?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 1 week ago
انعکاس از درون به بیرون
صوفی ای در گلستان، سر بر زانوی مراقبه گذاشته بود.دوستی گفت سر بردار وطراوت گل و ریحان باغ را ببین ولذت ببر.صوفی گفت:
آثارش دل است ای بوالهوس
آن برون ، آثار آثار است وبس
باغها و میوه ها اندر دل است
عکس لطف آن براین آب وگل است
هر چه در بیرون است فقط یک تصویر وعکس است.آن حال درونی است که اهمیت دارد.
کسی که ملول وافسرده است ،هرکجا و در هر وضعیتی که باشد برایش ملال آور است.این ملالت وافسردگی همه جا همراه اوست و از درونش به بیرون منعکس می شود.
این ناظر است که جنس منظور (مورد مشاهده)را تعیین میکند. هر وضعیت یا حال وحالتی که در بیرون است انعکاس آن از درون ماست.
تو ز ضعف خود مکن بر من نگاه
برتو شب برمن همان شب چاشتگاه
کسی که حس بویایی ندارد در انبوهی از گل و ریحان هم که باشد ،بویی احساس نمیکند.
در گلستان اندر آید اخشمی
کی شود مغزش ز ریحان خرمی
مهر ،آرامش وشادی یا غم واضطراب یا رنج و حال ناخوش از درون ماست که می جوشد و به وضعیتهای زندگی ما جاری میشود.
کسی که هست و بود خودرا همانگونه که هست پذیرفته و دوست دارد، بی اینکه،از دوست داشتن خود آگاه باشد به این که دیگران دوستش دارند یا نه اهمیتی نمی دهد.وکسی که خود را چون گندابی زشت و پلید میداند چون خودش را دوست ندارد . درحالیکه بدنبال عشق ومحبت تایید از بیرون است ،ولی نمی تواند عشق ومحیت دیگران را بپذیرد.
میپندارد من خودم را دوست ندارم ،چطور دیگران می توانند دوستم داشته باشند.
من که هر دم راه خود را میزنم
با دگر کس سازگاری چون کنم ؟!
مولانای جان
3⃣8⃣
تفسیر اشو بر سه سوترای یوگا
قسمت سوم و چهارم
@goyaast?
تفسیر اشو بر سه سوترای یوگا
قسمت چهارم
ادامه تفسیر سوترای دوم?
سوترای دوم چنین است:
گسترش انرژی بین دوگانگیها
بین تاریکی و نور فقط گسترش یک چیز وجود دارد، نه دو چیز
ولی بهنظر ما میرسد که اینها دو چیز مختلف هستند. اگر از یک دانشمند بپرسی، او وجود دوتا را انکار میکند. آنچه ما تاریکی میخوانیم چیزی جز نورِ کمتر نیست
و آنچه ما نور میخوانیم چیزی جز تاریکیِ کمتر نیست
تفاوت در نسبتها است
پس پرندگانی وجود دارند که در تاریکی میبینند. برای شما، تاریک است. برای آنها تاریک نیست! چرا؟ چشمان آنها این قابلیت را دارد که کوچکترین مقدار نور را دریافت کند. و چنین نیست که دریافت نور بسیار کم دشوار است، چشمان شما حتی وقتی که نور بسیار شدید باشد نیز قادر به دیدن نیستند. اگر یک نور شدید به چشمان شما انداخته شود، بجای اینکه ببینند، کور میشوند. یک طیف برای بینایی وجود دارد. در زیر آن تاریکی هست و در بالای آن هم تاریکی هست، زیرا آن طیفی که ما میتوانیم نور را ببینیم محدود و کوچک است.
ولی تاریکی نیز نسبتی از نور است. تفاوت این دو در کیفیت نیست، در کمیّت است. تفاوتی در کیفیت وجود ندارد، تفاوت در مقدار و کمیّت است.
آیا هرگز به سرما و گرما اندیشیدهاید؟
ما فکر میکنیم که اینها دو چیز هستند! نه، آنها دوتا نیستند. درک این نکته با سرما و گرما بسیار آسان است
ولی میگوییم که اینها دوتا هستند:
گرما به ما حرارت میدهد
پس چگونه بپذیریم که سرما و گرما یکی هستند؟
وقتی در سایه مینشینیم، چگونه بپذیریم که این سایه همان حرارت خورشید است؟
نه، من نمیگویم که باید بپذیرید که هردو یکی هستند و دیگر در سایه ننشینید. فقط میگویم آنچه که شما سایه میخوانید چیزی نیست جز گرمای کمتر. و آنچه شما گرمای شدید میخوانید چیزی نیست جز مقدار کمتری از سرما
آزمایشی انجام بدهید: یکی از دستهای خود را روی اجاقی گرم نگه دارید و دست دیگر را مدتی روی یخ بگذارید. سپس هردو دست را وارد یک سطل آب کنید. آنوقت بسیار مشکل خواهید داشت که بگویید آب داخل سطل گرم است یا سر است! یک دست میگوید که سرد است و دست دیگر میگوید که گرم است. آب درون یک سطل نمیتواند دو درجه حرارت متفاوت داشته باشد
و دستهای شما اطلاعات نادرستی به شما میدهند:
آن دست که روی یخ بود احساس میکند که آب داغ است و دستی که روی آتش گرم شده بود احساس میکند که همان آب سرد است!
سرما و گرما نسبی هستند
دومین سوترای یوگا چنین است:
تولد و مرگ، وجود و عدم، نور و تاریکی، کودکی و پیری، رنج و لذت، سرما و گرما همگی عبارتهای نسبی هستند
دو نام برای یک پدیده هستند
اگر این دومین سوترا را خوب درک کنید، آنگاه فهم بسیاری از امور آسان خواهد شد. طرف دیگر هر چیز همیشه آنجا هست. هرگاه یک روی چیزی را انتخاب کنید؛ یادتان باشد: طرف دیگر را هم انتخاب کردهاید
وقتی به کسی با عشق بگویید، “حالا تو را ملاقات کردهام و نمیخواهم هرگز از تو جدا شوم،” پس خوب درک کن که آن جدایی پیشاپیش در آن ملاقات حضور داشته و اتفاق خواهد افتاد
درواقع، عشّاق در همان زمان دیدار میگویند:“از اینکه تو را ازدست بدهم بسیار میترسم!”
آنان از وجود طرف دیگر هشیار هستند؛ وگرنه، هماکنون، وقتی که زمان دیدار است، چرا به فکر جدایی افتادهاند؟ وقتی که دیدار میکنیم، فقط دیدار میکنیم. ولی نه، در همان نخستین دیدار، جدایی مانند یک سایه حضور دارد. وقتی با کسی دوست میشوید، درک کنید که یک دشمن بالقوّهی دیگر بوجود آمده است. این مقدار یقین است که تا با فردی دوست نشوید، او نمیتواند به یک دشمن تبدیل شود. تاکنون هیچ راهی کشف نشده که فردی بطور مستقیم به دشمن تبدیل شود. برای دشمنشدن، فرد باید از روند دوستی گذر کرده باشد. راهی که به دشمنی ختم میشود از طریق دوستبودن ممکن است.
یوگا میگوید:
بدان که دشمنی مانند سایه در پشت دوستی ایستاده است
در هر خواستهای در زندگی، اگر ضد آن خواسته را هم در نظر بگیرید، وابستگی ناپدید میشود
اگر دشمن درِ خانهی شما را بکوبد، قادر خواهید بود تا آن دوست را که همراهش آمده نیز ببینید. همیشه میآید. دوست سایهی دشمن است. دشمن هرگز بدون آن سایه وارد نمیشود
بنابراین، برای کسی که وارد یوگا شده، اگر شادمانی پیش بیاید، او فقط اجازه میدهد که بیاید؛ یک خوشامد بزرگ به آن نمیدهد؛ زیرا که میداند در پشت آن، با خودش چه چیزی را پنهانی آورده است
و وقتی که مصیبت وارد میشود، آنوقت از آن هم استقبال میکند زیرا میداند که بعد از آن چه چیزی خواهد آمد ــ در پشت آن
چنین فردی تعادل و یکساننگری خودش را نگه میدارد و این نکته را همیشه در نظر دارد که همهچیز بطور اجتنابناپذیری با ضد خودش متصل است
ادامه دارد......
#اشو
#خورشید_آگاهی
تفسیر اشو بر اصول نُه گانهی یوگا
#برگردان :محسن خاتمی
@oshoi
تفسیر اشو بر سه سوترای یوگا
قسمت سوم
ادامه تفسیر سوترای دوم?
یوگا میگوید آنان که فقط وجود و هستی را میبینند، فقط به نیمی از واقعیت دسترسی دارند
و کسی که نیم از حقیقت را داشته باشد، در توهم زندگی میکند، در جهل زندگی میکند
نه، آن طرف دیگر هم وجود دارد. کسی که بگوید، “من متولد شده آم ولی نمیخواهم بمیرم، “ به یک نیمه چسبیده است. او رنج خواهد برد؛ در جهل زندگی خواهد کرد. و صرفنظر از اینکه او چقدر تلاش کند و چه کند، مرگ نیمی از آن است، مرگ و زندگی باهم هستند.
کسی که بگوید من فقط لذت را انتخاب می کنم، نه درد را، در یک دروغ فروافتاده.
یوگا میگوید لحظهای که فقط یک نیمه را انتخاب کنی، وارد خطا میشوی. بنابراین کسی که خواهان آرامش باشد، باید بیقرار هم باشد. هیچ راه دیگری وجود ندارد.
یوگا میگوید: دوری کردن از یک نیمه، جهل است. هردو باهم هستند. ولی ما تمامیت را نمیبینیم. آنچه که نخست میبینیم، به آن میچسبیم و پیوسته نیمهی دیگر را انکار میکنیم
بدون درک اینکه، درک کنیم وقتی به یک نیمه بچسبیم، آن نیم دیگر در پشت آن منتظر است. فقط منتظر یک فرصت است. بزودی نمایان میشود.
یوگا میگوید:
انرژی دو بُعد دارد و کسی که هردو بُعد را درک کند، وارد یوگا میشود
کسی که به یک نیم بچسبد، یک غیریوگی میشود، افراطی میگردد.
یوگا یعنی تمامیت، آن کُلّ
یوگا یعنی یگانهشدن و اتحاد
در زبان ریاضیات نیز یوگاه یعنی تمام. در زبان معنویت نیز یوگا یعنی یکپارچگی، تمام بودن، یکی بودن.
ما کسی را که با یوگا دشمنی میکند یک افراطکننده نمیخوانیم
کسی را افراطی میخوانیم که به یک نیم چسبیده باشد، کسی که آن نیمه را بعنوان تمامیت زندگیش زندگی میکند. یک یوگی به شناخت آن کُلّ رسیده است، بنابراین به هیچ چیز وابسته نیست و نمیچسبد.
بسیار جالب است که آنان که میچسبند، همیشه نیمی را گرفتهاند؛ کسی که آن تمامیت را شناخته باشد،به هیچچیز نمیچسبد
کسی که دیده است که مرگ و زایش یکی هستند، آنوقت چرا باید به زایش بچسبد. و همچنین چرا باید به مرگ بچسبد؟
وقتی که میداند مردن بخشی از زادهشدن است. وقتی بدانی که لذت و رنج ازهم جدا نیستند، چرا به لذت بچسبی؟
همچنین وقتی بدانی که رنج با لذت مرتبط است، چرا به رنج بچسبی؟ درواقع، کسی که بداند رنج و لذت دو روی یک سکّه هستند، دو چیز نیستند، دو بُعد از یک چیز هستند؛ او یک یوگی است
بنابراین یک یوگی به ورای وابستگیها میرود.
درک درست از این دومین سوترا بسیار مفید است.
انرژی دو شکل دارد و ما همیشه سعی داریم که به یک شکل آن بچسبیم! کسی به جوانی میچسبد و سپس در سالخوردگی رنج میبرد
او هشیار نیست که سالخوردگی آن بخش دیگر جوانی است. درواقع، جوانی یعنی وضعیتی که به سمت پیری رشد میکند. جوانی یعنی سفری به پیری
و به یاد بسپارید:
یک پیرمرد به سرعتی که یک جوان پیر میشود، سالخورده نمیشود.
جوانی یعنی انرژی که پیر میشود
پیری یعنی انرژی مصرفشدهی جوانی، انرژی تمامشدهی جوانی. اینها دو روی یک سکّه هستند. یکی درِ جلویی خانه است و دیگری درِ پشتیِ خانه است.
تئیستها theists و آتئیستها atheists به نیمی از دوگانههای زندگی میچسبند ـــ تولد و مرگ؛ رنج و لذت؛ وجود و عدم
بنابراین چنان که یوگا میبیند، هردو در جهل هستند
خداباور میگوید: خدا هست. یک باورمند به خدا حتی نمیتواند فکر کند که خدا همچنین میتواند بیوجود nonexistent باشد. ولی یک خداباور بسیار ناتوان است زیرا خداوند را خارج از قانون میگذارد. قوانین در همه چیز کاربرد یکسان دارند. اگر خدا وجود داشته باشد، نبودن او نیز وجود دارد
خداناباور به بخش دیگر آن میچسبد. میگوید که خدا وجود ندارد. ولی آنچه که وجود ندارد، همچنین میتواند بوجود آید. و انکار آن با چنین شدتی نشان از ترسی دارد که شاید خدا وجود داشته باشد! وگرنه نیازی به انکار نیست. وقتی یک خداباور اصرار میکند که خدا وجود دارد و آماده است برای آن بجنگد، همچنین ترس خودش را نشان میدهد که شاید خدا وجود نداشته باشد
وگرنه چه اهمیتی دارد! اگر کسی بگوید که خدا نیست، بگذار بگوید. ولی یک خداباور آمادهی جنگیدن است زیرا به یک بخش از خداوند چسبیده است. اینکه فقط زندگی را بپذیری و یا فقط وجود خدا را باور داشته باشی هردو یکی هستند؛ ولی آن بخش دیگر انکار شده است. یوگا هم وجود و هم عدم را میپذیرد؛ که اینها ازهم جدا نیستند.
بنابراین یوگی خداناباوران را نیز می پذیرد زیرا اینان نیمی از حقیقت را دارند؛ خداباوران را نیز می پذیرد زیرا آنان نیز نیمی دیگر را حمل میکنند
و نیمهحقیقت از غیرحقیقت خطرناکتر است.
دامه دارد......
#اشو
#خورشید_آگاهی
تفسیر اشو بر اصول نُه گانهی یوگا
#برگردان :محسن خاتمی
@oshoi
سرچشمه
3⃣7⃣
@goyaast?
سرچشمه
مردی بعد از درمانده شدن از نجات تعدادی افراد در حال غرق شدن ، به فکر افتاد ، اینهمه آدم درون رودخانه چه میکنند ؟
متوجه شد دیوانه ای بالای پل ایستاده وهر کس را که میبیند به درون آب می اندازد.
بسیاری از مشکلات زندگی ما توسط ذهن بیمار ونابخرد ما بوجود میآیند.که اگر از ابتدا از تراوش آن جلوگیری کنیم خودبخود حل میشوند.
چند درصد از افکار ما در عالم حقیقت رخ داده؟ وچه اندازه ذهن ما در حال پردازش وتحلیل وتفسیر وترسیم نقشه و طرح برای زندگیست ؟
سد، با همه ی عطمتش ابتدا از روزنی یا ترکی شروع به ویران شدن میکند.بزرگترین ومستحکم ترین بناها از سستی و اشکالی ناچیز در پی واساس است که ویران می شود.
مولانا میفرماید:
برتو زندان ، برمن آن زندان چو باغ
حین مشغولی ، مرا گشته فراغ
مهم نیست کجا وبه چه کاری ، مهم انگیزه وکیفیت کار توست.کاری که برای تو دلهره آور واسباب زحمت است برای من راحت واسباب فراغت است.همه ما تجربه کارهایی که با علاقه یا با اکراه انجام داده ایم را و تفاوت حس وحالی که حین انجام آنها داشته ایم تجربه کرده ایم.
باز مولانا میفرماید:
هردو گون زنبور خوردند از محل
لیک شد آن نیش و آن دیگر عسل
این خورد ، گردد پلیدی زو جدا
آن خورد ، گردد همه نور خدا
این خورد ، زاید همه بخل وحسد
آن خورد ، زاید همه عشق احد
دوستان وعزیزان همراه
لینک بالا که محتوی قصه و داستان شامل ادبیات کهن فارسی از کلیله ودمنه ،بوستان وگلستان سعدی ،مثنوی مولانا و شاهنامه فردوسی گرفته تا ادبیات جهان و عامیانه ایرانی و خارجی برای همه گروه ها ی سنی است.
در این کانال هم صرفن خوانش شخصی خودم است که با افتخار تقدیم میکنم.
امیدوارم مقبول طبع شما گرامیان قرار بگیرد.
باسپاس???
هویت جعلی وتولد ذهن
کودکان در ابتدا ذهن ندارند ،هویت ندارند وخود را جزئی از هستی می دانند.برای همین خود را با همه چیز وهمه کس یکی می دانند.
اگر از ما بخواهند هستی خود را معرفی کنیم ،اینکه چگونه موجودی هستیم.
ابتدا نام ،نام خانوادگی ،تحصیلات و از این قبیل مشخصات را به عنوان هویت شخصی خود ،بیان میکنیم.
ما از ذات یگانه و هستی خود از ،آنزمان جدا شدیم که تربیت شدیم یادمان دادند، یگوییم من این نام و این نسب را داریم و بعد فهمیدم فقط نام و نام فامیلی برای بودن ما خیلی کوچک است.
در واقع ذهن در این زمان متولد شد و ما از اینجا شروع به جدا شدن از کل ،یا هستی کردیم.
از همین جا زمان و مکان هم خلق شد .چرا که ذهن بدون زمان ومکان نمیتواند موجود شود.
بخاطر دارید تا قبل از تولد ذهن هیچ زمان و مکانی نمیشناختند؟به یاد دارید نام خود را جدا از خود میدانستید و مثلن میگفتید علی غذا میخواهد وعلی را سوم شخص می پنداشتند نه من؟ آیا به یاد میآورید که هرجا خوابتان می آمد میخوابید وهر زمان گرسنه می شدید می خورید و زمان و مکان برای شما مفهوم نداشت و اغلب نه میدانستید در چه مکانی یا چه زمانی وچه کسی هستید؟
سپس شروع کردیم چسباندن چیزهایی برای فربه کردن این هویت جعلی.
برای خلق ذهن (هویت جعلی) شروع به مقایسه خود با اطرافیان خود کردیم.
با خود گفتیم هرکس اسباب بازی بیشتری دارد هویتش بزرگتر است و مقایسه شروع شد.
برای معرفی خودم بگویم این نام واین فامیلیم است خیلی کوچک وکم است پس در اشتیاق مدرسه و دانشگاه و شغل و پیشه و...سوختیم یکی یکی کسب کردیم و هربار اندکی بزرگ شدیم اما نه آن اندازه که رضایت بخش باشد.
ادب و نزاکت را فرا گرفتیم.سپس رفتارهای جامعه پسند و به اصطلاح فضایل را فرا گرفتیم...
ایگو یا من ذهنی یا هویت در اینجا شکل گرفت.
بنابراین خوراک ذهن مقایسه ،رفتن به زمان ومکان است.
حال اگر راه آمده را برگردیم به همان شادی ،بی نیازی وآرامش اولیه وبه بی ذهنی باز میگردیم.
شادی حقیقی
شادی حقیقی درونیست وبی سبب ،شادی بدون وابستگی به هیچ انسان ،ابزار وداشته ایست.
شادی که ناشی از چیزی بیرونی باشد ،از بین رفتن ایست.
چرا که هیچ چیز مانا ودائمی نیست.همه چیزها در معرض زوال و فنا هستند و هنگامی که شادی ما وابسته به چیزی شد با دگرگونی و تغییر یا زوال آن ،شادی مانیز زائل می شودو ما دچار غم می شویم .
جمع شدن فکر از گذشته وآینذه وحضور در اینجا واکنون سبب آگاهی وخرد ناب وشادی درونی وبی واسطه می شود.
یکی از موضوعاتی که مولانا به آن پرداخته عاقبت اندیشی است.
مولانا از این جهت انسان ها را به سه دسته تقسیم می کند:اول آخور بین ها دوم حالی بین ها وسوم آخر بین ها.
قسم اول کسانی هستند که فقط و فقط بدنبال خوشی ها ولذتهای آنی هستند و خب ناگفته پیداست که چنین شخصیت هایی نمی توانند تعیین هدف کنند وبرای رسیدن به اهداف صبور باشند وتلاش کنند.
ویلیام گلاسر در کتاب تئوری انتخاب می گوید این افراد ، کسانی هستند که بسیار از زندگی خود ناراضی هستند .برای همین هست که به محض بدست آوردن فرصت به خوشی های افراطی بدون تامل وفکر می پردازند و در لذت جویی حریصند وبنابراین دچار اشتباه های بزرگ و دردسرهای فراوان می شوند.
مولانا می گوید وسعت دید این گروه از انسانها بسیار محدود وسطحی است و اینها را به احشامی تشبیه میکند که محدوده دید آن ها به اندازه آخورشان است.
دسته دوم کسانی هستند که گرچه نسبت به گروه قبلی بهترندو بدنبال خوشیهای زودگذر و لحظه ای نیستند ولیکن نه آنقدر اراده دارند ونه آنقدر صبورند که اهداف بلند ومتعالی داشته باشند .
.
وبالاخره دسته سوم که عاقبت اندیشان هستند پیوسته در هر کاری به انتها ونتیجه امور توجه دارند.
این گروه اشخاص از ابتدا پایان هر چیز را به وضوح میبینند.نه فقط امور مربوط به خود که نسبت به دیگران نیز چنین دیدگاهی دارند.
با کمی توجه می توان پی برد ما به کدام گروه تعلق داریم.
مثلن اگر اضافه وزن داریم ومی دانیم این وزن اضافه عامل بسیاری بیماری ها و مشکلات است ولی نمیتوانیم وزن کم کنیم ...
وقتی موقع برداشتن لقمه غذا ، خوردن شیرینی وتنقلات قادر به صرف نظر از لذت خوردن آن نیستیم .
وقتی در مورد کارهای سطحی و روزمره سهل انگاری میکنیم ، در مورد اهداف و تصمیمات مهم زندگی چگونه عملکردی خواهیم داشت ؟
آیا جز این است که بزرگترین سفرها از همین قدم های کوچک شروع می شوند و شکل می گیرند؟
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 1 week ago