????? ??? ??????

Description
#فروش‌_کتاب?
#کانال_رمان?

با کمترین قیمت بهترین کتاب‌ها رو خریداری کنید?
بیا قیمت‌ها رو ببین?
و البته هر روز رمان‌های جدید معرفی میکنیم?
تازه از بهترین‌رمان‌ها هر روز چند پارت‌میزاریم?

اینستا: @anthony.201_

کانال: @Novel_boks
2K.......?.......1K
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 months, 4 weeks ago

1 year, 1 month ago
1 year, 1 month ago

چهار پارت جذاب تقدیم نگاهتون ?

1 year, 1 month ago

سنگـ قلبـ مغرور

#پارت137

نشنیدی. مدارک رو....نذاشت حرفم تموم شه. تکیه شو از
ستون برداشت مدارک رو از دستم کشید بیرون و رفت سمت
صندوق... نیم ساعتی طول کشید..بعد از تموم شدن برگشت
سمتمو فیش واریز رو به طرفم گرفت تا به پروانه بدم. و
بدون هیچ حرفی پشتشو به من کردو و رفت اما دو قدم بیشتر
بر نداشته بود که برگشت سمتم و گفت:ـتوی ماشین
منتظرتم..همین....یه چیزی توی قلبم فرو ریخت.. اما بازم
آروم بودم... بازم بی هیچ هراس و دلهر ه ا ی.سریع رفتم
پیش پروانه. دکتر عزیز هم اونجا بود... خوشبختانه همه چیز
برای عمل آماده بود...حدیث انگار دنیارو بهش داده بودند.
از خوشحالی زیاد نمی تونست کاری انجام بده...بازوشو
گرفتم آروم دم گوشش گفتم.:ـ بیا دختر خوب اینم از فیش
واریز پول بیمارستان. دیگه همه چیز تموم شد. فقط امیدوارم
عمل عالی باشه..بغلم کردو گفت: اینارو به تو مدیونم نگار...
مرسی خواهر جونم..ازش جدا شدم و گفتم:ـ من باید امشب
برم شاهرود. یه مشکلی پیش اومده تا دوسه روز دیگه
برمیگردم.. ببخش که پیشت نیستم...اونقدر خوشحال بود که
از دورغی که گفتم تعجب نکرد.. اصال نپرسید چطور این
پول جور شده؟با قدمهایی به سنگینی کوه به طرف در
خروجی رفت بیمارستان رفتم..چقدر فضای اینجا
سنگی چقدر َخفَس..یعنی امشب همه چیز تمومه؟امشب

@Novel_boks

1 year, 1 month ago

سنگـ قلبـ مغرور

#پارت133

بوسیدتم. اشک میریخت اما این دفعه از خوشحالی...بلند
خدارو صدا میزد و شکر میکرد.......اشکام روی گونم می
ریخت.. اگر تا االن شک داشتم اما با دیدن این صحنه ها
دیگه مطمئن شدم. تمام توانمو جمع کردم و از بیمارستان زدم
بیرون... هنوز بارون میارید...شاید به حال من.. گریه
میکرد.. شاید برای بدبختی های من اشک میریزه...خدایا..
چرا صدات میزنم؟مثل اینکه قرار نیس جوابمو
بدی؟ چرا؟ چرا واسه ی بنده های دیگت جوابگویی اما برای
من نه؟....باشه ... باشه خداجون... صدامو نشنو اما مطمئن
باش اگه قراره اشتباه کنم ولی بازم حواسم به توِه اشتباهمو با
گناه انجام نمیدم..به امید زنگ زدمو آدرس خونه ی عارف
رفیعی گرفتم.جلوی خونش ایستادم.. یه خونه ی ویالیی بزرگ
و شیک... زنگ درو زدم. آیفون تصویری بود. بعد از چند
لحظه در باز شد . پس منو دیده بود که بدون هیچ حرفی درو
باز کرد..درو باز کردم و اولین قدمو توی خونش گذاشتم..
خونه ای که قراره دختر بودنم رو برای همیشه درش جا
بزارم... خونه ای که قراره زندگی رو به دونفر هدیه بده و
زندگی یه نفرو ازش بگیره...خونه ای که قراره عارف رفیعی
از انتقام خالی شه.. وارد شدمو از سنگ فرش ها گذشتم..
ساختمون دوطبقه ی خیلی شیکی با یه معماری خاص و زیبا
جلوی روم بود... حتما طراحیه ساختمون کار خودشه

@Novel_boks

1 year, 1 month ago

سنگـ قلبـ مغرور

#پارت132

عزیزمو ببری به بزرگیه خودت... به اسم خودت قسم
میخورم از زندگیم میزنم. می شنوی...خود کشی میکنم...
دیگه بهشتو جهنمت برام مهم نیست. رگمو میزنم.... می
شنوی ؟دیگه تاب و تحمل حدیث رو نداشتم...دیگه لبریز
شدم..نه ... حرفهای حدیث برام سنگین بود.. بوسیدمش
..پیشونیشو.. گونشو... سرشو محکم توی دستام
گرفتم. پیشونیمو روی پیشونیش گذاشتم آروم شروع کردم به
حرف زدن...تصمیم گرفتم.....اشتباِه.....میدونم.
..............بدترین اشتباِه زندگیم. اما من تصمیم گرفتم. نه
... نمی تونم حدیث رو اینطور ببینم... من به این دختر و به
اون پیر زن مدیونم. من مدیونم... این جوری هم عزیز جونو
از دست میدم هم پروانه رو...مطمئنم اونقدر دیوونس که حتما
خودشو میکشه..ـ هیششش. آروم... قول دادم بهت.. آروم
باش . االن میخوام برم پول رو بیارم... حله دختر... پول
آمادس... فقط بایذ برم بگیرمش... عزیز جون پیشت
میمونه.. پاشو... پاشو نباید وقتو تلف کنیم. بلند شو برو به
دکترش بگو اتاق عملو اماده کنه.منم برم پولو بگیرمو بیام..
قول دادم .روی قولم هستم... بلند شو تو بی کسو کار نمیشی..
تو همه ی زندگیتو از دست نمیدی... بهت قول میدم... برق
خوشحالی توی چشمای حدیث به اندازه ای زیاد بود که از
دورترین فاصله می شد دید. محکم توی آغوشم گرفت

@Novel_boks

1 year, 2 months ago

اعلانها روشن پارت داریم

1 year, 2 months ago

فالور میفروشم
روبینو روبیکا
100تا فالور 10000تومن
200تا فالور15000تومن
300تا فالور 20000تومن
برای خرید بع ایدی زیر پیام بدید

https://telegram.me/BChatBot?start=sc-1081508-ivbAsjl

Telegram

برنامه ناشناس

بزرگترین ، قدیمی‌ترین و مطمئن‌ترین بات پیام ناشناس ***📢*** کانال رسمی و پشتیبانی ***🥷*** @ChatgramSupport

فالور میفروشم
1 year, 2 months ago
1 year, 2 months ago

راستی اگه نظری انتقادی پیشنهادی چیزی دارین
https://telegram.me/BChatBot?start=sc-1081508-ivbAsjl

درخدمتم

Telegram

برنامه ناشناس

بزرگترین ، قدیمی‌ترین و مطمئن‌ترین بات پیام ناشناس ***📢*** کانال رسمی و پشتیبانی ***🥷*** @ChatgramSupport

راستی اگه نظری انتقادی پیشنهادی چیزی دارین
1 year, 2 months ago

چهار پارت جذاب تقدیم نگاهتون ?

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 months, 4 weeks ago