به لطف مادرشوور ما مریض شدیم. همون شب دخترچی با جیغ و داد و گریه بیدار شد. مثل مار به خودش می پیچید و حالت تهوع داشت. فرداش هم شکمش بد کار کرد. نیمه های همون شب هم صدای تنفسش با خس خس همراه شد و صبح حالت زکام داشت. دیروز بردمش دکتر گفتن آلرژی هست ولی از دیشب تب کرده و تک سرفه داره. منم از دیشب گلودردم شروع شده. ظاهرا دختر جاری هفته پیش بیمار بوده و طبق معمول این ها حرفی نزدن و لاپوشونی کردن. خونه مادرشوور هم که سم خالصه بس که همه جا کثیف و آلوده ست.

دیروز صبح رفتم آرامستان. برای بابام سبزه و گل سرخ برده بودم. دیشب مامانم خواب دیده بابام داره به دیوارهای اتاق پذیرایی مون ربان سرخ میزنه?بابای قشنگ و خوش تیپم?فقط ۶۴ سالش بود. حتی یه چروک ریز هم تو صورتش نداشت.

اومدم خونه مادرشوور. یعنی لعنت خدا بر جد و آباد این زن که جز گند زدن به اعصاب من، هیچ کار دیگه ای نداره

اگه خواستین کاپ افسرده ترین ادمین رو بدین، حتما اسم من رو هم بنویسید. حتی می تونم نفر اول کاپ داغون ترین ادمین هم باشم.

یادم رفت بگم که دیروز دخترچی رو به مرکز کاردرمانی بردم و گفتن که پرحسی چشایی و لامسه داره برای همین نمی تونه با طعم ها ارتباط بگیره اما گفتن که می تونن با کاردرمانی درمانش کنن. یه مرکز معروف دیگه هم هست اونجا هم می برم ببینم چه نظری دارن و راهکارشون چیه. میشه سر سفره های سحر و افطارتون برای تمام بچه های بدغذا دعا کنید؟ برای توان مادراشون بیشتر?

بعدش رفتم مرکز شهر. شدیدا شلوغ بود و خرید خاصی نتوستم انجام بدم‌. بعد رفتم سمت ساباط معین التجار. اونجا یه نقل و نبات فروشی هست به اسم اُرشش که از سال ۱۳۰۰ فعالیت داره. مامانم می گفت وقتی بچه بودن باباش از محل زندگیشون که خیلی با مرکز شهر فاصله داشته از صبح خروس خون پیاده راه می افتاده می اومده اونجا که برای عید نقل و نبات و شیرینی بخره. به صاحب مغازه می گفتن حج رحیم. مغازه حالا دست نوادگانش هست و بیشتر شیرینی های کارخونه ای داره اما باز نقل و نبات دست ساز خودشون رو هم می فروشن.

و بالاخره اهواز ?

امروز دوست داشتم به مناسبت تولدم برای خودم ناهار سفارش بدم. همین جوری که داشتم روفرشی رو می چپوندم تو لباس شویی به خودم گفتم خب که چی؟ حالا سفارش هم دادی که چی بشه؟ ذوق می کنی که برای خودت کاری کردی؟ می خوای ساعت کاسیو سفارش بدی دلت خوشحال بشه؟ دیدم هیچی خوشحالم نمی کنه. دکمه ماشین لباس شویی رو زدم و دخترچی رو بردم حمام. اونجا هم دخترچی یه عالم جیغ زد و قشنگ با حال خراب اومدم بیرون.

بدترین کاری که یه نفر میتونه باهات انجام بده، اینه که باعث بشه دیگه ذوق نکنی.

?rsh7nd
Lidia @kafiha

دیشب می گفت من چون بابام شرکت نفتی بوده از بچگی با اشخاص مهمی در ارتباط بودیم? گفتم بابای من هم شرکت نفتی بوده ولی این دلیل نمیشه که با اشخاص مهمی در ارتباط باشیم. باباش؟ کارگر آشپزخونه تو جزیره خارک بوده. کی؟ زمان جنگ بازنشسته شده?اصلا گاهی اوقات نمیدونه دیگه چه چرتی باید بگه