عشق وجود داره؛ اون چیزی که شما دیدید و حس کردید عشقی وجود نداره، مطمئن باشید هرچیزی بوده جز عشق.

🤦🏻‍♀🤦🏻‍♀.

چه متن عاشقانه‌ی خالصی✨

@mansaraa

تا حالا شده به وجودت توی خونواده‌ت فکر کنی و به این نتیجه برسی که چه نقش پررنگی داری و اگر تو نبودی خیلی از مشکلات ریز و درشت حل نمی‌شد؟ برات پیش اومده که دور از چشم اعضای خانواده یه سری کارای کوچیکی بکنی فقط به خاطر اینکه یه موانعی رو از سر راه خونواده‌ت برداری یا مشکلاتی رو حل کنی و بعد حس خوبی بهت دست بده که چقدر وجودت لازمه و چقدر خوبه که هستی!؟ دیدی یه وقتایی مامانت می‌شینه پیشت و با هم درمورد گرفتاری‌هایی که دارین حرف می‌زنین و تو قشنگ حس می‌کنی که با حرف زدن با تو خالی می‌شه و حالش یه ذره بهتر می‌شه! اگه تو نبودی...
می‌دونی چی می‌گم؟
می‌گم تو هم مثل همه آدمای دیگه وجودت برای این دنیا لازم بوده که اومدی. اینکه حس می‌کنی مفید نیستی، دلیلش اینه که هنوز رسالتت رو پیدا نکردی عزیزِ من. هدف و دلیل زندگیتو پیدا کن و بشناسش و دنبالش کن. تو زیادی نیستی، اتفاقا خیلی هم کافی و واجبی برای این دنیا.

استادمون چند روز پیش بعد از کلی عمل سخت داشت میگفت امروز برم خونه فقط میشینم اون سریالم رو میبینم. و میگفت که آدما باید اضطراب و حال بدشون رو بفهممن و ببینن وگرنه میشن مثل این بیمارها که میان میگن همه‌جامون درد میکنه. در واقع هرکسی باید روش خودش رو برای آروم شدن پیدا کنه.
اینو شنیدم یاد این پادکست از دکتر مکری افتادم که چند روز پیش گوش کردم. از اونجایی که تو تعریف کردن و خلاصه‌کردن مطالب اصلا خوب نیستم، امیدوارم گند نزنم به مطلب! میگفت که سلامت روان انسان‌ها بسته به این سه چیزه: شادی یا happiness، رضایتمندی یا satisfaction ومعنا داشتن در زندگی. و بعد از یک سری توضیحات، میگه که درسته شما باید توی زندگیت معنا و هدف داشته باشی، ولی اگر جز هیجان مثبت رو نداشته باشی، اون دوتا هم فراهم نمیشن. به عبارتی افسردگی اونجایی رخ میده که وقتی آدما تحت فشار و اوضاع بد هستند، شروع میکنن به کم کردن فعالیت‌هایی که بهشون هیجانات مثبت و شادی‌های موقت میده. مثلا میرن زیر پتو میخوابن یا قرارهای دوستانه‌شون رو کنسل میکنن یا مواد و قرص آرامش‌بخش استفاده میکنن و ... در واقع به این نیت که هیجان منفی‌شون کنترل بشه، دارن خودشون رو از هیجان‌های مثبتی که میتونه اون بیرون براشون اتفاق بیفته هم محروم میکنن و دچار یک ورشکستگی لذت‌طلبی میشن. و برعکسش، توی درمان افسردگی دیدن وقتی آدما یه سری هیجانات مثبت تجربه میکنن، بعدش بیشتر میتونن به کار سازنده و مفیدشون بپردازند. در واقع یه سیکله؛ یا فرصت‌های لذت بردنت رو محدود میکنی و خُلقت میاد پایین و موفقیت‌ات میاد پایین و بعد دچار نارضایتی و بی‌معنی‌بودن زندگی میشی یا هیجان مثبت و خُلق بالا و درنتیجه کار مفید کردن و به دنبالش هیجان مثبت دوباره!
برای من این مساله توی اینترنی خیلی نمود پیدا کرد. مخصوصا آخر هفته‌ها که از یک هفته سخت کلافه بودم و میخواستم جمعه تا لنگ ظهر بخوابم، ساعت شش صبح با دوستام قرار میذاشتم به صرف حلیم یا پیاده‌روی. و با اینکه خیلی سختم بود، ولی میدونستم خوابیدن بیشتر، افسرده‌ترم میکنه. و عصر جمعه، اگرچه از نظر جسمی کمی خسته‌تر بودم ولی از نظر روحی، تازه شده بودم. اگرچه هنوزم نتونستم روش مخصوص خودمو برای رفرش‌شدن پیدا کنم ولی به هرحال میتونم در جست‌وجوش باشم.

نوشته بود:
"ممکن است بدانید چه گفته‌اید
اما هرگز نمی‌دانید دیگری
چه شنیده است!"

ما نمی‌تونیم تفکر آدما و نحوه‌ی رفتارشون رو تغییر بدیم، ولی می‌تونیم یاد بگیریم از روابطی که باعث اذیتمون می‌شن فاصله بگیریم و از خودمون مراقبت کنیم.

من کسی که دوستش داشتم را رها کردم،
اتفاقا آدم ساختن و ادامه دادن هستم؛ اما اگر قرار باشد همیشه درحال تلاش برای این باشم که بگویم"من وجود دارم" ترجیح می‌دهم فراموش شوم...!
۱۹۸۴_جورج اورول

استراحت کن، بدون حس عذاب‌وجدان. استراحت کردن رو کوفت خودت نکن. هیچ اشکالی نداره گاهی بی‌هدف بشینی یه گوشه و زُل بزنی به تیک تاک ساعت. هیچ اشکالی نداره بیخیال دراز بکشی و به سقف خیره بشی. استراحت کردن، بخش خیلی مهمی از زندگی توئه. فراموشش نکن.