شعر رضاحسنوند
صدا پیمان ندری

آیینه ی فردا

دشمنان آمده اند از من و ما ما ببرند
وانچه داریـــــــــــم در آیینه فردا ببرند
این جماعت که ز چنگیز نشانی دارند
آمده بار دگر بلخ به یــــــــــــغما ببرند
شوکت ما همه را مات نمودست شگفت
قصد آن کرده نشابور و بخارا ببرند
ما نه آنیم که در هــــیمنه ولوله‌ها
جان آشوبی ما را به تمــــــاشا ببرند
شیر آشفته خشمیم که در روز نبرد
نگذاریم که جان از یم هیجا ببرند

کموتر
پرواز را بخاطر بسپار پرنده مردنی است

خدا پرگرتــــــــــــن ا بالم نسینی
کسی تیــــــــری وره بالم نشینی
تو پرگرتن وه ویرت بو همیشه
کموتر مـــی بمینی، یانمــــــینی

#شوریده لرستانی
#رضاحسنوند

ریگی پریشان می کند، اندیشه مرداب را

از پرده پا بیرون منه، خجلت مده مهتاب را

بر هم مزن ای نازنین، تصویر صاف آب را

گفتم بخوابم تا دمی، زاندیشه ات فارغ شوم

لیکن تو بر هم میزنی، نیلوفران خواب را

کمتر به وصلم وعده ده، طاقت ندارم شوق را

ریگی پریشان می کند، اندیشه مرداب را

گر برقع از رو بر کنی، هنگام شب ای چون پری

صد پاره بینی از حسد، پیراهن مهتاب را

بردار یک دم آینه، رخساره خود را نگر

تا سر زنش کمتر کنی، دیگر تو شیخ و شاب را

بر نیل چشـمت می زنم، موسای سرگردان دل

خواهم اگــر آرم به کف، درّدانه های ناب را

شوریده لرستانی

خبررسان همیشه خندان
رحمان امیری پستچی وظیفه شناس منطقه ی ما ، مردی که در اوج همه گیری کرونا بدون وقفه با غیرت و شرافتمندی همیشگی بسته های پستی را  با دامنی از لبخند به دست صاحبانشان میرساند. او در سرما و گرما و حتی تعطیلی ، از وظیفه ی خود کوتاهی نمیکند .مردم دوستش دارند احترامش را واجب میدانند .لبخندش انرژی مثبت میدهد و امیدواری . این مرد نمونه ای از کارکنان خوب و نجیب و زحمت کش اداره پست شهرما ،الشتر است همه را دوست داریم و دعایشان میکنیم

یاعلی (ع)،از شوریده لرستانی،به زبان لکی