𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 4 days, 19 hours ago
در مورد تو عزیز دورم، تو در مورد خودت اشتباه میکنی. تو امیدوار نبودی، تو جنگجو بودی. تو به هر قیمتی میخواستی تو نبردت خودت برنده باشی. مهم نبود احساسات، جسم و روح مقابلت، چقدر از تیزی اعمالت آسیب ببینه؛ تو نمیخواستی کسی جز تو به هر قیمتی برنده باشه. فرقش اینه حالا تو هم خسته ای، تو هم دیگه توان جنگیدن نداری؛ تو هم حالا گوشه رینگ گیر افتادی و من این حرفهارو مستقیم بهت نمیگم. چون من مثل تو آخرین مشت و آخرین ضربه رو حتا به دشمنمم نمیزنم...
فقط برات آرزو میکنم از جنگی که دچارشی، به سلامت بیرون بیای و در آرامش باشی.
۱۹۸۷ میلادی، توی یه بار تو نیویورک میبینمت، داری تو خوردن نوشیدنی زیاده روی میکنی؛ صندلی رو عقب میکشم، کنارت میشینم. لیوان جین و تانیک رو به سمتت میگیرم و میگم اگه قراره چیزی کمکت کنه نمیتونه نوشیدنی بدمزهای باشه که داری خودت رو باهاش غرق میکنی. با تردید لیوان رو از دستم میگیری و امتحانش میکنی. اخمی که باعث سه تا خط عمیق رو پیشونیت شده از هم وا میشه اما هنوز ردش باقی مونده. لیوانو سر میکشی و تشکر میکنی. حالا داری لبخند میزنی.
اهنگ بعدی که پخش میشه موسیقی مورد علاقهی منه. فهمیدنش سخت نیست و تو دستم رو میگیری و میگی در عوض نوشیدنی میخوای منو به رقص دعوت کنی.
معامله خوب و عادلانهای به نظر میاد. اونقدر می رقصیم که خسته میشی و خوابت میبره. صبح با صدای نگهبان بیدار میشی. با خودت میگی شاید فقط یه خیال بودم برات. میری قهوه و کروسان بخری، از پسر فروشنده میپرسی که کروسان بدون شکلات دارید یا نه که از اون طرف یه دختر با چشم مشکی میگه " الان براتون میارم "
صداش آشناست، نزدیک تر میاد؛ محاله اون چشمهارو فراموش کنی. وقتی که داره کروسانت رو دور کاغذ کاهی مخصوص میپیچه، متوجه میشی منم و بهم لبخند میزنی.
اگه محتوا و ترکیب این عکس متعلق به من بود یه جون به تنم اضافه میکرد، حتا بیشتر؛ مثلا هفتتا...
ایده کنار ساحل اومدن متعلق به تو بود. تو کتاب بخونی و من کتاب بنویسم، اما حالا چند دقیقهای شده که چشمهات رو بستی. دارم به صدای نفسهات گوش میدم؛ با پس زمینهی صدای امواج. هوا خنکه و به جای خورشیدِ نامطلوب، بوسهیِ مطلوبِ نسیم روی صورتهامون میشینه. این هوای مورد علاقهی منه و تو هم آدم مورد علاقهام. میخوام بنویسم اما نوشتههام مربوط به کتاب نیست. مهم نیست اگه این کتاب هرگز نوشته یا تموم نشه، واقعا اهمیتی نداره.
چون تو تمام رویا و واقعیت منی، همه ی زندگی من..
May your next six months be better than your last six months.. ?
میتوانست برای بارش بارانی بنویسد
درست در اوایل فصل تابستان؛ و فکر کند باران بی وقفه صورتش را نوازش میکند. کتاب ها جلویش منتظر نگاهی بودنند. و او غرق در امواج آبی کلمات بدون جوهر صفحه ای غیرحقیقی؛ صفحه ای هرچند بدون اساس حقیقت اما مملو از خاطراتی که لبخند های با هر ژانری را میان لبانش نمایان میکرد.
-آلبرتین
چون برای ادامه و کم شدنِ نکبتِ زندگی، قهوه تنها پناهه ☕️
روحی ساده داشت که در پیچیدگی زندگی گرفتار شده بود و میخواست بازگردد به دریا ها،به ابر ها و آسمان های دور...
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 4 days, 19 hours ago