فاطمه صادقی

Description
نوشته‌هام رو منظم کردم،با هشتگ‌ها توی پست پین شده‌ی کانال می‌تونید بخونیدم،به فرض که این کانال کتابمه!
شاعرم و پناه ۳۰ گربه و ۱ کبوتر نجات‌یافته،
می‌نویسم،کتاب می‌خونم،فیلم می‌بینم،برای حیوانات مادری می‌کنم،سعی می‌کنم انسان بهتری باشم ،این منم.
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 8 months, 3 weeks ago

9 months, 1 week ago

چقدر سکوت ادم‌ها بعد از مرگ عجیب و غیرقابل‌باور و سنگینه!

9 months, 1 week ago

توی کافه نشستم و ناخواسته به صحبت‌های دختری گوش می‌دم که اینجا سفارش می‌گیره و داره با تلفن حرف می‌زنه و به طرف مقابلش می‌گه بی‌رحمی دنیا رو گرفته چون همش می‌گیم همه‌چیز باید دو طرفه باشه
آدم باید بی‌منت به همه عشق بده تا آدم‌ها از بدی خودشون پشیمون بشن.
دلم می‌خواد بهش بگم که با این حرفش موافق نیستم
که دلم می‌خواد با تمام وجود از خودم از این زن خسته مراقبت کنم که ما جون اضافی نداریم که مثل توی بازی‌ اگه این جونمون سوخت هنوز فرصت داشته باشیم .
دلم می‌خواد اما اون با من حرف نمی‌زنه!

9 months, 1 week ago

ما نمی‌تونیم ادم‌های اطرافمون رو تغییر بدیم اما می‌تونیم بپذیریم
تغییر دادن اون‌ها وظیفه ما نیست
انتظارتمون رو تغییر بدیم
زاویه‌ی دیدمون رو تغییر بدیم
با خودمون با شفقت رفتار کنیم
افکار و احساسات و نیازهامون رو بیان کنیم
پذیرش رو تمرین کنیم
حد و مرز با دیگران رو تعیین کنیم

9 months, 2 weeks ago

توی سریالی که دارم می‌بینم یه جا شخصیت اصلی فیلم روز عروسیش می‌گه شاید من دارم بزرگ‌ترین اشتباه زندگیم رو می‌کنم اما چه کسی کامله؟
تجربه نکردن ترسناکه اما اشتباه کردن نه .
واقعا زندگی چیه جز آزمون و خطا؟
دوست دارم خیلی از چیزها رو تجربه کنم حتی به غلط.
کارهایی که به هیچکس آسیب نزنه و جزئی از خواست‌های من باشه
حتی اگر به خاطرشون درد بکشم
آدم زنده و پویا درد هم می‌کشه و این بخشی از زیستنه مگه نه؟

9 months, 2 weeks ago

یه تصویر کليشه‌ای از خوشبختی

دلم میخواد یه کلبه‌ی چوبی یه جای خیلی دووووور نزدیک به جنگل داشته باشم
برف بیاد بی‌وقفه برف بیاد
و من بعد از قدم زدن و پارو کردن برف‌ها گم بشم توی صدای زوزه‌ی گرگ‌ها توی لیوان گرم چای و نور زرد و آتش شومینه و غذا دادن به گربه‌هام و ورق زدن یک کتاب..‌.
چقدر دوریم از رویا و چقدر نزدیکیم!

9 months, 2 weeks ago

مادربزرگ پدریم نابینا بود،همیشه ازم می‌پرسید شعر جدید ننوشتی که برام بخونی؟من که حتی پیش از اینکه سواد خوندن و نوشتن پیدا کنم شعر می‌گفتم و برام یادداشت می‌کردن ،فکر می‌کنم ننه مخاطب جدی من بود،جدا از شعر ،عادتم بود که براش تئاتر بازی کنم و اون بدون اینکه ببینه به تماشا می‌نشست!
من داستان‌های خودم رو روی صحنه می‌بردم و بازی می‌کردم و اگه جایی از نمایش غم‌انگیز می‌شد ننه که روی پله‌ی سنگی حیاط نشسته بود واقعا بغض می‌کرد، دستمال پارچه‌ایش رو برمی‌داشت و اشکاش رو پاک می‌کرد ،ننه نابینا بود اما آشپزی می‌کرد،با لمس کردن متوجه تمیز بودن یا نبودن ملافه‌ها می‌شد ،سوزن نخ می‌کرد،سریال‌های تلویزیونی رو دنبال می‌کرد، یه فوتبال‌دوست واقعی بود و کمدش به خاطر نگه داشتن داروهای گیاهی همیشه بوی عطاری می‌داد.
خیلی‌وقتا بدون اینکه بشه حتی صدای نفس‌کشیدنم رو شنید، پاورچین‌پاورچین می‌رفتم توی تنهاییش و یواشکی می‌نشستم روبه‌روش به چند ثانیه نمی‌رسید که می‌گفت فاطمه تو اینجایی؟
ننه کسی بود که اجازه می‌داد موهاش رو هرجوری که دلم میخواد کوتاه کنم و نگران زشتی و زیبایی نبود
من میتونستم توی موهاش ،ابروهاش،تنهاییش و خاطراتش دست ببرم و حتی خراب کنم !
داشتم فکر می‌کردم همه‌ی آدم‌ها می‌تونن شخصیت منحصر به فرد یه رمان باشن به شرط اینکه کسی باشه تا اون‌ها رو ببینه و قلم به دست بگيره...

1 year ago

چندشب پیش با دوستی درمورد گرایش‌های جنسی حرف می‌زدیم
آخر بحث به من گفت تا به حال به درمان این قضیه در خودت فکر کردی؟!!!
و من پرت شدم به قرون وسطی!
چند روزه دارم به این فکر می‌کنم ما با آدم‌هایی زندگی می‌کنیم که ابتدایی‌ترین مسائل رو آموزش ندیدن و عزیزان ما هستن و در متن زندگی ما پررنگ هستن
به اینکه واقعا چه باید کرد؟

1 year ago

زل بزنی به غروب و به رفیق مُرده‌ت بگی جای تو هم دارم به این غروب لعنتی نگاه می‌کنم
دقیقا با چشم‌های تو

1 year ago

خانمی کنار من توی فضای عمومی نشسته بود با دستی که پر بود از وسایل مختلف.
خسته و با لباس‌ فرم و آشفته و رنگ‌پریده بود.
بهش لبخند زدم و گفتم چه چشم‌های قشنگی داری‌.
صورتش شکفت
گفت توی این همه خستگی قشنگی هنوز دیده می‌شه؟
گفتم هنوز دیده می‌شه.
رفته و قلب من همچنان تند می‌زنه و گرمه
به خاطر لبخندش که واقعی بود.

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 8 months, 3 weeks ago