?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago
فیتزجرالد و حافظ (به مناسبت روز حافظ)
از میان شاعران بزرگ ایرانی، فیتزجرالد به حافظ و خیام، شاید به علت تجانس فکری، علقۀ خاطر بیشتری داشت و آن دو را «زر ناب» میدانست: «بیتردید به قدر کفایت از گل و بلبلِ آنها [ایرانیان] داد سخن دادهایم؛ اما فقط حافظ و خیامِ دیرینهروز زر ناباند. فلسفۀ خیام، آه! فلسفهای است که هرگز در دنیا فراموش نمیشود! «امروز از آن ماست، و هر چیزی که باشد زین قبیل». فیتزجرالد دربارۀ حافظ دو سخن پیشگامانه و تأملبرانگیز دارد. اول، با اینکه او از رهگذر ترجمههای سر ویلیام جونز، ادوارد بایلز کاول، یوزف فون هومر پورگشتال، دیوان شرقی ـ غربی گوته و ... با شعر حافظ آشنا شده و حتی خود دو غزل او را به انگلیسی ترجمه کرده بود اما شعر حافظ را ترجمهناپذیر میدانست. در نامهای مینویسد: «بهترین اشعار حافظ ترجمهناپذیرند زیرا او خداوندگار موسیقی کلمات است ... بیگمان آنچه تنیسون به شما گفته درست است. حافظ شرقیترین ــ به بیان بهتر ایرانیترین ــ ایرانیان است. او بهترین نمایندۀ شخصیت آنان است، خواه ساقی و ساغر او واقعی باشد خواه عرفانی». دوم، احتمالا فیتزجرالد نخستین کسی است که، حتی پیش از شبلی نعمانی، در مقدمهاش بر رباعیات حکیم عمر خیام نشابوری منجم ـ شاعر ایرانی (چاپ ۱۸۵۹) به تاثیرپذیری حافظ از خیام اشاره کرده: «شاعران ایرانی، از جمله حافظ، (به استنثای فردوسی)، ... عمیقاً وامدار مضامین شعر خیاماند، اما بدان رنگمایهای عرفانی بخشیدهاند تا مناسب زمانه و مخاطبانشان باشد».
ادوارد فیتزجرالد
فیتزجرالد را باید «مترجم» نامید تنها به این علت که لفظ دیگری نمیتوان یافت. او روح شاعرانه را از زبانی به زبان دیگر درآورده و در قالب تازهای ریخته که یکسره با قالب سابق آن متفاوت نیست، به علاوه آن را با مقتضیات زمانی، مکانی، عادات، و رویۀ فکری بافت جدید سازگار کرده است. در سرتاسر تاریخ ادبیات ما به سختی میتوان نمونۀ درخشانتری از این ترجمۀ منظومِ استادانه، از مترجمی ناشناخته، از شعر شرق سراغ گرفت. این ترجمه تمامِ ویژگیهای یک متن اصلی ممتاز را داراست، و شُکوه آن بهترین دلیلی است که میتوان بر عظمت و اهمیت شاعر ایرانی اقامه کرد. بیشک این ترجمه کار شاعری است که ملهم از شاعر دیگری است؛ تقلیدی از آن نیست، بل بازآفرینی آن است؛ ترجمه نیست، بل بازسرایی الهامی شاعرانه است. حیرتآور است که افکار و عواطف شاعر ایرانی اینقدر به افکار و عواطف امروز ما نزدیک است. از این رو، این شعر در کسوت انگلیسیاش بیانگر اولین و آخرین تحیر و تردید نسلی است که ما خود بدان تعلّق داریم. احتمالاً در میان انبوه ترجمهها یا اقتباسهای انگلیسی از شعر شرق ترجمهای وجود ندارد که بتواند با این نسخۀ موجز پهلو بزند. شیوایی و پیراستگی این ترجمه، فصاحت لفظ و بلاغت معنا با قدرت تخیل و نیروی معنوی کاملاً مطابقت دارد (چارلز الیوت نورتن)*.
خاستگاهِ نام شکسپیر
شکسپیر (Shakespeare) یعنی «کسی که نیزه (speare) را نگه میدارد/ نیزهگذار». شاید یکی از اجداد او به علت تواناییهای نظامی، نامبردار بوده است. دور نیست که نام خانوادگیاش برگرفته از آن سوی آبراهه مانش، در دوران حکومت پادشاهان انگلیسی در شمال فرانسه، باشد. بخش اول که مشتق از sac است به معنی محکم بیرون کشیدن (نیزه از نیام) است، و بخش دوم برگرفته از املای قدیم èṕèe، شمشیرِ نبرد، است. (جان کوینسی آدامز، ۱۹۲۵، زندگی ویلیام شکسپیر)
هشت کتاب
چرا سپهری عنوان مجموعۀ اشعارش را «هشت کتاب» گذاشت؟ به بیان دیگر چرا او از عبارتهایی نظیر «دفتر» یا «دیوان»، که در شعر فارسی مرسوم است، استفاده نکرد؟ سهراب اساساً نگاهی نمادین و رمزوارانه به جهان و مافیها داشت، پس بیگمان این انتخاب تعمدی است. سپهری، از سویی، میخواست «هشت کتاب» را با متون مقدس مانند قرآن، که تحت عنوان «الکتاب» به آن اشاره شده، و کتاب مقدس، که برگرفته از واژهای یونانی (τὰ βιβλία) به معنی کتابهاست، پیوند بزند. البته او بر آن نبود که دیوانش را با متون مقدس برابر کند، بل به اشارت میگوید چون رسالت کتب مقدس بیداری و تنویر افکار است از این رو دیوانش با متون مقدس قیاسپذیر است. از دیگر سو، عدد «هشت» اولین عدد مکعبی است که نماد کمال و بیکرانگی است. به علاوه، در فرهنگهای مختلف نمادین است. برای نمونه، عدد «هشت» در میان قبایل غرب آفریقا نمودار گفتار یا کلام ملفوظ است. در اساطیر چین، هشت جاودانه/ نامیرا وجود دارد که به اسرار و رموز طبیعت نیک آگاهند. در بودیسم، اندازه ماندالاهای بودایی هشت در هشت است. در مسیحت، عدد «هشت» با عهد جدید همخوان است و نماد حیات نو و رستخیز است. در یهودیت، یادآور عدد «H» است که در عبری «هی» تلفظ میشود و به معنی زندگی است. و در اسلام، هشت عدد ابواب بهشت است. بنابراین، سپهری با این انتخاب مجموعه اشعارش را با فرهنگهای دیگر گره میزند و بر تکثر جهانبینیاش تأکید میکند. به بیان دیگر، او این جهان را با یک نماد عددی ساده، که سمبل زمین و زندگی است، با هم پیوند میزند.
ترجمه بنده از بخشی از کتاب بهار داوری با عنوان سهراب: شاعری طبیعتآگاه
مترجمان، خائنان
"مترجمان، خائنان: مته به خشخاش چند کتاب" حسن کامشاد را مرور میکردم. این کتاب مشتمل بر ده مقاله (۶ مقاله تالیفی و ۴ مقاله ترجمهای) است که جملگی به نوعی به قلمرو ترجمه مربوطاند. در این فرسته قصد معرفی این اثر را ندارم بل به نکتهای میپردازم که مرا به نوشتن این یادداشت برانگیخت که به گمانم نمونهای است از دهکده جهانی اندیشه. و اما آن نکته: "از احمد هاشم (۱۸۸۴-۱۹۳۳)، شاعر ترک، پرسیدند جوهر شعر چیست؟، گفت: "آنکه در ترجمه از دست میرود". این سخن یادآور کلام نغز رابرت فراست (۱۸۷۴-۱۹۶۳)، شاعر آمریکایی، است: "شعر همان است که در ترجمه تبخیر میشود*". جاحظ بصری (۱۶۰-۲۵۵) نیز باورمند است که "و شعر تاب آن ندارد که به زبانی دیگر ترجمه شود"، و این رشته سر دراز دارد. گزینگفته دیگری در کتاب آمده که شوخطبعانه و (حتی بازیگوشانه) است: "میگویند قرائت شعر از راه ترجمه بهسان بوسیدن زن از روی روبنده است".
منابع
Perrine, L. (1998). Sound & Sense: An Introduction to Poetry. Thomson Learning publishers.
شفیعی کدکنی، محمدرضا. (۱۳۸۵).این کیمیای هستی. به کوشش ولیالله درودیان. تبریز: انتشارات آیدین.
کامشاد، حسن. (۱۳۸۶). مترجمان، خائنان: مته به خشخاش چند کتاب. تهران: نشر نی.
ای نثر پارسی که بدین روزت اوفکند؟
"زبان زنده" کتابی است دربارۀ فراز و فرود نثر فارسی با تکیه بر دوران مشروطه. به باور نویسنده نثر فارسی از عصر مغول به این سو بهتدریج رو به ضعف و پسرفت نهاد و در قرون بعد اوضاع آن پیوسته خراب و خرابتر شد. در دورۀ تیموریان و پس از آن در عهد صفویه نثر فارسی در سراشیبی انحطاط همچنان چهار نعل تاخت تا اینکه در کشاکش دوران نادری یکباره در مغاک تاریک "درۀ نادره"سقوط کرد و سنگواره شد. در یک کلام، کار نثر فارسی به ترکستان کشید. به راستی چرا؟ به گفتۀ انور خشکیدن شاخسار سخن بعد از گلستان، از سویی به علت خشکیدن سرچشمۀ فکر است و از دست دادن سرچشمۀ معنا. از دیگر سو، بدین علت است که نثر فارسی آلت دست منشیان فضلفروشِ فنینویس شد و به اهتمام! آنان رشتۀ رابطۀ زبان گفتار و نوشتار از هم گسیخته شد و نثر فارسی زبان زندۀ گفتار را یکسره از یاد برد. از این رو طراوت، چالاکی، پویایی و شادابی خود را از دست داد.
شش قرن طول کشید تا نثر فارسی کمکم قد راست کند و دوباره درِ معنی را به روی خود باز کند و زبان گفتار را دوباره به خدمت بگیرد. به دیگر سخن، در بحبوحۀ انحطاط دورۀ قاجار با ظهور فارسینویسانی ــ در داخل یا خارج کشور ــ بهتدریج فارسینویسی رواج یافت. این مهم حاصل گامهای نخستینی چون منشأت قائممقام فراهانی، و در پی آن، تجربههای راهگشایی چون رسالۀ مجدیۀ مجدالملک، و خاطرات سیاسی میرزا علیخان امینالدوله بود. دیگرانی (برای نمونه اعتمادالسلطنه، میرزا ملکمخان، میرزا آقا تبریزی، میرزا حبیب اصفهانی، ایرج میرزا، علیاکبر دهخدا، مخبرالسلطنه، مویدالممالک فکری ارشاد، احمدخان کمالالوزاره، جمالزاده، هدایت و ...) در پی آنها گامهای بلندتری برداشتند و به زبان و ساختار و موسیقی گفتار بیش از پیش بها دادند و از این رهگذر نثر فارسی دوباره کمکم جانی گرفت و برای امروزیها راه باز شد.
به گفتۀ انور هربار که دو شاخۀ گفتار و نوشتار، درست به هم جوش خورده، درِ تازهای به روی زبان فارسی باز شده است. به علاوه، اگر مدافعان زبان معیار و حارسان گفتار از ابتدای دورۀ مشروطه این تجربهها را جدیتر میگرفتند و جواز ورود زبان گفتار را به نثر فارسی میدادند نثر فارسی زودتر پوست میانداخت و عمر دوباره از سر میگرفت.
انور واعظ غیرمتعظ نیست. وی زبان گفتار و نوشتار را به قاعده به کار برده تا شاهد صادقی باشد بر مدعایش در این کتاب. به گمانم نقص اصلی کتاب خارج شدن نویسنده از خط اصلی بحث است از این رو رشته بحث اصلی گسسته به نظر میآید.
نیما یوشیج
ده پانزده سال پیش بود که کتاب «از جان گذشته به مقصود میرسد» را خریدم، در همان ایام آن را تورقی کردم و نمیدانم چرا آن را قفسهنشین کردم. امروز پس از سالها دوباره به سروقت آن رفتم، در عین ایجاز آن را اثری مفید و خواندنی یافتم. به قول اخوان: «مفیدی چنین مختصر دوست دارم».
در زبان انگلیسی اصطلاحی هست که ترجمۀ کلمه به کلمۀ آن میشود «مختصر و مطبوع»* یا همان «مختصر و مفید» خودمان. کتاب «از جان گذشته به مقصود میرسد» مصداق بارز این اصطلاح انگلیسی است. عنوان کتاب برگرفته از متن نامهای است که نیما به برادرش، لادبن، نوشته است. در روزگاری که شعر فارسی به ورطۀ تکرار و رکود درافتاده بود نیما طرحی نو درانداخت و «هوای تازه»ای وارد کالبد نیمهجان آن کرد. بیگمان در تاریخ درازآهنگ شعر فارسی پیش از نیما شاعرانی بودهاند که به تغییر و تحول شعر فارسی اندیشدهاند اما نیما تنها کسی بود که عملاً و نظراً در این راه درشتناک قدم گذاشت و کوشید و ابرام ورزید و از جانش مایه گذاشت تا بالاخره به مقصود رسید و «پیشوای شعر نو» خوانده شد. البته، سهم اشعار و آراء شاگردان و پیروان نیما، به ویژه اخوان و شاملو، را در اثمار و تثبیت شعر نیمایی از یاد نباید برد.
«از جان گذشته به مقصود می.رسد» در عین اختصار کتاب نسبتاً جامعی است دربارۀ ادوار مختلف زندگی سیاسی، اجتماعی، خانوادگی و ادبی نیما یوشیج؛ از ابتدا تا انتها. شمس لنگرودی بر آن بوده که سوانح احوال و آثار نیما را در قالب روایتی رمانگونه و توامان مستندگونه تصویر کند. وی برای نیل بدین مقصود از یادداشتهای روزانه، نامهها، مقالهها و آثار نظری نیما بهرۀ کافی برده است. لنگرودی خواننده را علاوه بر نیمای شاعر با چهرۀ انسانی او نیز آشنا میکند.
*short and sweet
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago