𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 days, 23 hours ago
به گمانم تکاپوی اصلی هنر، علم، تکنولوژی و فلسفه در قرن بیست و یکم در یک مسأله اصلی خلاصه میشود و آن مسأله نیست مگر اینهمانیابی یا اینهمانسازی فائوستوس و فرانکنشتاین. میتوان دیالیکتیک میان رد و تمنای این رخداد در عمده نزاعهای قابل اعتنای معاصر فلسفی و به شکلی واضحتر در سینما مشاهده کرد.
Cult of the Moon or Cult of the Sun
Aked the gatekeeper, to which do you belong?
Stay at rest as long as you need,
But remember, seeker, you can answer only once.
Here near the gate, time is frozen.
Consciousness is blinded; the self has been lost.
Just a passenger, it was my answer.
The gate opened, and the third way has begun...
من طرفدار نیمه انقلابم.
مشکل انقلاب تمام(از هر عضو سرشناس انجمن گل سرخ و صلیب بپرسید)
آن است که باز همان طبقه را بالا میآورد.
کارگزاران اعدامهای ماهرانه،
از همین روی تصمیم میگیرند که تا نیمههای راه پیش بروند و همانجا توقف کنند.
آری، انقلاب مرهم بیمانندی است
اما فقط باید نصف آن مصرف شود.
رابرت فراست
کوتهبینی است که اینگونه بینگاریم که انضباط و آزادی یک بازی با جمع صفر را رقم میزنند؛ به گونهای که چنانچه یکی افزوده شود آنگاه از دیگری کاسته شود. تصویری دقیقتری از ارتباط این دو مفهوم خواهیم داشت اگر صحنه را این گونه ترسیم کنیم که انضباط و آزادی دو قطب هستند که یکدیگر را القاء میکنند. انضباط در هیأت مدرن خود، آزادی را در شکل مدرن آن القاء میکند و بالعکس. انضباط روستایی، آزادی روستایی را القاء میکند و بالعکس. انضباط شهری، آزادی شهری را ایجاب میکند و بالعکس. اینک نیز وضع ایران چنین است: دولت طالب انضباط مدرن بوده است اما گریزان از ظهور سیمای مدرن آزادی. اما آنچه که طالب آن بود دقیقاً آنچه از آن گریخته بود را القاء کرده است. شدت انضباط تمنای آزادی را تشدید میکند و اینک دولت بر این خیال خام است که با تشدید انضباط میتواند از آنچه که این انضباط القاء میکند، بگریزد. آن سوی این خیال خام نیز در مردمان رؤیتپذیر است. اما روشنفکرانی که پاچهخواری مردمان ارتزاق میکنند، نمیتوانند آن را بر زبان بیاورند. همانگونه که تکنوکراتهایی که نانشان بند دولت است از اظهار ارتباط این دو قطب ناتوان هستند...
#نقدها #انضباط #دیسپلین #آزادی #فلسفه_سیاسی #نظممدرن #مدرنیته #دولت_ملت #روشنفکری
داشتم قسمت اخیر پادکست مداخله را که مصاحبهای با زانیار ابراهیمی بود گوش میکردم. در فرازی اشارهای به سخن نیچه در چنین گفت زرتشت در فراز «سه دگردیسی جان» داشت. این سه دگردیسی شامل مرحله شتر(حمل ارزشها)، مرحله شیر(عصیان علیه ارزشها) و در نهایت مرحله کودک(آفرینش ارزشها) است. وی پس از اشاره به این فراز نیچه میگوید که در اینجا نقدی دارد و آن این است که «کودک مطلق نمیتوان بود.» در واکنش به نقدهایی چنین آبکی(هرچند، چندین و چند ارجاع داشته باشند) باید گفت: «آری، آن کس که شتر مطلق باشد، کودک مطلق نتواند بود...»
گویند که به گفته بنگرید و نه آنکس که گوینده آن است. قائل به این سخن(هر کسی که باشد) شدیداً از سرشت زبان ناآگاه بوده. گمان قائل به این سخن آن است که معنای یک پیکره نشانگان زبانی که تحت عنوان "گفته" یا "محتوای گفتار" مورد اشاره قرار میگیرد، معنای خود را مستقل از فعلِ "گفتار" کسب میکند. گفته چنانچه از گفتار قائل منفک شود و به تبع فاصله زمانی یا مکانی نحوی از استقلال نیز کسب کند، محتاج مفسری است که از نو آن را به گفتار مبدل سازد. بدین ترتیب، با فهم آن که معنا اولاً متعلق به گفتار است نوعی وجه اشاری(Indexicality) در تمام گفتارها نهفته است. هر گفته با توجه به آن که گوینده آن کیست به گفتاری بدیل مبدل میشود. طبع فرومایه، چنانچه عمیقترین گفتهها را به گفتار مبدل سازد، گفتاری از آنِ خویش ساخته است. گفتاری از آنِ فرومایگان. عکس این حکم نیز برقرار است...
#زبان #گفتار #زبانوقدرت #تمایز_گفتهوگفتار #وجهاشاری_تمامگفتارها
تحلیلهای سیاسی رفقای فلسفهخوانده خودمان را که میبینم، خندهام میگیرد. سخنم در مورد تحلیلهایشان در یک نکته خلاصه میشود:
اینان آنقدر دلخوش به حقیقت مادینه سرشت بودهاند که سرشت نرینه عورت اقتصادِ سیاسی را نه در مقیاس ملّی و نه در مقیاس بین المللی درک نمیکنند...در این میدان حق و غلبه دو روی یک سکهاند. قبل و بعد از پیروزی تنها جای مبتدا و خبر عوض میشود. این دروغ وارونهپذیر بر هزاران حقیقت جاودانه غالب است...
.
اضطرابهای آدمیان و نقابهایشان دو روی یک سکهاند
چه چیز نزد اینان هراسانگیزتر است؟ همان هاله حاکم بر نقابشان میگردد...
خویشتن را فراموش کردن، من را فربه میسازد و به خویش بازگشتن، دروغین بودنِ این من را آشکار. سخن رؤیابینندگان، خواب این تا ابد خفتگان را آشفته میسازد...
حقیقت دروغ زیبایی است اما حکایت تاریخ این گونه مینمایاند که اینک سیمای زنی که بسیار مورد تجاوز قرار گرفته را دارد... فیلسوفان از حقیقتِ نجاتدهنده دست کشیده و به سراغ نجات حقیقت رفتهاند، این نکته چنین گوشزد میکند که فیلسوفان پیشاپیش فلسفه را مرده مینگارند...
و اما خدای ابراهیم دروغ زشتی بود که از خدای نجات دهنده به خدایی که باید نجات داده شود مبدل گشت. این نکته یادآور این است که اگر به زبان طور دیگر میگویند و اگرچه منِ خود را نیک میفریبند؛ پیروان ابراهیم در اعماق ضمیر خویش خدای خویش را نیز مرده مینگارند...
.
✍️ از بیمن تا در من و بالعکس...
کلمه را رها کن چرا که کلمه رهایی بخش است
کلمه آنگاه که در گوشت و خون و استخوان محصور شود،
در قامت یک قربانی یا فاتح بر زمین میآید
یک بار در قامت قربانی بر زمین آمد
بار دیگر در قامت یک فاتح بر زمین میآید…
سخن گفتن از کلمه لاجرم ما را به قلمرو نامتناهی شعر پرتاب میکند
اندیشیدن به کلمه، تمنای وصال سوفیا را در ما بیدار میکند
در سوفیا، یک میشود همه چیز و همه چیز میشود آن یک چیز
سوفیا یعنی تجربه وحدت. تجربه وحدت با کلمه. این آن چیزی است که فیلسوف خواستار وصال آن است…
کلمه همواره رو به سوی چیزی است که از آن سخن میگوید
لازمه کلمه بودن، گشودگی است
گشودگی به آن چیزی که کلمه در یک وحدت بنیادین آن را کشف میکند
هستی آن چیزی است که در آیینه کلمه منعکس میشود
و کلمه آن رودی است که هستی در آن جریان مییابد
اما کلمه و هستی دست کم در مبدأ اینهمان نیستند
اینهمانی مقصد است و این نه آنی سرآغاز
برای آغاز حرکت تنها یک نقطه اتصال ضروری است
و در پایان برای آغاز مجدد تنها یک نقطه انفصال کافی است
این حرکت دو نیمه دارد: از بیمن تا در من و از در من تا بیمن
نخستین یک سفر طولانی است اما دومی تنها محتاج کمی هل دادن است
در من تا بیمن تنها اندازه یک آنِ سکوت فاصله دارد
اگرچه فاصله بی من تا در من به قدر نامتناهی است
و مسأله فلسفه، طی کردن این نامتناهی است از جانب موجودی متناهی و در زمانی متناهی…
برای همین فلسفه به فراسوی قلمرو امکان میاندیشد
از ضرورت و وجوب سخن میگوید
اما در اعماق خود، خواستار امری ممتنع است…
این تناقض ذاتی ما فیلسوفان است
اما این ما را به عقب نمیکشد
دشواری کار فیلسوف تابآوردن این تنش درونی است…
پس دو ماه دیدم
دو هلال را که یکدیگر را در آغوش گرفته بودند
در شکاف میان دو هلال، گلی سرخفام تمامِ آتشِ سایه اندود را درون خویش رام کرده بود
در آن شب لوسیفر را ملاقات کردم
و او نشان داد که چگونه این ملاقات همان پروانهای است که جان نام میگیرد
این پروانه پرواز کرد
آن گل رُز در شکاف میان دو ماه آتش گرفت
دو ماه با یکدیگر خداحافظی کردند
و تنها همان هنگام بود که روز متولد شد...
.
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 days, 23 hours ago