?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 2 weeks ago
آمدم با مثنوی با هم کمی صحبت کنیم
باید انگاری به عصر مولوی رجعت کنیم
حضرت شمسی ولی اصلن نمی تابی به من
فحش و دشنامم بده خب لااقل حرفی بزن
لااقل حرفی بزن در حد احوال و سلام
می کشد من را سکوت ممتد تو والسلام
مُردم از بس چشم خیسم را به ساعت دوختم
پشت شیشه تا سحر مانند شمعی سوختم
درد دلتنگی به قرآن از مریضی بدتر است
ابتلای همزمان چشم و سینه با سر است
من چه کم دارم که از من می گریزی دائما
خواهشا دیگر به آشوب دلم دامن نزن
فکر اینکه با کسی دیگر نشستی مشکل است
حق بده چونکه دلت از حال و روزم غافل است
من چه دارم جز الفبای زبان مادری
دانه می پاشم ولی از روی بامم می پری
مثنوی را با غزل اصلا بیا قاطی کنیم
بلکه شاید با همین قلب تو را راضی کنیم
آمدی با من بجنگی ؟ من سواری مرده ام
سوت و کورم ،بی بخارم ،چون قطاری مرده ام
چار فصلم رنگ زرد است و خزان پیراهنم
سبز بودم سابقا ، یعنی بهاری مرده ام
روز و شب یکسان شده گویی زمان خوابیده است
ثابتم، بی حرکتم، ساعت شماری مرده ام
دوست دارم پیش تان باشم بچرخم دورتان
واقعا شرمنده ام خدمتگزاری مرده ام
آب می ریزی ولی بیهوده اسرافش نکن
تا قیامت تشنه هستم ،روزه داری مرده ام
در به در دنبال یوسف در بیابان گشته ام
هی بیابان هی بیابان ، ساربانی خسته ام
مثل یک ماهی که افتاده بروی ماسه ها
آخرین ساعات عمرم با دهانی خسته ام
قهر کرده آسمان با این فلات تشنه لب
من نه دریاچه نه رودم، استکانی خسته ام
دیدی ای دنیا چه کردی با قد رعنای من
تازه چل سالم شده اما جوانی خسته ام
رستمی بودم که سهراب خودم را کشته ام
بعد از این در قصه هایم پهلوانی خسته ام
در تلاشی تا بخندانی مرا اما ببخش
من نمی خندم چراکه پسته ای در بسته ام
آمدی تا وا کنی قفلی که خورده روی در ؟
گیرم اصلا وا کنی ، من مرغکی پر بسته ام
چیز چندانی نمی دانی ز راز سینه ام
نامه ای ناخوانده در یک پاکتی سر بسته ام
مانده ام با اینکه می دانم خطا کردم، چرا
دل به یک معشوقه مست ستمگر بسته ام
کاری از دست کسی خب بر نمی آید گلم
این وسط دل را به تسبیحات مادر بسته ام
دعوتت کردم بیایی تا ببینی خانه را
تار و تاریکم بیا لطفا کمی سو سو بزن
هی شما ! کاری ندارم با لب و اندام تو
پر شدم از بی کسی صرفا مرا جارو بزن
قایقی سرگشته در دریای بی ساحل شدم
با توام بانوی من! با من تو هم پارو بزن
خسته ام از بوی تلخ ادکلن های جدید
زیر موها پشت گوشم بوسه ای خوشبو بزن
من غریبم ، گوشه گیری بی فروغ و منزوی
گهگداری یک سری هم پشت این پستو بزن
با تو هستم! با تورق اشتیاقم را بخوان
گرچه بی جلدم، وَ در ظاهر کتابی کهنه ام
از همان روز نخستین " فی کبد " خلقم نمود
طبق آیات الهی من عذابی کهنه ام
خودکشی رفتم کنم اما ندارد فایده
خب از آنجایی که فرتوتم، طنابی کهنه ام
گندم موهای تو هرگز برای من نبود
می روی جای دگر چون آسیابی کهنه ام
می روی اما بنوشم قبل پایان غزل
فرق دارد الکل من ، من شرابی کهنه ام!
غروب روز جمعه حول و حوش ساعت شش
بیا تهران کنار دفتر ثبتِ گزینش
تو را می بوسم اما پشت کوچه در خفا نه
دقیقا روبروی یک پلیس ضد شورش!
مشق عشق
از دمشق چشمانت
شروع می شود
و هر انگشتی
میل جولان دادن
در بلندی های
موی تو دارد
زیر پیراهن تو
خاورمیانه ایست
وسوسه انگیز که
هزاران شاعر قلم بدست را
وادار به شورش می کند
?✍ #علی_قهرمانی
خواننده: شیرین عبدالوهاب
@ghahremani_channel
کوله ام را بسته ام ، از این خیابان می روم
سمت آزادی ولی از پیچ شمران می روم
گرچه کفش کهنه من عمر خود را کرده است
با همین سرمایه ام تا حد امکان می روم
کوچه ها تاریک و باریک،آسمان هم ابری است
دسته چترم شکسته، بعد باران می روم
از دکان جنب مسجد مِی خریدم تازگی!
مثل مولانای بلخی مست و چرخان می روم
ناخدا جای خدا فرمان کشتی را گرفت
من که دارم از دیاری نامسلمان می روم
می روم جایی که انسانی نباشد لااقل
قبل از آغاز ترافیک توی تهران می روم
خواهشا جدی بگیرید آخرین بیت مرا
خسته ام از شهرتان ، امشب بقرآن می روم
آمدی و آتشی را در دلم انداختی
از من فرزانه مجنون جدیدی ساختی
تازه خود را در دلت جا کرده بودم بی وفا
کودک نه ماهه را اصلا چرا انداختی؟
فرق دارم با تمام عاشقان مدعی
ظاهرا آنگونه که باید مرا نشناختی
تو نه تنها دست رد بر سینه گرمم زدی
بلکه سهمم را به فرد دیگری پرداختی
می توانستی که مرهم باشی اما ای دریغ
با قساوت روی قلب زخمی من تاختی
میروی؟ باشد برو اما به حرفم می رسی
این تو بودی که قمار عاشقی را باختی!
#علی_قهرمانی
نمی دانم چرا دائم پریشان و دل آشوبم
مرتب میکنم خود را ولی از پایه مخروبم
مسلمان زاده ام اما یهودا می زند سنگم
بجای حضرت عیسی به روی تخته مصلوبم
"هوای حوصله ابری" ولی چشمم نمی بارد
خودم هم مانده ام اصلا چگونه خیس و مرطوبم
شدم مانند یک مرده،نه میخندم نه میگریم
اخیرا ساکت و ساکن شبیه تکه ای چوبم
بجز صبر و شکیبایی ندارم چاره ای دیگر
که من شاگرد ممتاز کلاس درس ایوبم
پلیس ضد شورش را مجهز کرده ام در سر
خیالت کودتا کرده وَ من دنبال سرکوبم
اگرچه رفته ای اما تظاهر کن که می آیی
و من هم گرچه ویرانم تظاهر میکنم خوبم
اتفاقی زیر طاق این اتاق افتاده است
ماجرای ناگواری اتفاق افتاده است
یک عدد فنجان قهوه روی میز قهوه ای
در ته فنجان نمادی از فراق افتاده است
کزکز دستان من همچون صدای هیزم است
تکه چوب نازکی که در اجاق افتاده است
مو به شانه تن نداد و لحظه ای تمکین نکرد
بین مو با شانه انگاری طلاق افتاده است
این اواخر دل نمی سازد کنار عقل و من
شک ندارم، بینشان حتمن نفاق افتاده است
از نفس افتاده قلبم، آنکه روزی می جهید
از سرش گویا که شور و اشتیاق افتاده است
یک وجب حس میکنم با سقف خانه فاصله ست
ظاهرا من مرده ام، گویا که طاق افتاده است
صبح شنبه در جراید زیر عکسی می زنند:
اتفاقی زیر طاق این اتاق افتاده است
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 2 weeks ago