?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year, 1 month ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago
✔️گروه تبادل مهرِ ایرانیان
در پاسداشتِ فرهنگ و هنر
? «خونه ی دل» علمی، کتابخوانی، داستان، موزیک
?با نوای موسیقی و حقایقی از نسل سوخته در کنار هم باشیم در معجزه ی من ...
? دل سوی مهر میکشد و مهر سوی دل
جایی که مهر نیست مکن جستجوی دل
? لحظات دیجیتال، پرواز روح در جهان موسیقی الکترونیک
? محفلی برای شاعران و نواندیشان
? پالایش زبان پارسی، درگاهی به زبان پاک پارسی
? گلواژه؛ چکامههای پارسی فرهود ربیعی و فرِستههای ناب
? شعر به زبان دنیا- فرح آریا ( Poetry in language of the world )
? آلکونوست موجودیست با بدن پرنده و سر زنی زیبا
? شعر چشمه جوشان ذوق من است تا در تندیس کلمات شکل بگیرد
#سوسننقدی
? عشق، هنر، و موسیقی را زندگی کنیم ...
? موسیقی تلاش سکوت است برای بیان خود
? کانال: چاووش، به قلمِ عیسی اسدی(میم)، شاعر و مترجم. به رامشِ شعر و موسیقی
? کانال کتاب صوتی عیسا، خوانش آثار ماندگار ادبی. اکنون: شوهر آهو خانم
? هر واژه که میرقصانم با قلم بوسهایست بر گردن شعر
#فرحآریا
? مجسمه سازی ، نقد و بررسی آثار و معرفی هنرمندان
? مجموعه آثار طراحی و نقاشی ،نقد و معرفی هنرمندان
Tabadol e Mehr e Iranian
ارتباط جهت تبادل :@mh7074
پارت ۱۹۴
مامان-باشه،از من به تو نصیحت خوبه؟
وصیت؟
حتی از شنیدن اسمش هم تنم می لرزید
هنوز ترس و استرس دیشب از سرم بیرون نرفته بود،تحمل استرس دیگه ای رو نداشتم
-به هر حال من هیچکدومشون و دوست ندارم،تا آخرعمرم بی مهری ها و بی محلی هاشون و فراموش نمیکنم،دست خودم باشه سعی می کردم تا پایان عمرم هیچکدومشون و نبینم
دستی به موهام کشید
مامان-الان جوونی عزیزم،یه روزی می رسه همه ی آرزوت میشه کنار خانواه ات بودن حتی برای چند ساعت،درست مثل حالای من
غم انتهای لحنش فقط باعث میشد باز هم مثل همیشه لعنتی نثار تیر و طایفه ی ارسلان حواله کنم
سعی کرد لبخند بزنه
مامان-در ضمن حواسم هست این آقای دکتر زیادی چشمش دنبال تو می گرده
چشمهام که گشاد شد لبخندش واقعی کش اومد
مامان-آره؟؟؟
برای فرار کردن از دستش بلند شده و شروع به جمع کردن میز کردم
-چه حرفا میزنی مامان،من و چه به برادر شهره
مامان-وااا،چه ربطی داره؟برادر شهره باشه یا یکی دیگه چه فرقی میکنه؟
چرخیده و توی صورتش نگاه کردم
برای بهتر دیدن حالات صورتش
-فرقی نمی کنه؟
عادی بود،مثل همیشه
مامان-معلومه که نه،تازه بهتر هم هست
و غش غش خندید
از صدای بلند خنده اش ناخودآگاه به خنده افتادم
-حالا چرا می خندی؟
دستش رو روی سینه اش گذاشت و برای کنترل خنده اش نفسی گرفت
مامان-ببخشید،منظور بدی نداشتم ناراحت نشو،آخه بامزه است.فکر کن...شهره و داداشش بیان اینجا،روی مبل های سالن بشینن واسه خواستگاری
و دوباره خنده اش گرفت
این کجاش خنده داشت؟
مامان-ای خدا...تصور صورت شهره...اینجا...خیلی بامزه است
-از دست تو مامان،چه فکرا میکنی
از جاش بلند شد
مامان-داماد دکتر داشتن هم باید خوب باشه ها...
-جدی جدی خوشت اومده
مامان-معلومه که خوشم میاد،اصلا کیه که بدش بیاد،پسر به این خوبی
با شیطنت چشم و ابرویی تکون دادم
-برم تو نخش؟
پارت ۱۹۳
مامان-دختر خوشگل من،تو هیچوقت دوست نداشتی یه خواهر داشته باشی واسه درد و دل کردن واسه شیطنت و آتیش سوزوندن؟
بله دلم می خواست ولی جای سیلی شهره هنوز می سوخت
نه روی گونه ام،روی قلبم
مامان-اگه قرار باشه با همه بابدخلقی و تندی صحبت کنی همه رو از خودت زده میکنی،همه ازت دور میشن و فقط خودت میمونی و خودت
-چه اشکالی داره،اینجوری خیلی هم بهتر میشه
مامان-اشتباه میکنی عزیزم،تنهایی بدترین درد دنیاست،این و منی میگم که بیشتر عمرم رو تنها بودم.سعی کن با خواهرت مهربون باشی حتی با پدر وپدربزرگ مادربزرگت
باز هم شونه ای بالا انداختم
-که چی بشه؟
مامان-آدم تنها دلمرده و افسرده است،تو نباید دردی که من کشیدم و بکشی.اونا دوستت دارن شانا اما اشکال از رفتار تند و تیز خودت بوده که ازت دوری می کنن
بهم برخورد
-حالا همه چی شد تقصیر من؟
بلند شد و صندلی کنارم نشست
مامان-نه دردت به جونم،مقصر منم که این همه سال سعی نکردم رابطه ات رو باهاشون سر و سامون بدم،از بس توی خودم بودم که حواسم به تو نبود
خودم روکمی جلو کشیدم وسرم روروی شونه اش گذاشتم
-اونا هیچکدوممون و دوست ندارن مامان
مامان-برعکس،اونا عاشقتن،یه روزی این و میفهمی باور کن،فقط کافیه کمی رفتار تندت روکمتر کنی تا ببینی چقدر بهت نزدیک میشن.خانواده ات روبرای خودت نگهدار و از خودت نرونشون عزیزم،آدم بدون خانواده مثل درخت بدون ریشه است خشک میشه،از من به تو وصیت
از جا پریدم
-اینجوری حرف نزن
لبخندی به لحن تندم زد
پارت ۱۷۶
با شنیدن اسمم جلوی ورودی مکث کردم
حنا-یه لحظه صبر کن لطفا
چرخیده و منتظر نگاهش کردم
کمی این پا و اون پا کرد
دودل بود
نگاهی سرسری به سالن انداخته و کمی به سمتم خم شد
حنا-تو خبر داری دایی چرا چند وقتیه اینجا نمیاد؟
بالا رفتن ابروهام برای تعجب از شنیدن سؤالش بود یا صدای به شدت پایین آورده اش؟
نمی دونم
-من چرا باید بدونم؟
دوباره نگاهی به سالن انداخته و اینبار قدمی جلو اومد
حنا-همینجوری،گفتم شاید دایی بهت گفته باشه...آخه...آخه دفعه آخر....فکر کنم دعوا کردید
دستم رو توی جیبم سر داده و صاف تر ایستادم
یکی نیست بگه آخه من چه صنمی با اون دراز بیخاصیت میتونم داشته باشم
سعی کردم اخم نکنم اما بی فایده بود
-نه خبر ندارم
آهانی گفته و دوباره قدمی جلو اومد
اگه یک قدم دیگه جلو می اومد یه دونه پس گردنی مهمونش می کردم
زیادی احساس صمیمیت بهش دست داده بود
حنا-من فردا میخوام برم پیشش میخوای تو هم بیای؟
دیگگگگههههه چییییی؟
به چه مناسبت اونوقت؟
نخیر غلیظ و محکمی ادا کرده و در رو باز کردم
دنبالم دوید
حنا-چرا آخه؟می ریم خونه اش هم می بینیم
پله ها رو دوتا یکی پایین رفتم
به جان خودم این بچه از چیزی خبر داشت
-دنبال من راه نیفت
حنا-اذیت نکن آجی بیا دیگه
به یکباره ایستادم و سریع به سمتش چرخیدم
انگشت اشاره ام رو جلوی چشمهاش تکون دادم
-من خواهر تو نیستم،حق نداری اینجوری صدام بزنی
از ایستادن یک دفعه ای وصدای کمی بلندم جا خورده بود
حنا-چی بگم پس،شانا خوبه؟
پشت کرده و به راه افتادم
-ترجیحم اینه اصلا صدام نزنی
پارت ۱۷۵
بهجت-یه آخر هفته هم نمیتونه بیاد یه سری به خاله ی پیرش بزنه؟
شهره-میاد خاله نگرانش نباش
ثانیه ای نگاهم روی صورت ارسلان مکث کرد
از بعد سکته ای که دوماه پیش کرد به شدت ضعیف و رنگ پریده شده بود
دیگه اون ابهت قبل رو نداشت
مخصوصا که پای چپش کمی می لنگید و احتیاج به استفاده از عصا داشت
یکی از ماهی ها رو برداشتم
خیلی از آشپزی سردر نمی اوردم
نمیدونم مهری خانم چی توی سس مخصوص ماهی می ریخت که انقدر خوشمزه و ملس می شد
تکه ی دوم رو که توی دهنم انداختم به یاد مامان افتاده و اشتهام به کل کور شد
عاشق ماهی بود،مخصوصا تنوری
یکی دوتکه ی دیگه به زحمت قورت دادم
بدون مامان دلم نمی کشید
نگاهی به ساعت انداختم،باید زودتر برمی گشتم
حنا-عجله داری؟
بدون نگاه کردن بهش لیوان آبم رو برداشتم
-مامانم حالش روبه راه نیست،باید زودتر برگردم
بهجت-چش شده مادر؟قلبش درد می کنه؟
نگاه کوتاهی بهش انداختم
صورت پر از چین و چروک اش مهربون و دوست داشتنی بود اما هیچوقت محبت یک مادر بزرگ واقعی رو بهم نشون نداده بود
گهگداری فقط در حد چند جمله باهام همکلام می شد
حالا ولی گاهی احوال مادرم رو می پرسید که به درد نمی خورد
محبت اجباری و به شرط و شروط چه فایده ای داشت؟
اگه این بچه هم مثل من دختر بود همین رفتار رو نشون می دادن؟
-نه،فکرکنم فشارش یکم بالا پایین شده
داریوش-شامت و بخور بعد میتونی بری پیشش
بهجت-اره مادر خوب نیست زیاد تنها بمونه
بلند شدم
-دیگه میل ندارم،ممنون
ارسلان-میتونی برگردی
جا داشت جااااننننن کشداری می گفتم
چه عجب گیر بیخودی برای نگه داشتنم نداد
خداحافظی زیر لبی زمزمه کرده و سمت ورودی پرواز کردم
حتی یک دقیقه کمتر موندن غنیمت بود
پارت ۱۷۴
چند بیسکویت توی پیش دستی کنار لیوان چای گذاشتم
-اگه حالت خوب نیست میخوای نرم
مامان-نه خوبم،تو دیگه برو دیر شده تا الان هم
پیش دستی رو روی میز جلوش گذاشتم
-اگه دیدی حالت بد شد بهم زنگ بزن
لیوان رو برداشت و سری تکون داد
خداحافظی کرده و از خونه بیرون زدم
مثل همیشه دلم به رفتن رضا نبود اما چاره ای هم نداشتم
قدمهام رو سریع تر برداشتم
هوا سوز داشت و لباس مناسبی تنم نبود
به محض ورود صدای جیغ از سر شوق حنا حواسم رو جمع کرد
حنا-اذیت نکن دایی،قول دادی
آمده بود؟
پس چرا ماشینش رو موقع رد شدن توی حیاط ندیدم؟
قبل از رد شدن از پیچ راهرو توی آینه نگاهی به خودم انداختم
شلوار راسته ی قرمز و بافت گشادسفید
سرشانه ی گشادش رو کمی مرتب کردم تا شونه ی برهنه ام کمتر دیده بشه
لبهام رو به هم مالیدم و دل از آینه کنده و سمت سالن قدم برداشتم
آنقدر دیر اومده بودم که موقع شام بود
سلامی کرده و اولین صندلی رو عقب کشیده و نشستم
باید سریعتر شامم رو می خوردم تا زودتر برمی گشتم
حنا با خداحافظی بلند بالایی تلفن دستش رو قطع کرده و روی میز گذاشت
حنا-دایی سلام رسوند،گفت وقت نمی کنه بیاد
پس نیومده و فقط به یک تلفن زدن اکتفا کرده بود
لیوانی آب ریختم
به من چه؟
اصلا بهتر
بهجت-این بچه چرا انقدر سر خودش و شلوغ کرده؟
شهره-قربونش برم، تو مطبش سوزن بندازی پایین نمیاد از بس که کارش خوبه
چینی به بینیم انداختم
حال به همزن چندش چه قری هم به گردن می انداخت
برادر تحفه ی نچسب بد قولش،پز دادن داشت؟
✔️گروه تبادل مهرِ ایرانیان
در پاسداشتِ فرهنگ و هنر
? هر واژه که میرقصانم با قلم بوسهایست بر گردن شعر
#فرحآریا
? «خونه ی دل» علمی، کتابخوانی، داستان، موزیک
?با نوای موسیقی و حقایقی از نسل سوخته در کنار هم باشیم در معجزه ی من ...
? آوای مهر
? مجله فرهنگی- هنری خاتون خونه
? لحظات دیجیتال، پرواز روح در جهان موسیقی الکترونیک
? محفلی برای شاعران و نواندیشان
? پالایش زبان پارسی، درگاهی به زبان پاک پارسی
? گلواژه؛ چکامههای پارسی فرهود ربیعی و فرِستههای ناب
? شعر به زبان دنیا- فرح آریا ( Poetry in language of the world )
? شعر چشمه جوشان ذوق من است تا در تندیس کلمات شکل بگیرد
#سوسننقدی
? عشق، هنر، و موسیقی را زندگی کنیم ...
? موسیقی تلاش سکوت است برای بیان خود
? با ماه راه میروم (سرودههای مهتاب میرقاسمی)
? کانال: چاووش، به قلمِ عیسی اسدی(میم)، شاعر و مترجم. به رامشِ شعر و موسیقی
? کانال کتاب صوتی عیسا، خوانش آثار ماندگار ادبی. اکنون: شوهر آهو خانم
Tabadol e Mehr e Iranian
ارتباط جهت تبادل :@mh7074
https://t.me/ZMMAENAB/7
پارت اول نزدیکتر از رگم
https://t.me/ZMMAENAB/1082
پارت اول رهایی
همین که به هر بهانه دلم تنگ توست
یعنی عشق
❤️
پارت ۱۷۳
گفته بود در یک فرصت مناسب باید مفصل حرف بزنیم اما از همون شب غیبش زده بود
درست دوماه گذشته بود
دو ماهی که هیج جا ندیده بودمش
همیشه حداقل هفته ای یکبار می اومد و به خواهرش سر می زدم اما توی این مدت اصلا پیداش نبود
حتی مهمونی های آخر هفته ی عمارت رو هم نمی اومد
اصلا انگار از اول وجود نداشت
فقط همون شب یک پیامک فرستاده بود
(چیزی کم از بهشت ندارد هوای نفسهای تو )
و دیگه هیچ....
هشتمین مهمونی هفته بود که حضور نداشت
کنجکاو شده بودم و دلم می خواست علت نبودنش رو بفهمم اما هیچکس حتی توضیح کوچیکی هم در موردش نمی داد
نبودش انگار برای همه عادی بود جز من
نه به چند وقت پیش که نمی خواستم لحظه ای ببینمش نه به حالا که کنجکاوی دیوانه ام کرده بود
با نشستن مامان روی مبل کنارم نگاهم رو از تلویزیون گرفتم
-خوبی مامان؟
مامان-اره عزیزم خوبم،اگه چای میخوری برو واسه خودت بریز آماده است
-نمی خورم
برخلاف چیزی که به زبون می آورد اصلا خوب نبود
گونه هاش سرخ شده و روی پیشونیش دونه های عرق نشسته بود
نفسهاش کمی کشدار و پرصدا بود
دیگه توی این مدت حالاتش رو از بر بودم
فشارش بالا رفته بود
کمی خودم رو جلوتر کشیده و دستش رو گرفتم
-قرصهای فشارت و خوردی؟
فقط سرش رو تکون داد
-فکر کنم فشارت بالا رفته،نهار چی خوردی مامان؟
مامان-هیچی فقط مهری خانوم یکم ماهیچه آورده بود
پلکهام رو با مکث ومحکم باز و بسته کردم
از این لطف های یکهویی خوشم نمی اومد
-فقط همین؟
دستی به موهاش کشید
قطعا همین نبود
مامان-هوس انار کرده بودم
-لابد با نمک؟
مامان-فقط یکم نمک ریختم
چشمهام رو توی حدقه گردوندم
مطمئن بودم فقط یکم نبود
اصلا انگار ویار نمک داشت
به هر چیزی که دستش می رسید نمک می پاشید
-مگه نمیگن خانما فقط ماههای اول بارداری ویار دارن،من نمی دونم شما چرا تازه یاد ویارونه خوردن افتادی
مامان-خوبم چیزی نیست آنقدر به جون من غر نزن،پاشو یه چایی برای من بریز
پوف کلافه ای کشیده و بلند شدم
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year, 1 month ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago