حوصله ام زیاده ولی این قفس قبلا خوب بود
اجازه دارم گریه کنم؟!
من رویای شکستن قفل ها رو دارم

فکر کنم منم جز همان اغلب آدم هایی هستم که توی کتاب جستار هایی در باب عشق آلن دو باتن گفته" اگر از اغلب آدما بپرسی که عشق را باور دارن یا نه،احتمالاً میگن ندارن. ولی واقعاً این طور فکر نمیکنن این یه جور دفاع از خودشون در مقابل خواسته شونه.باورش دارن ولی تظاهر میکنن ندارن، تا وقتی که دلشون میخواد عاشق بشن. اغلب آدما اگه میتونستن بدبینی شون رو می انداختن دور ولی اکثراً فرصتشو پیدا نمیکنن.

پیانو را بشکن، باور کن کلاویه های سیاه و سفید بعد از شکستن رنگی تر می‌نوازند، آری رنگی تر می‌نوازند تا افکارت بیش از این در قعرِ سیاه چاله های مغزت تیره نشوند.

یلداتون مبارک اهالی قهوهٔ تلخ.✨?

آه پاییز چرا به این زودی میروی؟ آخر نمیدانی من بی تو قلبم در کولاکِ این زمستانِ بی رحم یخ میزند!

با چشمانی که درونش اقیانوسی غمزده را به زانو در آورده بود، نگاهش کرد و پرسید روز یا شب!؟ اما نمیداست تمام روز های او شب است، شبی ابدی با تابوتی سفید و صداهایی از دور، از آن خانه‌ی بالای خلنگزار ، بی‌ثبات و سرگردان همچو حرکت بادِ شمالی، و ماه ای که خبیثانه لبخند می‌زند؛ آری خبیثانه درست میخوانی، ماهی که تمامِ نفسش را تنها در یک دم از آن خود کرده بود.

اکتبر یعنی هوای سرد، پیلور های نرم، رول دارچینی، آسمون ابری، سریال گیلمور گرلز، جورابای پشمی، برگای زرد، آهنگای girl in red، کدو تنبل های گنده، قهوهٔ داغ، پیاده روی، غروب های نارنجی، رفتن به موزه، کتابای کلاسیکِ عاشقانه، کوکی کره ای، بافتن شالگردن، هالووین، شمع های معطر، پوشیدن ترنج کت های بلند، رقصیدن زیر بارون، آلبوم اورمور و فولکلور تیلور، بوسیدن زیر درخت چنار، تزئین هالووین، پیاده روی های طولانی، خوردنِ نارنگی، قدم زدن تو کتابفروشی.

تا اکتبر بعدی "fall in love" ممنوع??‍??.

منظورت چیه که هیچوقت قرار نیست تو کتابخونه به یه نفر برخورد کنم و وسیله‌هامون بریزه و عاشق هم بشیم.