صبحی که بوسه ام ندهی بی طلوع باد
روزی که عاشقت نشوم بی شروع باد

•فرامرز عرب‌عامری

صبح و ِطلوع شعر و غزل ، ناشتای تو
یعنی سلام ، زنده شدم با دعــــای تو

یعنی دوباره... با تو من از خواب می پرم
با مـــوج های ملتهب خنده هـــای تــــو

صبحانه حاضرست ، بفرما غزل بنوش
طعم بهشت می دهد امروز چای تو!!!

•امیر مرزبان

حدّی است هر بیداد را
این حدّ هجران تا کجا ؟

•خاقانی

وقتی دچار کسی بشی، اینجوری میشه که شاعر میگه:
حس می‌کنم کنار تو از خود فراترم
درگیر چشم‌های تو باشم رهاترم

تنهایی‌ام کم از غم دلتنگی تو نیست
من هرچه بی‌قرارترم، بی‌صداترم
گاهی مقابل تو که می‌ایستم نَرنج
پیش تو از هر آینه بی‌ادعاترم

قلبی که کنج سینه‌ی من می‌زند تویی
من با غمِ تو، از خودِ تو آشناترم

هر لحظه اتفاق می‌افتم بدون تو
از مرگ‌ها و زلزله‌ها بی‌هواترم

حالم بد است، با تو فقط خوب می‌شوم
خیلی از آن چه فکر کنی مبتلا ترم!

-اصغر‌معاذی

یه سری ها هم هستن که وسط خندیدن ها و اجیل و میوه خوردن های کنار خانواده ، ته ته تهِ دلشون دارن با خودشون میگن که:

می‌شود خوب ترین قسمتِ دنیا با تو...
گر که توفیق شود، یک شبِ یلدا با تو...

دوم:

آخ، تو شب یلدای منی؟؟

من و دل بریدن از تو؟ چه محالِ خنده داری
که کسی ندیده کافر، به اقامه ی نمازی !

•لاادری

اینو دیدم یاد سید امیر افتادم