه شـــــــــو! فقط جواب منو بــده!
- آره...اسمم لیلی!
با پوزخند یه دور از بالا تا پایینمو رصد کرد:
- چه سر و وضعیم واسه خودت درست کردی.. خداییش کی فکر میکرد دختر به این خوشگلی و باکلاسی دزد باشه که من بخوام بابتش شک کنم؟
❌بخشی از پارت اول رمان???
https://t.me/+KPSbwUPXvT4xZTNk
۱۳پاک
???? ??? ?? ? #ماهایل #پارت82 ایلماه حرصی و بغض کرده زیر تنش تکان میخورد. نفسش از زور درد و غم بالا نمیآید! - آرامش؟ برو بیرون! مگه من ذخیرهاتم؟ یاشار از گندی که زده چشم میبندد، ولی تن او را محکمتر نگه میدارد. - ببخشید... ببخشید نفسم! ایلماه…
???? ??? ?? ? #ماهایل #پارت82 ایلماه حرصی و بغض کرده زیر تنش تکان میخورد. نفسش از زور درد و غم بالا نمیآید! - آرامش؟ برو بیرون! مگه من ذخیرهاتم؟ یاشار از گندی که زده چشم میبندد، ولی تن او را محکمتر نگه میدارد. - ببخشید... ببخشید نفسم! ایلماه…
????
???
??
?
ایلماه حرصی و بغض کرده زیر تنش تکان میخورد.
نفسش از زور درد و غم بالا نمیآید!
- آرامش؟ برو بیرون! مگه من ذخیرهاتم؟
یاشار از گندی که زده چشم میبندد، ولی تن او را محکمتر نگه میدارد.
- ببخشید... ببخشید نفسم!
ایلماه سر میچرخاند و یاشار دیوانه و خرابِ عروسکش، چانهاش را محکم نگه میدارد.
- من و پس نزن ماه! من و ببین... با توام من و نگاه!
خشمگین دندان روی هم میسابد و به چشمانی که از اشک پر میشوند، تیز خیره میشود.
- حق نداری خودت و ازم بگیری! اونها گرفتن تو نمیتونی! فهمیدی؟
لبان ایلماه که میلرزد، نگاهش سمت آن کشیده میشود و با بغض لبانش را فاصله میدهد و عاصی شده با صدای خفهای مینالد:
- مگه من وسیلهام که برام هر تصمیمی که میخواین میگیرین؟ ها؟! برو بیرون تو خیلی وقته که این جا جایی نداری!
با انگشتش همزمان به قلبش اشاره میکند و با نگاهی تهی از هر حسی خیره چشمان قرمز یاشار میشود.
حرفش میخ میشود و به قلب یاشار کوبیده میشود، خون جلوی چشمانش را در لحظهای میگیرد و نمیفهمد چه طور وحشیانه به جان لبانش میافتد.
لبان لرزانش را که آن حرف بیربط را به زبان آورد را میبندد.
جانش میسوزد از این که جایی در قلب او نداشته باشد!
خفه میشود!
قطعاً اگر حسش نکند میمیرد!
ذره ذره جان میدهد!
❌اضطراب کل وجودمو فرا گرفته بود و پشت دیوار پناه گرفتم?
_بهار من میدونم اونجا،خودتو نشون بده!
نفس عمیقی کشیدم و چشمامو بستم و #اسحله توی جیبم رو در اوردم #خون توی رگام به جوش اومده بود،آروم قدمی نهادم و از پشت دیوار بیرون اومدم و باهاش چشم توی چشم شدم...
+ولش کن عوضی!
سونگ داشت توی دستای اون مرد #جون میداد و ملتمس بهم نگاه میکرد،چه بلایی سر سونگ اومده بود حتی به زور نفس میکشید،تا چشم کار میکرد کف زمین پره #خون بود!
_میخوای اینطوری نجاتش بدی؟؟ با اسحله کشیدن روی من؟؟ حتی فکرشم نکن!
دستامو بالا بردم و اسلحه تو دستمو به سمتش گرفتم،مسمم بدون مکث لب زدم:
+خودت اینو خواستی پارسا!
~~بهار دختر رئیس شرکت بزرگ تو ترکیس که به واسطه یه راننده تاکسی دنبال نامزدش میگرده~~??
https://t.me/+_tThnHXaFUg1NGNk
14پاک
_بگو این حروم زاده بچه کیه؟! حرف بزن نسیم؛ حرف بزن بگو از کی حامله شدی.
_بچه توعه؛ به خدا بچه توعه؛ به روح مادرم قسم فریان...
مشت محکمش رو کنار سرم روی دیوار کوبید و فریاد زد.
_دروغ نگو؛ دروغ نگو لعنتی من عقیمم چطور ممکنه ازم حامله شده باشی هان؟! می کشمت؛ به جونت که برام نفس بودی می کشمت نسیم؛ هم تو رو هم بچه حروم زادت رو....
پارت اول نبود لفت بده?? باور نمی کنه زنش ازش حاملست و برای عذاب دادن خودش اونو تو آتیش می ندازه و وقتی... ❌*?***
https://t.me/+nazmKZD-PN9iNmQ8
14پاک
????
???
??
?
سیمین بدتر جیغ میزند و مشتش را حوالی شانهی چپش میکوبد.
- به خاطر اون زنه! آره؟ باز چی در گوشت ور ور کرده که من و فراموشت شده...
یاشار مچ دستش را گرفته و فشار میدهد و صورت پرخشمش را از نظر میگذراند.
- چی میگی؟ توهم زدی؟ اون طفلک اصلاً جرأت میکنه حرفی بزنه؟
سیمین خندهای حرصی میکند و پوست لبش را میجَوَد.
- طفلک؟ اون یک ماره که شوهر من و میخواد از چنگم بیرون بیاره! اون اگه میتونست بچهدار میشد تا...
یاشار طاقت نمیآورد و او را رهایش میکند و سمت در میرود، دیگر نمیتواند و نمیخواهد به حرفهای بیارزش او گوش کند، کاش میتوانست بگوید که او زندگی ماهش را از چنگش در آورده!
ولی آن قدر با ایلماه چپ افتاده است که کوچکترین حرفی باعث میشود که او ایلماه را آزار بدهد، نمیخواهد ماهش را بیشتر از این عذاب دهد.
بدون این که لباسهایش را تعویض کند؛ بیرون میرود، باید چند ساعتی را از عمارت دور بماند.
دنبال ذرهای آرامش میگردد اما آرامشش را به راحتی از دست داده است!
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 Monate her
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 Monate, 2 Wochen her
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 Monate, 2 Wochen her