𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 days, 19 hours ago
📝 اخلاق و الحاد
دستكم 2500 سال است كه درباره نسبت اخلاق و دين بحث ميشود. احتمالا نخستين صورتبندي اين نسبت را سقراط ارايه كرد. در دادگاه از اثيفرو پرسيد: به من بگو: چون كاري خوب است، خدايان بدان فرمان ميدهند يا چون خدايان به آن كار فرمان ميدهند، آن كار خوب ميشود؟ هر پاسخي كه اثيفرو ميداد يك گرفتاري درست ميكرد.
اگر ميگفت كه چون كاري خوب است، خدا هم به آن فرمان ميدهد، سقراط ميگفت پس دين به چه دردي ميخورد؛ اگر هم ميگفت چون خدايان به كاري فرمان دهند، آن كار خوب ميشود، سقراط باز پاسخ ميداد كه چرا خودِ خدايان اينقدر اختلافنظر دارند و در نتيجه به گفته سقراط: «يك چيز در آن واحد هم محبوب خدايان است و هم منفور آنان.» وانگهي درباره آدمهايي كه رسما ميگويند بيدين هستند و با اين حال به اخلاق باور دارند چه ميتوان گفت.
اين پرسش به شكل دقيقتري در فرهنگ اسلامي، در قالب مناقشه حسن و قبح عقلي و شرعي، و همچنين در سنت مسيحي، به صورت بحث قانون طبيعي و نظريه امر الهي، ادامه يافت و كتابها در آن باب نوشته شد و ميشود. يكي از تازهترين كتابها در اين زمينه كتاب اخلاق و دين (2016) هري جي. گنسلر است كه اخيرا متن انگليسي آن را خواندم و فرصت نشد كه با ترجمه فارسي آن (ترجمه ایمان عباسنژاد، تهران، نشر كرگدن، 1402) مقايسه مختصري كنم. سالهاست كه موضوع دين و اخلاق را در مقطع دكتري تدريس ميكنم و كمابيش آثاري را كه در اين زمينه منتشر ميشود ميبينم و ميخوانم. اين كتاب از جهات مختلفي نظرم را جلب كرد. نخست سبك آموزشي آن است. گنسلر، كه معلم خوبي بوده، كوشيده است تا جاي ممكن مطالب فني بحث را ساده كند و گرچه اين كار، گاه مايه كشدار شدن بحث و تكرار شده است، در مجموع بحث را شفاف و روشن ساخته است. دومين وجه قابلتوجه كتاب تأكيد و تكيه نويسنده بر نظريه تكامل است. خيلي راحت و بيدغدغه، گنسلر نظريه تكامل را ميپذيرد و از آن در جهت تأييد قانون طبيعي در اخلاق ياري ميگيرد.
اما سومين و به نظرم مهمترين جنبه اين كتاب، آن بود كه نويسنده بهسادگي پذيرفته است كه ملحدان و خداناباوران هم ميتوانند نظام اخلاقي منسجمي داشته باشند. در زماني كه غالبا تصور ميشود، اخلاق در انحصار دينداران است، اين نگاه قابلتأمل است. در سنت ديني ما با آنكه به لحاظ نظري به حسن و قبح عقلي و اخلاقي باور داريم، يعني بر اين نظر هستيم كه اخلاق مستقل از دين و گاه مقدم بر آن است، اما عملا چنان فرهنگ مسلطي بر جامعه معاصر ما حاكم شده است كه گويي كل اخلاق و تفكر اخلاقي بر دين استوار است. اين نگاه افزون بر اشكالات جدي نظري، به لحاظ عملي هم مشكلاتي خواهد داشت كه مهمترين آنها اين است كه كافي است نسل جديد به دين پشت كند تا باورهاي اخلاقي و هنجارهاي درست و نادرست مبتني بر دين هم يكسره فرو بريزد.
در اين جا گنسلر بهدقت از بدفهمي رايج درباره اخلاق خداناباوران بحث ميكند و نشان ميدهد كه ميتوان منطقا خداناباوري و اخلاق را با هم داشت. با اين همه، تأكيد ميكند كه غنا و سرشاري اخلاق با خداباوري ممكن ميشود و فضايل الهياتي هستند كه فضايل اخلاقي را به كمال ميرسانند. از اين منظر، هم خداباوران و هم خداناباوران عقايد پايهاي مشتركي دارند. اما دين ميتواند اخلاق را عميقا فربه كند و بارور گرداند. نكته قابل توجه آنكه نويسنده كتاب هم دانشگاهي است و هم كشيش است، اما فهم درستي از دنياي جديد و خداناباوري دارد و به انكار و تجاهل روي نميآورد و ميكوشد حق بحث را ادا كند.
سيدحسن اسلامي اردكاني
ستون #در_ستایش_جزییات / صفحه آخر روزنامه اعتماد، چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۳
instagram: eslamiardakani
telegram: @hassan_eslami
📝 زمینگیری روحی
با كتوشلوار مرتبي دارد پايين ميآيد. كتش را، مثل داش مشديها، بر دوش انداخته است و به تنهايي حركت ميكند. ما هم از قله درفك داريم به سمت روستاي شاه شهيدان برميگرديم و وارد جنگل شلوغ اربُناب شدهايم. من و پسرم با هم هستيم. سلامي ميكنم و عليكي ميشنوم. نگاهي ميكند و ميپرسد: از كوه ميآييد؟ پاسخ مثبت ميدهم. ميگويد: تا خود قله رفتيد؟ ميگويم: آري. سوال خود را با تعجب تكرار ميكند و باز همان پاسخ را ميشنود. البته حق دارد، چون بيش از 20 كيلومتر راه پيمودهايم. ميگويد كه ماشاءالله به شما، چه همتي! همراه ميشويم. اهل همين حوالي است. ميگويد كه مصرف سيگار زندگياش را نابود كرده است. تا سه سال قبل سيگار ميكشيد. كارش به آنژيو كشيد و ديگر سيگار را كنار گذاشت. اما بدنش ديگر توان ندارد. ميانسال است و شايد سنش حدود 50 سال باشد. اما خودش معتقد است ديگر توان بدني براي فعاليت ورزشي و بهويژه كوهنوردي ندارد. بعد طبق معمول اين كسان شروع ميكند به تعريف از جواني خودش و اينكه اين كوهها را زير پا ميگذاشته است.
همينطور پايين ميآييم و ميگويد و ميگوييم. او از همت ما تعريف ميكند و ما هم او را به فعاليت در محدوده توانايياش تشويق ميكنيم. اما انگار كار ما بيهوده است. اطراف ما خودروهاي فراواني پارك شده و سروصدا فراوان است. ميگويد كه اينها براي خوشگذراني آمدهاند. خودش هم با چند نفر تا اينجا آمدهاند و اينك زودتر راهي پايين شده است تا آنها با ماشين برسند و او را سوار كنند. ميپرسم: امروز دقيقا چه فعاليتي داشتيد؟ پاسخ ميدهد: «هيچ». صبح با ماشين بالا آمدهاند و الان هم كه عصر شده است، قرار است برگردند. بعد خودش ادامه ميدهد كه همراهانش اهل سيگار و مشروب هستند و اينك همه آنها مست كردهاند. به او اصرار كردهاند كه مشروب بنوشد. اما اين يكي را نيست. باز تاكيد ميكند كه اهل اين برنامهها نيست.
عجيب است با كساني همراه شده است كه سبك زندگيشان را قبول ندارد و از آنها هم نميتواند فاصله بگيرد. به فكر فرو ميروم كه اين شخص به نحوي در تنگنايي ناخواسته گير كرده و زمينگير شده است. به دلايل متعددي از جمله كوچك بودن محل زندگي با افراد خاصي حشرونشر دارد كه نه تنها همسويي خاصي با او ندارند، چه بسا مانع زندگي خوب و مطلوب او بشوند. در عين حال، اگر بخواهد از آنها جدا بشود، با چه كساني به اصطلاح «بپرد» و رفتوآمد كند؟ انگار مجبور است با همين گروه بسازد و بسوزد. اينكه ميگويم بسوزد، به اين دليل است كه لحنش گوياي آن است كه از وضع فعلي خودش راضي نيست. با اين همه، راه برونشدي هم نميشناسد. اين چرخه رفتوآمد و بودن با اين كسان، روزبهروز زندگي او را تحليل ميبرد و در اين سيكل معيوب درماندهترش ميكند. هر چه فكر ميكنم چيزي بگويم يا راهحلي پيشنهاد كنم، جز آنكه ناخواسته سركوفتي به او زده باشم، به نتيجهاي نميرسم. با همين افكار و دغدغهها از او جدا ميشويم و با خود ميانديشم كه آيا او دوستانش را انتخاب كرده است يا آنها او را؟ آيا راهي براي شكستن اين حلقه معيوب دوستانه وجود دارد؟
سيدحسن اسلامي اردكاني
ستون #در_ستایش_جزییات / صفحه آخر روزنامه اعتماد، چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۳
instagram: eslamiardakani
telegram: @hassan_eslami
📝 حيوان دونده
بهتازگي كتابي از مجموعه «روانشناسي همهچيز» (The Psychology of Everything) خواندم كه برايم بسيار جذاب بود. انتشارات راتلج اين مجموعه را منتشر ميكند و در آن مباحث تازه و خوشايندي را پوشش ميدهد. تازهترين كتاب اين مجموعه «روانشناسي دويدن» (The Psychology of Running) نام دارد كه در سال جاري، 2024 منتشر شده است. در اين كتاب مختصر، دو متخصص روانشناسي و فيزيولوژي ورزشي به تحليل اهميت و كاركرد دويدن از منظر تكاملي پرداختهاند و نقش آن را در ساختار مغز و كاركرد ذهن نشان دادهاند.
ما معمولا فعاليت ورزشي و بهويژه دويدن را از منظر سلامتي بدني نگاه ميكنيم و براي كاهش وزن يا كنترل بيماريها يا پيشگيري از آنها توصيه ميكنيم. غافل از آنكه مساله عميقتر از اين ماجراست. در واقع، از نظر نوئل بريك و استوارت هاليدي، نويسندگان اين كتاب، بهطور مشخص دويدن در شكلدهي انساني ما نقش داشته است و نياكان ما چون ناگزير بودند بدوند، ما انسان شديم. فصل نخست كتاب از منظر تكاملي ميكوشد نشان بدهد كه ساختار بدني ما و به تعبير پيشينيان، «مستوي القامه» بودن ما و ظرفيت بالاي مغزمان و عضلات نيرومند سريني و همچنين انگشتان كوتاه پاهاي ما هم نتيجه دويدن مستمر بوده و هم نياكان ما را براي دويدن بيشتر آماده ميكرده است تا جايي كه تقريبا هيچ حيواني نميتواند پابهپاي ما به شكل استقامتي و براي مدتي طولاني بدود. يوزپلنگ كه از تيزپاترين موجودات روي زمين است، پس از چند صد متر دويدن از پاي ميافتد، اما انسان قادر است كه ساعتهاي پيوسته بدود و همچنان تاب بياورد. اما چرا نياكان ما ميدويدند؟ به دو دليل: يكي براي به دست آوردن شكار و صيد حيوانات درشتاندام چون ماموت؛ دوم براي گريز از حيوانات شكارچي چون ببر دندانخنجري. از اين منظر، دويدن ضرورتي براي بقا بوده است، نه تفريح و سرخوشي. اين دويدن چه براي به دست آوردن غذا و چه براي گريز از خطر، معمولا بهصورت گروهي و با انديشه و هدفي معين بوده است و نياكان ما هنگام دويدن بهشدت بر فعاليت خود تمركز داشتند تا در شكار يا گريز موفق شوند. در نتيجه دويدن بيش از هر چيز با ساختار مغز و كاركرد ذهن ما گره خورده است. با اين مقدمه، نويسندگان به تفصيل بحث ميكنند كه دويدن امروزه چه تاثيراتي بر مغز و ذهن ما ميگذارد. مغز مانند عضله است و تابع قانون استفاده و عدم استفاده. اگر از آن استفاده شود، رشد ميكند و فعال ميماند و اگر از آن استفاده نشود، بهتدريج ضعيف و ناتوان ميشود. غالب بيماريهاي مغزي امروزين به دليل عدم فعاليت كافي و به كار نگرفتن مغز است. با اين نگاه، نويسندگان به تحليل اهميت دويدن بر رشد كارايي و كارآمدي مغز و فعاليت ذهني ميپردازند و نتيجه ميگيرند دويدن مايه افزايش هوشياري، تمركز، تقويت حافظه، قدرت تصميمگيري و از همه مهمتر ساختن سلولها و نورونهاي تازه يا نوروجنسيس در مغز ميشود.
دويدن بهويژه در فضاي طبيعي، بيش از آنكه بدن را درگير كند، مغز را به كار ميگيرد، چون دونده بايد همواره درباره مسيريابي و موانع احتمالي آن بينديشد و تصميم بگيرد؛ بايد همواره بدن خود را وارسي و اسكن كند و از آنچه در درونش ميگذرد باخبر شود. همه اينها در درازمدت به رشد حجم مغز و تقويت كاركرد آن ميانجامد. نكته جالب آن است كه اين فوايد در پيادهروي حاصل نميشود و اگر در پي افزايش هوشياري هستيم بايد رنج دويدن را بر خود هموار كنيم. البته خبر خوش آن است كه پس از كمي دويدن بدن عادت ميكند و دويدن لذتبخش ميشود تا جايي كه پس از نيمساعت دويدن با شدت متوسط احساس رهايي و سرخوشي ميكنيم و نكته نهايي آنكه فقط انسانها و سگها براي چنين دويدني طراحي شدهاند، بهشكلي كه از آن لذت ميبرند و ميتوانند از عرقريزي و نفس نفس زدن خودشان به اوج لذت برسند.
گفتني است كه اين كتاب با مشخصات زير ترجمه و منتشر شده است كه من آن را نديدهام:
روانشناسي دويدن، نوئل بريك و استوارت هاليدي، ترجمه مجتبي پردل، كتاب آبان، 1403.
سيدحسن اسلامي اردكاني
ستون #در_ستایش_جزییات / صفحه آخر روزنامه اعتماد، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳
instagram: eslamiardakani
telegram: @hassan_eslami
? بازخوانيهاي واقعه عاشورا
تفكر و زيست شيعيان با نام و ياد امام حسين (ع) گره خورده است و نام او حتي هنگام آب نوشيدن بر زبان جاري ميشود. نه تنها حركت سيدالشهدا و واقعه عاشورا زندگي شيعيان را در سراسر تاريخ شكل داده است، بلكه طي چند دهه اخير حتي برخي متفكران اهل سنت، مانند عباس محمد عقاد و بعد الرحمان الشرقاوي نيز به اين ماجرا پرداخته و كوشيدهاند از آن الهام بگيرند و اهميت آن را باز گويند. با فرا رسيدن دهه اول محرم، چهره كشور دگرگون ميشود و مردم خود را آماده مناسك و شعايري خاص ميكنند.
چنان نام حسين با تشيع گره خورده است كه نميتوان اين دو را از هم جدا كرد. از سنتيترين مردم تا نوانديشترين آنها خواسته و ناخواسته به اين ماجرا پاسخ ميدهند و به آن متناسب با نگرش خود نگاه ميكنند. به اين معنا كه هر كس و هر نسلي ميكوشد حسين را به قامت خود درآورد و تفسيري مناسب از نهضت يا حركت يا قيام حسين(ع) به دست دهد. در صد سال گذشته بحثهاي متعدد و كتابهاي گوناگوني درباره امام حسين (ع) و رفتارهاي شيعيان در قبال او منتشر شده كه خود عرصهاي پربار براي تفكر و انديشهورزي است. برخي متفكران بخشي از كار علمي خود را وقف بررسي و تحليل و گاه نقد شعاير شيعي مانند قمهزني و تعزيه كردند. از پيشگامان اين جريان ميتوان به سيد محسن امين، از عالمان لبناني اشاره كرد كه با نوشتن كتابچهاي به نام «التنزيه لاعمال الشبيه» خود را آماج حملات متعدد كرد. در اين كتاب كوشيد، نشان دهد كه بعضي از اعمالي كه به نام عزاداري صورت ميگيرد، خلاف شرع و نادرست است. اين كتاب به دست جلال آلاحمد ترجمه و به نام عزاداريهاي نامشروع ترجمه و در سال 1322 منتشر شد. همه نسخههاي اين كتاب دو روزه به فروش رفت و آلاحمد خوشحال شد. اما بعدها فهميد كه يك بازاري همه نسخهها را يكجا خريده و آنها را نابود كرده است (جلال آلاحمد، يك چاه و دو چاله و مثلا شرح احوالات، تهران، رواق، ص48.)
عدهاي ديگري به تحريفاتي كه در فهم و گزارش عاشورا رخ داده است، پرداختند و كوشيدند نشان بدهند كه چگونه حركت امام حسين (ع) به دست دشمنان آگاه و دوستان نادان دستكاري و تحريف ميشود. از اين ميان ميتوان به محدث نوري با كتاب لولو و مرجان و مطهري و سخنرانيهاي حماسه حسيني اشاره كرد.
گروه ديگري كوشيدند درباره سرشت و ماهيت اين حركت يا قيام بينديشند و بنويسند. در حالي كه غالب شيعيان بر اين باور بودند كه امام حسين (ع) از مكه راهي كوفه و بعد كربلا شد تا «شهيد» شود، متفكراني ديگر سعي كردند خلاف آن را نشان بدهند. در اين ميان ميتوان به كتاب تاريخساز «شهيد جاويد» اشاره كرد كه در 1347 منتشر شد و توفاني از اعتراضات برانگيخت و بعدها جامعه ايراني را به دو اردوگاه تقسيم كرد: كساني كه هوادار شهيد جاويد بودند و كساني كه مخالف آن شدند. تقريبا همه متفكران آن دهه به سود يا زيان اين كتاب موضعگيري كردند و نوشتند و گفتند. ايده اصلي كتاب صالحي نجفآبادي آن بود كه هدف امام حسين (ع) قيام و تشكيل حكومت بود، نه صرف شهيد شدن. صالحي كوشيده بود با مرور و تحليل آثار تاريخي متعدد موضع خود را استوار كند.
در برابر اعتراضاتي كه متوجه او شد كه اگر در پي حكومت بود، چرا با خاندانش حركت كرد و اصولا حركت امام از مدينه قبل از دعوت مردم كوفه بود و اشكالاتي از اين دست، صالحي به تدريج موضع خود را دقيقتر كرد و مدعي شد كه در آغاز امام حسين (ع) از بيعت كردن تن زد و از مدينه خارج شد و بعد با رسيدن نامههاي مردم كوفه، تصميم به قيام گرفت و بعدها كه در اين مسير ناكامي حاصل شد، راه مواجهه عزتمندانه و شهادت را برگزيد.
امروزه نيز همچنان شاهد تفسيرهاي گاه متفاوتي از اين ماجرا هستيم و ميتوان باز به گزارش بازخوانيهاي اين واقعه ادامه داد. اما نكته مهم آن است كه همه اين انديشمندان به نحوي وامدار حسين هستند و حركت عزتمدارانه او.
سيدحسن اسلامي اردكاني
ستون #در_ستایش_جزییات / صفحه آخر روزنامه اعتماد، چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲
instagram: @eslamiardakani
telegram: @hassan_eslami
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 days, 19 hours ago