ظریفانه

Description
در اینجا صحبت‌هایی می‌شود که در جای دیگری نمی‌شنوید.
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 1 week ago

8 months, 4 weeks ago

«آهنگران نامرد» وسط «زیارت عاشورا» با گریه گفت: «برادران! چند روز دیگر از هر دو سه نفر شما یک نفر به آسمان می‌رود… سلام ما را به شهدا برسانید». واقعا کفرم درآمد. یعنی چه؟ ما قرار بود پدر دشمن را دربیاوریم ولی او به ما «وعده‌ی کشته شدن» می‌داد و زهره‌ترک‌مان می‌کرد، انگار نه انگار که پدرها و مادرهایمان منتظرمان بودند. از او بدم آمد… فقط اشک و آه بود. قیافه و ادا و اطوارش برای شکست مناسب‌تر بود تا برای پیروزی…

…ادامه دارد

? zarifaneh.ir/ravayat

8 months, 4 weeks ago

?آن‌سوی روایت فتح - داستان دردهای پنهان? گودرز صادقی هشجین? قسمت سوم – گوشت دم توپ (بخش ۱)

شب پس از نماز مغرب و عشاء، «برادر رجب‌نژاد» رو به «مهران» کرد و گفت: «کلاغ‌ها به من خبر دادند که قرار است از خاطرات جبهه برای بچه‌ها صحبت بکنی. گوشمان با شماست»! «مهران» گفت: «پیش شما من جسارت نمی‌کنم و دیگر این که من بلد نیستم گاز الکی بدهم و اگر هم خاطره‌ای بگویم ممکن است تلخ و ناگوار باشد». «رجب‌نژاد» گفت: «تو هر چه بگویی شیرین است، چون به دروغ و ریا آلوده نیست. اگر با من باشد، خاطره‌ی اولین اعزامت به جبهه را بگو چون بیشتر بچه‌های قنبرآباد که اینجا هستند اولین بارشان است که به جبهه می‌روند». «مهران» سر پا ایستاد و رو به بچه‌ها گفت:

اولین اعزام من برای شرکت در «عملیات فتح‌المبین» بود. قبلا در «مسجد محل» آموزش نظامی دیده بودم. آموزش که چه عرض کنم، ادای آموزش را برایمان درآورده بودند. یک نفر چند جلسه آمد و اطلاعاتی در مورد «سلاح‌های انفرادی» داد. این که مثلا «کلاشینکف» و «ام-۱» و «ژ-۳» چند تا «خان» دارند و خان‌ها از راست به چپ هستند یا از چپ به راست. بعد یک جلسه‌ی دیگر «تفنگ ام-۱» برایمان آوردند و باز و بسته کردنش را یادمان دادند در حالی که بعدا فهمیدم که هیچ کاربردی در جبهه نداشت. یک جلسه هم «مسلسل یوزی» که مال «پلیس» و «ساواک» بود و به درد «جنگ شهری» می‌خورد همراه با دو نوع «کلت کمری» را توضیح دادند و برادری از «سپاه» خودش آنها را باز و بسته کرد و «خشاب‌گذ اری» را یادمان داد. دو جلسه «نبرد تن به تن» یاد گرفتیم که مثل «بروس لی» داد می‌زدیم و برادری که آمده بود با «سرنیزه» به ما حمله می‌کرد و ما باید مچش را می‌گرفتیم و می‌پیچاندیم و او هم غلت می‌زد و به پشت می‌افتاد و ما سرنیزه را از دستش درمی‌آوردیم و به سمت شکمش می‌گرفتیم. خنده‌دار بود. انگار که «عراقی‌ها» منتظر بودند ما با احترام مچشان را بگیریم و بپیچانیم و آنها زمین بخورند و ما هم با «سرنیزه‌ی خودشان» شکمشان را پاره کنیم.

با «هواپیمای سی-۱۳۰» ارتش از تهران به «اهواز» رفتیم. چون دانش‌آموز بهیاری بودیم، قرار بود در «اورژانس پشت خط» یا «بیمارستان صحرایی» خدمت بکنیم. از ما پرسیدند که اگر کسی «آموزش نظامی» دیده و می‌خواهد در «گردان‌های خط‌شکن» به عنوان «امدادگر رزمنده» شرکت بکند اعلام آمادگی بکند. من هم که فکر می‌کردم با آموزش‌هایی که در مسجد دیده بودم برای خودم «تکاور و کماندو» هستم رفتم در لیست آموزش‌دیده‌ها. ما بچه‌های مثلا آموزش‌دیده را به «پادگان دوکوهه» بردند و در آنجا با فضایی کاملا متفاوت روبرو شدم. همه چیز فرق می‌کرد. حتی «اسلام» آنجا با آنچه من از کتاب‌ها می‌دانستم متفاوت بود. کسی کتاب نمی‌خواند و تا دلتان بخواهد «دعای کمیل» بود و «زیارت عاشورا» و… که تا آن روز هیچ تجربه‌ای از آنها نداشتم. وقت زیادی از ما برای شرکت در «مراسم شبانه‌ی دعا و سینه‌زنی» سپری می‌شد. بعضی از نوجوانان کم سن و سال‌تر از من چنان گریه می‌کردند که فکر می‌کردم «گناهان خاک بر سری» خیلی زشتی انجام داده‌اند و از ترس «مجازات الهی» به آن روز افتاده‌اند. از یکی شان پرسیدم: «برادر! تو کارهای خیلی زشتی انجام داده‌ای که اینطور گریه می‌کنی»؟ ناراحت شد و به من گفت: «خطاکار خودتی داداش»! بعد متوجه شدم که به «شوق شهادت» و به خاطر ایمانشان گریه می‌کنند و نگران ایمانم شدم چون به زحمت قطره اشکی از من درمی‌آمد. گاهی برای این که به گریه بیفتم خودم را نیشگون می‌‌رفتم. وقتی «روضه» می‌خواندند، به خاطر اذیت و آزار خانواده‌ی «امام حسین» گریه‌ام نمی‌گرفت، ولی هر جا که از شجاعت و وفاداری و جوانمردی «حضرت عباس» صحبت می‌شد نمی‌توانستم خودم را کنترل بکنم.

یک شب «صادق آهنگران» آمد و وسط «روضه» از ما خواست که با یکدیگر خداحافظی بکنیم و همدیگر را «حلال» بکنیم، انگار که قبلا «حرام» بودیم و نمی‌دانستیم! بعد از «خاکریز» صحبت کرد که من اصلا توجیه نبودم ولی با خودم تصور کردم که در میان دشت لابد خاک می‌ریزند و ارتفاعش را بالا می‌برند و بعد رزمنده‌های دو طرف مثل زمان «خشایار شاه» در بالای آن نوبتی به یکدیگر تیر می‌اندازند. آخرش متوجه نشدم که آیا در جبهه «گودال قتلگاه» هم بود یا نه. تلویزیون ما هیچوقت جبهه‌ها را درست و حسابی نشان نمی‌دهد و من نه تنها نمی‌دانستم که «خاکریز» یعنی چه، بلکه نشنیده بودم که «خرمشهر» در دست دشمن است. همه‌ی خبرها در مورد «شکست دشمن زبون» بود. «روزنامه‌ی اطلاعات» هر روز «آمار کلی کشته‌ها و تانک‌ها و هواپیماهای از کار افتاده‌ی دشمن» تا آن روز را منتشر می‌کرد؛ بعد از مدتی آمار تلفات و ضایعات دشمن آنقدر زیاد شد که فکر نمی‌کنم آنقدر تانک و هواپیما در کل کشورهای جهان وجود داشته باشد.

8 months, 4 weeks ago

⚠️ تلنگر

هر وقت خواستی «پارچه‌ای» بخری، آن را در دست «مچاله كن» و بعد رهايش كن. اگر «چروک» برنداشت، «جنس خوبی» دارد.

آدم‌ها، نیز همينطورند. آدم‌هايی كه بر اثر فشارها و مشكلات، اخلاق و رفتارشان عوض می‌شود و «چروک» برمی‌دارند، جنس خوبی ندارند و برای رفاقت، معاشرت، مشارکت، ازدواج و اعطای مسئولیت به ایشان به هیچ‌وجه «گزینهٔ مناسبی» نخواهند بود.

مراقب انتخاب آدم های اطرافمان باشیم. هر کسی لیاقت هر چیزی را ندارد.

? دکتر محمود معظمی

? کانال تلگرامی ظریفانه
? @zarifaneh

9 months ago

چگونه «نه» بگوییم!

اگر نگران هستید که چگونه «نه» بگویید، برای شروع پیشنهاد می‌کنیم از جملات زیر استفاده کنید:

1️⃣ ممکنه خواهش کنم چند لحظه به‌ من فرصت بدین؟

2️⃣ هم‌اکنون مشغول کاری هست، چطوره بعدا باهم صحبت کنیم؟

3️⃣ اجازه بدید در موردش فکر کنم، به شما خبر می‌دهم!

4️⃣ خیلی دوست دارم به شما کمک کنم، متاسفانه فعلا نمی‌تونم!

? کانال تلگرامی ظریفانه
? @zarifaneh

9 months ago

?کناره‌گیری عزیزانه یا برکناری ذلیلانه؟? گودرز صادقی هشجین

«ژنرال شارل دوگل» پس از کسب مدارج ترقی و خدمت در پست‌های وزارت و نخست وزیری، به مدت ۱۰ سال «ریاست جمهوری فرانسه» را به عهده گرفت. به دنبال مناقشات سیاسی و تظاهرات دانشجویی گسترده، در سال ۱۹۶۸ کناره‌گیری کرد، به روستایی کوچک پناه برد و به نوشتن خاطراتش پرداخت. بعدها که مردم پی بردند که چه اشتباهی مرتکب شده‌اند، خواستار بازگشت او به قدرت شدند ولی او قبول نکرد و ظاهرا چنین گفت: «یک امپراطور باید بداند چه زمانی از تخت پایین بیاید»! «دوگل» مردی بزرگ بود، دو سه سال آخر عمر را در سکوت و سادگی گذراند و برای اطرافیان و خانواده‌اش مال و منالی بر جای نگذاشت. لیکن، همچون اسطوره‌ای بزرگ در تاریخ فرانسه ماندگار شد و شعار «فرانسه از آن من است» را تحقق بخشید.

قیاس‌مع‌الفارق است و قصد بزرگنمایی ندارم، ولی در اشلی بسیار کوچک آن «سیاست فرهمند دوگلی» را در کار و زندگی خودم تجربه کرده‌ام. از ۲۶ سالگی با ریاست یک آموزشکده شروع کردم، مدیریت گروه، دو مورد معاونت دانشکده، دو مورد معاونت دانشگاه، قائم مقامی و نهایتا ریاست دو دانشگاه دولتی را در رزومه‌ی خود دارم. در ۳۵ سال گذشته هیچگاه عزل نشده‌ام. یا دوره‌ام به پایان رسیده، یا ارتقاء پیدا کرده‌ام و یا به موقع استعفا داده‌ام! به همین خاطر، از اتهام «قدرت‌طلبی» و «چسبیدن به میز» مبری بوده‌ام. به محض سر کار آمدن «آقای دکتر احمدی‌نژاد» از «ریاست دانشگاه ارومیه» استعفا دادم. چطور می‌توانستم یک شبه عوض شوم و به جای شعارهای «صیانت از جایگاه دانشگاه»، «اسلام رحمانی»، «رعایت حقوق اقلیت‌ها» و «ایران برای همه‌ی ایرانیان» جامه عوض کنم، به صورت اغراق‌آمیز از «ظهور» سخن برانم و ظاهرم را به شیوه‌ی «تندروهای شبه‌مذهبی»  بیارایم؟ استعفای به موقع یعنی «احترام به انتخاب جدید» و باز کردن جا برای فردی که می‌تواند به رسم و شیوه‌ی نوین کار کند.

دیگر این که با وجود جابه‌جا کردن ده‌ها معاون دانشگاه و رئیس دانشکده و مدیرکل در دو دانشگاه، به اکثر آنها (شاید هم همه‌ی آنها، یادم نمی‌آید) فرصت داده‌ام تا محترمانه استعفا بدهند و بعد نامه‌ی تشکرآمیز و محترمانه زده، با استعفای آنها موافقت کرده‌ام. یک بار یکی از روسای دانشکده مقاومت کرد و استعفا نداد، لیکن باز هم برایش نامه‌ی موافقت با استعفا فرستادم؛ عصبانی شد و اعتراض کرد… ولی نهایتا آرام شد، چون ایمان داشت که چه احترامی نزد من داشت.

با وجود تغییر دولت‌ها و روی کار آمدن جریانی کاملا متفاوت، متاسفانه کسانی از مدیران ارشد و میانی هستند که تا لحظه‌ی آخر، به شکل صوری و تعارف‌آمیز هم که شده، استعفاء نمی‌دهند. بعضی از آنان به میز ریاست به چشم غنیمت نگاه کرده، مانند «محتضری سمج» رفتار می‌کنند که در برابر مرگ مقاومت می‌کند. آنان نمی‌دانند که استعفا دادن یا ندادن یک مدیر در یک پست سیاسی یا مرتبط با سیاست (مانند استانداری و ریاست دانشگاه) هیچ حقی را برای آنان ایجاد نمی‌کند. اگر مقام بالاتر او را بپسندد، با وجود استعفاء نگهش می‌دارد و اگر مناسب نداند، استعفاء هم که ندهد عزلش خواهد کرد. گویی بعضی‌ها درک کافی برای این معادله‌ی کوچک را ندارند.

آقایان روسا! «آنچه را که می‌توانی با لبخند پس بدهی، نگذار با گریه از تو باز گیرند»! احترام خودتان را نگه دارید تا دیگران قدرتان را بدانند. گفتن از من بود!

? zarifaneh.ir/resign

9 months, 1 week ago

به جبران این «عادت مردانه» و با احساس خطر به حق، خانم‌هایشان هم در «حسادت» و گیر دادن رقیب ندارند. «خانم دکتر» همه‌ی «دانشجویان دختر» را از دور و بر شوهرش می‌تاراند و اجازه نمی‌داد به آنها پایان‌نامه بدهد. آخر سر دوام نیاورد و یک روز یک دستگاه «وانت نیسان آبی» کرایه کرد و لوازم اداری و میز و صندلی‌اش را از دانشکده‌ی خودش به دانشکده‌ی شوهرش برد و با او «هم اتاقی» شد تا از «کیان خانواده» حفاظت و «چشم بد» را از شوهر نحیف و نزارش (که نای ناهار خوردن نداشت تا چه برسد به فعالیت‌های دون ژوانی) دور کند.

یک بار که «زینب خانم» از دست شیطنت‌های واهی شوهرش به تنگ آمده بود «گوشی نوکیای چراغ قوه‌دار» او را برداشت و برد به «حراست دانشگاه» تا پیامک «سخیف» یکی از «دخترهای دانشجو» را به او نشان بدهد و برای نجات همسرش از معضل «فساد اخلاقی» استمداد بطلبد. دختر خانم در پیامک نوشته بود: «استاد عزیزم! فرا رسیدن سال‌روز میلاد امام یازدهم شیعیان را به خدمت باسعادت جنابعالی و خانواده‌ی محترمتان تبریک می‌گویم. شاگردتان – ام‌کلثوم ترابی اصل». «مدیر حراست» گیج شد که کجای پیامک اشکال داشت و «زینب خانم» موارد زیر را به عنوان «مصادیق افساد فی‌الارض» بیان کرد: نفس فرستادن پیامک به یک نفر از جنس مخالف، استفاده از کلمه‌ی «عزیز»، عدم قناعت به عزیز و افزودن حرف «م» به انتها و تبدیل آن به یک کلمه‌ی مستهجن‌تر یعنی «عزیزم»، قاطی کردن خانواده‌ی استاد در آن «رابطه‌ی نامتعارف»، استفاده‌ی بی‌مورد از کلمه‌ی «شاگردتان» برای ایجاد الفت و موانست بیشتر، و نهایتا درج «نام کوچک» به منظور بازی با احساسات استاد…

اینگونه بود که وقتی در یک جمعه‌ی غمگین پاییزی آقای «دکتر ساکتیان» به دلیل وجود مواد خواب‌آور در غذایش صبح دیرتر از معمول از خواب بیدار شد، «زینب خانم» و بچه ها نبودند… آنها قبلا با هواپیما از شهرستان به «تهران» رسیده، در آن ساعت یواش‌یواش آماده‌ی سوار شدن به «هواپیما» به مقصد «دهلی‌نو» بودند! آقای دکتر الان ۱۵ سال است که منتظر بازگشت شکوهمندانه‌ی خانواده‌ی خود در «حالت نیمه‌اغماء» به سر می‌برد.

جوانان عزیز! فکر نکنید که در صورت ازدواج با یک «زن خارجی» از «صدمات روحی-روانی» تاهل راحت می‌شوید… نه خیر! «خاک رس وطن» برای ریختن به سر می‌ارزد به «خاکه‌ی طلای بیگانه». حال که ازدواج «تکلیف» هر مردی برای «تزکیه‌ی نفس» و رسیدن به «بلوغ فکری و اجتماعی» است، خیرتان را به «اجانب» نرسانید. با «نکاح» یک هم‌وطن، به شرط رعایت «مسائل امنیتی»، بخصوص در «شرایط ضمن عقد»، خودتان را از دردسرهای اضافی ازدواج با «کفار» به منظور «گسترش اسلام ناب محمدی (ص)» نجات بدهید. انشاءالله که بفهمید، فهمیدنی!

…ادامه دارد

zarifaneh.ir/husband

9 months, 1 week ago

✍️ امام علی (ع): چهار چیز را می‌توان نشانه‌ی فرو ریختن «حکومت‌ها» به شمار آورد:

  1. رها کردن مسائل اصلی و بنیادی
  2. پرداختن به مسائل فرعی و جانبی
  3. به کارگماری افراد پست و نالایق
  4. کنار گذاشتن افراد شایسته و سرآمد

«یُسْتَدَلُّ عَلَی اِدبارِ الدُّوَلِ بِاَربَعٍ: تَضییعِ الاُصولِ وَ التَّمَسُّکِ بِالفُرُوعِ وَ َتقدیمِ الاَراذِلِ وَ تَاخیرِ الاَفاضِلِ»

? (غرر الحکم، ص ۳۴۲)

? کانال تلگرامی ظریفانه
? @zarifaneh

9 months, 1 week ago

─═इई ???ईइ═─

‍ امام سجاد (ع): از دوستى با پنج كس بپرهيز:

♻️‍ دروغگو: زيرا او به منزله‌ی سراب است؛ دور را نزديك و نزديك را دور جلوه مى‌دهد.

♻️‍ فاسق: زيرا او تو را به يك لقمه يا كمتر از آن مى‌فروشد.

♻️‍ بخيل: زيرا او در هنگام حاجت به مال، تو را خوار و ذليل مى‌گرداند.

♻️‍ احمق: زيرا او به جاى نفع، به تو ضرر مى‌رساند.

♻️‍ قاطع رحم: كسى كه با خويشان و دوستان قطع رابطه كرده باشد. زيرا در سه آيه مورد لعن واقع شده است .

? مجموعه‌ی ورام، ج ۲، ص ۱۵

? کانال تلگرامی ظریفانه
? @zarifaneh

9 months, 1 week ago

آنها از یک «زیبایی مردانه» برخورداند، موهایشان را کوتاه نگه می‌دارند و رنگ نمی‌کنند و حالت «جوگندمی» موهایشان ابهت خاصی به آنها می‌دهد. این دسته خیلی «خطرناک و آسیب‌رسان» هستند. یک جورهایی تیپ شخصیتی آنها شبیه «رفیق استالین» است و تمایل به «قتل و کشتار» در ذات آنها ملموس است. آنها نه تنها دق نمی‌کنند بلکه دیگران را دق می‌دهند. داشتن حداقل 3 ازدواج نافرجام بخشی از پرونده‌ی پرسنلی آنها را تشکیل می‌دهد.

خدایا خداوندا! به عزتت قسمت می‌دهم که که «شوهران قلدر و قلچماق» را نصیب این «بانوان خانمان‌برانداز» بکن تا بفهمند که «یک من ماست چقدر کره دارد» و قدر «شوهران زن‌ذلیل» میهن اسلامی را بدانند و بیش از این آتش به زندگی آنان نیندازند. آمین

…ادامه دارد

? zarifaneh.ir/husband

9 months, 2 weeks ago

بنده عرض کردم: «خواهرم! به ازای هر مرد فاسدی لابد یک زن فاسد هم هست، چون مردها برای این کار بالاخره به یک نفر شریک جرم از جنس مخالف نیاز دارند»! دو توضیح در این مورد بدهم: اولا بعد از آن توبه کردم و «زنان نامحرم» را «خواهر» خطاب نکردم چون معمولا آدم‌هایی که به «زن و دختر دیگران» خواهرم می‌گویند بیشتر از بقیه مشکوک می‌زنند. دوم این که آن خانم بعد از شنیدن حرف من که به استناد آیه‌ی شریفه‌ی « فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ » گفته بودم با اینجانب قهر کرد و دیگر جواب سلامم را هم نمی‌دهد. امیدوارم که «خانم‌های ام‌القرای اسلام» بیشتر از این «سعه‌ی صدر» نشان بدهند و به خاطر دفاع از «حقوق شوهران» این «بنده‌ی سراپا تقصیر خداوند» را مورد «تحریم ظالمانه» قرار ندهند. اجرشان با خدا!

…ادامه دارد

? zarifaneh.ir/husband

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 1 week ago