𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 week, 1 day ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago
در این ویدئو به بررسی تغییرات استانداردهای حسابداری ایران از فروردین ۱۳۹۸ تا آبان ۱۴۰۳ می پردازیم و با هم میبینیم چه استانداردهایی تغییر کردند، چه استانداردهای جدیدی آمدند و چه استانداردهایی حذف شدند. این فیلم بخش کوتاهی از کلاس استانداردخوانی حسابداری است.
لینک تماشا:
https://youtu.be/WoGX7hqp7Xo
در این ویدئو که بخش کوتاهی از جلسه دوم دوره استانداردخوانی حسابداری است به بررسی تغییرات چارچوب نظری گزارشگری مالی بین المللی و به طور خاص بررسی تغییرات ویژگی های کیفی اطلاعات مالی میپردازیم.
شناخت و آگاهی از این تغییر باعث افزایش آگاهی ما از علت تغییرات روز افزون استانداردهای حسابداری در طی سال های اخیر خواهد بود و به ما کمک میکند تا بهتر بتوانیم علت این تغییرات را درک کنیم و دیدگاهی روشن تری نسبت به تغییرات پیش روی استانداردهای حسابداری داشته باشیم.
لینکتماشا:
https://youtu.be/8_qAJqkG5go
در این ویدئو به بررسی ویژگی های کیفی اطلاعات مالی مندرج در مفاهیم نظری گزارشگری مالی ایران می پردازیم و ضمن دسته بندی کردن این ویژگی ها با زیر مجموعه هریک از آن ها نیز آشنا می شویم.
آشنایی وفهم دقیق ویژگی های کیفی اطلاعات مالی پیش نیاز ورود و مطالعه استانداردهای حسابداری است، چرا که در خیلی از موارد با فهم دقیق ویژگی های کیفی علت خیلی از باید و نبایدهای استانداردهای حسابداری برای ما مفهوم تر و قابل درک تر خواهد شد. این فیلم بخش کوتاهی از جلسه دوم دوره استانداردخوانی حسابداری است.
لینک تماشا:
https://youtu.be/iB9YV1uGca8
با توجه به اینکه حسن دانشور عزیز تو متنی که برای تولدم لطف کرد و بهم هدیه داد از عطر لالیک انکر نویر اسم برد و اینکه تو این چند روز برخوردم با این عطرِ عزیزم بیشتر شده، یه دل نوشته ای از این عطر تقدیم میکنم:
اما قبلش باید یه توضیحی بدم، به قولِ رایشنباخ: ما هرگز اشیاءِ عینیِ خارجی را دُرست و دقیقا" آنچنانکه در عالم عیان هست مشاهده نمیکنیم، بلکه با مقداری تحریف؛ و این مهم ناشی از نظرگاهِ وابسته و نسبیِ ما میباشد!!! و توصیف من هم از این عطر بر این بستر است:
برخی عطرها هستند که شما رو نه به یادِ رایحه ها، بلکه به یاد جغرافیایِ دَرندشتِ خاطره ای می اندازند:
یک میز چوبی کوچک...
ملودیهای باخ...
بارانِ لطیفِ پشت پنجره...
مرورِ خاطراتِ مُدور در مدارِ حافظه...
چشیدنِ مزهی شیرینِ شکلاتِ خیال و دستی که همچنان اونقدر توان داره تا بدون لرزیدن استکانِ غمگینِ چای رو بلند کنه و پساز اون بنویسه ای زیبا؛ نشانِ چشم تورا از کدامین اقیانوس باید گرفت؟؟؟
عطر انکرنویر رایحه دلنشینِ چوب نیم سوخته تو جنگل مرطوب و سرد پاییزی رو داره، بوی چوب، سرو، صمغ و شیره بیرون زده از درختای کاج، توی غروب سرد پاییزی که همراهِ با صدای کلاغ ها توی خلوتی پارکِ و البته باز بارون (کوچههای خیالِ من همیشه مستعمرهی بارونه...)
به قول باخمن که اینگونه نوشت: از قلب جنگل پدیدار شدیم، با کُندههای هیزم، گَوَن در دست، و آفتاب دیری بود برنمیآمد!!!
این عطر، مناسب برای تشدید دار ترین روزهای پاییزِ!!!
اثری جاودانه از ناتالی لارسن افسانه ای، به قول فرانسیس ژوغدان: کتابی عجیب که بهدست انسانی عجیب نوشته شده است...
متولد سال ۲۰۰۶ ولی برای من ماقبلِ فصلِ ماقبلِ آخر!!!
این همراهِ عزیز، عطر قرارهای عاشقانه نیست، عطریِ صوفیانه، عمیق و پر ترک و پر زخمه...
عطر آخرین آرزوهاست...
آنجا که پس از یک عمر نافرمانیِ خردمندانه برروی صندلی مرگ لم میدهی و سرخوش از بازیهای پشتسر گذاشته در خود تهنشین میشوی وُ آرام میگیری و خرسند که هیچ چراغقرمزی تو را متوقف نکرد، و هیچ سقفِ تیرهای یارای سرقتِ آبیِ آسمان را از نگاهت نداشت و هیچ صخره و یا هیچ سدی نتوانست خروشِ رودخانهی درونت را حبس کند...
دکترم میگفت پسر تو قلبت تا همین الانم خیلی بهت حال داده، اصلا نباید سراغ تنباکو بری چون ناگهان قلبت میگه آخ، و کار میده دستت.... همانطور که اینها رو میگفت من که انکر نویر عزیزم رو پوشیده بودم داشتم تنباکوی بلوندِ سوپر آروماتیکِ خودم رو میپیچدم...حرفهاش که تموم شد گفتم اینجا میشه چیزی دود کرد؟ گفت: انگار جمجمهات رو با سیمان پر کردن... بزن به چاک!!!
اما درمانِ حقیقیِ بشر در سرپیچی از نسخههای پزشک نهفته است!!!
دهانِ پُر از خون....
تنباکو آتش میگرفت و دود به ریه ی زخمی خراش میزد...
خنده از جنون...
سیصد گلِ سرخ!!!
دود دود سنگ بر علیه باروت؛
یک گل نَصرانی!!!
بوی یک لحظه آزادی!!!
جوهرِ سیاه...
خونِ سرخ لالیک...
مارا ز سر بریده میترسانی...
ما گر ز سر بریده میترسیدیم...
برادرِ قابیلخوی من، میخواهم هابیلِ تو باشم، افسوس که پساز این حادثه مادرمان دردمند خواهد شد...
جوهر سیاه بخوانید ولی سرخ بپوشید
این یکی عطرِ باخبر شدن است...
خبر را ارزان نمیفروشند...
این عطر به ما چگونگیهای یک پایانبندی شرافتمندانه را میآموزد و از تو میپرسد: مرگ بهوقت شفایِ رهایی یا زیستن بههنگامِ خولیایِ اسارت؟
مرسی ناتالی عزیز... مرسی
زنده باد هنر...
به قول سهراب: کار ما نیست شناسایی رازِ گل سرخ، کار ما شاید این است؛ که در افسونِ گل سرخ شناور باشیم...
در انتها دوستان باید بگم دوتا فِلَنکِر هم از این عطر هست، یکی با کانسپت تیره تر با نام انکر نویر اکستریم برای روزهای سردتر و یکی با کانسپت روشن تر با نام انکر نویر اسپرت برای تابستان...
درآخر؛ اگر نوشتهی من برای شما ملال، دلتنگی و یا حس تعلیق بهبار آورد عمیقا متاسفم، گریزی نیست جانم، هرکاری میکنم تراژدی از پشتوپهلوی این کلمات میزنه بیرون....
سید محمد باقرآبادی
۶ مرداد ۱۴۰۳
چهل سالگی
بحرانِ عزیزم
تو را پیش از آنکه بیایی
با جامی از استخوان جمجمه نوشیده ام
دَر بِزَن چهل سالگی...
۱ مرداد ۱۴۰۳ است
امروز وارد دهه پنجم از زندگی شدم، شروع بحران چهل سالگی!!!
حس عجیبیِ چهل سالگی، کژدمِ مجهولِ زمان درحال بلعیدنِ آدمیست و گریزی نیست....
حس عجیبیِ چهل سالگی، حس درک نقل قول یکی از دوستان که میگفت چهل سالگی شروع دوره غریبیِ، شروع پیر شدن ما و ازدست دادن پیرهای اطرافمون، این از دست دادن های لعنتی...
همیشه از باورِ این از دست دادن ها فرار می کردم، گویی که هیچ وقت من پیر نمیشم و عزیزان پیر اطرافم بار سفر نمیبندن...
حس عجیبیِ چهل سالگی، آدمیزاد گاهیاوقات ناگهان از ماده جدا میشه، یعنی تمام ماتریالیستِ غیرارادیِ وجود رو قِی میکنه و از انکار و امتناع به پذیرفتن و باور میرسه....
و تو خیلی خوب میدونی پذیرفتن چقدر میتونه سخت و ملالآور باشه، روبهرو شدن با خودِ خود، با آنچه واقعا هستیم....
حس عجیبیِ چهل سالگی و من از اول خلقت، بدنی رو پوشیدم که خیلی می دوید....
حس عجیبیِ چهل سالگی، حس شروعِ پیرشدن....
تاحالا یه آفتابگردانِ پیر رو تماشا کردی؟ دیگه به سمت خورشید نمیچرخه
سر خم میکنه و در سایهی گلهای جوان پنهان میشه
خسته و دلشکسته از قمارِ باطل و تکراری نور....
حس عجیبیِ چهل سالگی، سَرَم رو میچرخونم و تمام گذشته از ذهنم میپره!!!
گویا در یه لحظه از قلهی کوهِ بچگی به قعر درهی بزرگسالی سقوط کردم...
من برای بلوغ، برای بزرگ شدن...
برای هرچیزی که الان هستم اصلا آماده نبودم!!!
لابد میخائیل الیزاروف هم تو همین حالوهوا بود که نوشت: رفتیم بیرون سیگار بکشیم هفده سال طول کشید....
راستی، بچگی مارو کی دزدید؟؟؟
حس عجیبیِ چهل سالگی، به قول یغما گلرویی عزیز:
داره برف میباره رویِ سرم
یکی دورِ چشمامو هاشور زده
همیشه دلم واسه اون بچه که
یه روز توی من گم میشه شور زده....
ولی با اینحال، خیلی وقته دنیای واقعی رو واگذار کردم به آدم بزرگایِ واقعی اطرافم...
سیصد و شصت سال پیش وقتی نوجوون بودم لاتاریِ سرزمینِ تخیل بهنامم در اومد... منم رفتم و دیگه برنگشتم!!!
هم آغاز شدم با کتاب هام و گل هام، با تن تن و سوپرمن، نیچه و هایدیگر، چای و قهوه، و عطر و رویاپردازی ...
رویاپردازی که تنها مُسکنِ ما برای خلاصی از دردِ استخوانسوزِ آدمیزاد بودنِ....
سعی میکنم "واقعیت" معمول را به مخمر تخیل تزریق کنم تا بتونم رنج هستی رو تحمل کنم....
آدم چی میخواد مگه؟ جز یک جادهی جنگلیِ مه گرفته برای تماشا، یا یک چالهی کوچولو که بعد از بارون پر از آب شده، وقتی بهش نگاه میکنی خیلی جدی بهت میگه: حواست رو جمع کن چاله خودتی آدمیزاد؛ من اقیانوسم....
بقول هگلِ خیرهسر اگر واقعیت با مفهوم ما نمیخواند پس بدا بهحالِ واقعیت....
و رویاپردازی برای من، یعنی خلا کامل، جریانی ماقبلِ هستی و مابعدِ نیستی...
یعنی همین سه نقطههای مستمر تا به ابد...!!!
جایی که میتوان تصور کرد و خط زد و دوباره تصور کرد، چه خوب که رویاها همه امکان خط زدن و تصحیح دارن، زندگی هم باید اینجور میبود، میشد حک و اصلاح کرد و از بین برد و از نو و بدون غلط دوباره ساخت و ایجاد کرد... لعنت به این زمانِ محصورِ معینِ محدودِ افقی که خطیِ و در چهارچوب گذران و بیرحمش کاری که شد، شده و حرفی که گفته شد، گفته شده و تیری که از شست رفت، رفته...
اما درد میدونی کجاست؟
اینکه احتمالا کسی باخودش میخنده و میگه: این دیوونه چی داره میگه!!!
جامعه جنايتکار را میبخشه؛ رویاپرداز را هرگز!!!
ولی چه باک؟ که به قول میشل فوکو فرق ما با دیوونه ها اینه که ما تو اکثریتیم...
سرخ بمان جانم...
اینجا سبز را بد سر میبرند!!!
حس عجیبیِ چهل سالگی...
۱ مرداد ۱۴۰۳
پیش نویس استاندارد حسابداری شماره ۴۴ در راستای هماهنگی با IFRS 16 که جایگزین استاندارد ۲۱ خواهد شد
و به احتمالی زیاد از ابتدای ۱۴۰۵ لازم الاجرا خواهد بود
فیلم نحوه حسابداری معاوضه دارایی های ثابت مشهود:
https://youtu.be/Ojc23_uTemU?feature=shared
سلام
برای دریافت اطلاعات کافی در خصوص دوره ها با سرکار خانم غفاری به شماره ۰۹۳۹۸۴۶۷۷۶۰ از طریق واتس اپ، تلگرام یا تماس تلفنی در ارتباط باشید
دوباره سال نو و روز نو و روزی از نو
همیشه سال جدید حس دوگانه ای دارم، دلتنگی روزهای رفته و اشتیاق روزهای پیش رو
گذشتن عمر و حرکت پرشتاب به سمت پیری....
کژدمِ مجهولِ زمان درحال بلعیدنِ آدمیست و گریزی نیست....
البته گفتنی از این باب بیشتر نیست، که اگر باشد هم، تکرار است و نسخهی دیگران باز نوشتن، که این هم شاهکار نیست....
اما اگر بخواهم دعا یا آرزویی کنم برای سال جدید این خواهد بود:
عزیزان در این دورهی عجایب که آلیس رو انگشت به دهان کرده باید بیشتر با هم حرف بزنیم، بیشتر بخوانیم و بیشتر باهم مهربان باشیم که اگر نباشیم سونامیِ وحشتناکِ دوران، احساسِ شکننده ی آدمیزاد رو به قهقرا میبره وَ از ما چیزی باقی نمیمونه جز یک کالبد توخالی و بیرحم!
پس رها کنیم این انزوا و تنهایی را، داستان هایمان را برای هم تعریف کنیم و کتاب بخوانیم، مایا آنجلو شاعر، نویسنده و فعال مدنی مینویسد: هیچ عذابی بالاتر از این نیست که داستانی ناگفته را در سینه نگاه داری...
به قول الیف شافاک، نویسنده ترکیه ای الاصل: داستانها ما را به هم نزدیک میکنند و داستانهای ناگفته ما را از هم دور میسازند.
در این دنیای نادَخ تنها راه زنده ماندن باهم بودن است، به قول مایکل باند، تو کتاب "راهنمای پدینگتون بودن": هیچ چیزی بهتر از این نیست که دو نفر بنشینند یه گوشه دنج، باهم گپ بزنند و کلوچه و شکلات داغ بخورند و صحبت کنند...
فراموش نکنیم که تعالی همواره در همنشینی تفکرات شکل میگیره، و متاسفانه بین مردم این کشور درهی تبادلنظر و دیالوگ ایجاد شده. باید بتونیم باهم حرف بزنیم، درست حرف بزنیم، کلی حرف بزنیم....
چرا که گفتگو و واشکافیِ سوءتفاهمات تنها راه ادامهدار شدن یک سیستم فکری، اجتماع و... است.
باید با حرف زدن از هم دیگه یاد بگیریم، جان استرلسکی تووکتاب بسیار زیبای "کافه چرا" میگه :همهٔ ما به میزان دانش و تجربیات فعلی خودمان محدود هستیم...
اگرچه گفتهاند دهانِ تورا دوباره خواهیم بست
اما نگرانِ سکوتِ من نباش
چَشمهایِ دلواپسِ من، باز با تو سخن خواهند گفت.
اگرچه خواستهاند چَشمهای مرا دوباره ببندند
اما نگرانِ ندیدنِ دنیا نیستم
دستهایِ خستهی من، باز با تو سخن خواهند گفت.
اگرچه آمدهاند دستهای بستهی مرا خسته کردهاند
اما نگرانِ سر زدنِ سپیدهدم نباش
نفسهای روشنِ من، باز با تو سخن خواهند گفت.
اگرچه گفته؛ خواسته وَ آمدهاند مرا برای همیشه با خود بُردهاند
اما نگرانِ من نباش
غیابِ من؛ تا ابد؛ با تو سخن خواهد گفت...
سید محمد باقرآبادی
۱ فروردین ۱۴۰۳
۵۴- کتاب خِرَدِ شکست، نوشته الیزابت دِی، ترجمه هاجر علی پور، چاپ سوم، نشر میلکان
۵۵- کتاب هنر جنگ، نوشته سان تزو، ترجمه آرام آخوندی، انتشارات بو کتاب
۵۶-نمایشنامه وقتی خروس غلط میخواند/ دقیقا" مثل سبزوار بعد از عبور چنگیز، نوشته علی شمس، چاپ دوم، انتشارات نیماژ
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 week, 1 day ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago