غمگین باش، ولی ادامه بده .
آدم توی آیینه نگاهش به توئه.

‏اسامی روسی چندتا بخش دارن و بعضی وقت‌ها هم برای صمیمیت تغییر شکل پیدا میکنن. این ساختارو اگر یاد بگیرید خوندن رمان روسی براتون راحت‌تر میشه:
هر اسم سه بخش داره.اولی اسم شخصه، دومی اسم پدر، سومی نام خانوادگی. مثلا رودین رومانوییچ راسکلنیکف اسمش رودینه، اسم پدرش رومان و فامیلیش ‏راسکلنیکف.
بخش دوم که اسم پدره اگر شخص مذکر باشه پسوند «ویچ» میگیره اگر مونث باشه «اونا» مثلا ایوانویچ یعنی پسر ایوان و ایوانوا یعنی دختر ایوان. نام خانوادگی هم اگر شخص مذکر باشه پسوند «یف» یا «سکی» میگیره اگر مونث باشه «اوا» یا «ینا» مثلا راسکلنیکف یعنی مرد ولی راسکلنیکوا زنه ‏یعنی از بخش اول و دوم اسم شما جنسیت شخصیت و اسم پدرش رو میتونید تشخیص بدید. حالا یه وقتایی هم توی متن اسم شخص رو میخوان صمیمانه بگن که تغییر شکل میده مثلا رودیون میشه رودیا. یا ماریا میشه ماشا. حالا وقتی یکی به این شکل شخصیت رو خطاب میکنه یعنی رابطه‌شون دوستانه‌ست. یا مثلا ترکیب ‏اسم اول و اسم دوم رو توی موقعیت‌هایی میگن که میخوان احترام رو برسونن پس اگر یه جا توی متن بخش اول و دوم رو با هم یه شخصیتی خطاب به شخصیت دیگه‌ای میگه یعنی رابطه‌ی اینا اونجا رسمیه پس خود کانتکست رو هم میتونید با هم شکل به کار بردن اسم تقریبا بفهمید.
https://twitter.com/ArashKhosravian/status/1852445367259861071?t=O1HrgkBeH-DZsbYydSIqag&s=19

بیش از هر چیزی در این دنیا عاشق تنهایی ام .
تنهایی همون نقطه ارزشمند و مقدس دنیاست که میشه با همه آدم های حاضر در ذهن ، گفت و گو کرد . همون نقطه از زندگی که میشه دست به زیر چانه زد و مدت ها به آینده و رسیدن ها ،فکر کرد.همون نقطه ای که میشه برای مدت ها آدم بی پناه درونت رو در آغوش گرفت و بزرگ ترین اسرار پنهان شده در قلب رو ، شجاعانه مرور کرد. تنهایی مقدس ، نقطه امن عمیق ترین و حقیقت ترین واژه های دنیاست ... !

پر شده ام از تو !
پر از اندوه و مهر به جا مانده از توام ...!
این بزرگ ترین سهم من از تو است ...

يکی از بهترین حس های دنیا می رسه به اون لحظه از شب که پیش از به خواب رفتن ، در مرور تمام ساعت های روز  متوجه می شی تا نهایت ممکن تلاش کردی و از تمام توانت برای پیش بردن لحظه ها در بهترین حالت استفاده کردی . ✨

و اگر بر تو ببندد همه ره ها و گذر ها
ره پنهان بنماید که کس از راه نداند

▪️مولانا

خودم اینجا ؛ روحم رشت ؛  در یک روز بارونی و خنک .
از اون بارون های ریزی که همراه می شه با عطر خاک نم دار و نسیم های خنکی که همه چیز رو در شهر به رقص در می یاره .
از قدم زدن های طولانی در قلب شهر ، در لا به لای رویا و خیال  و خاطرات خالی شده در مقابل چشم ها ...!