𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 days, 2 hours ago
📍چند روز پیش با دوستی دربارهی کتابهایی که دربارهی کوهنوردی در ایران نوشته و منتشر شده است؛ حرف میزدیم که یاد کتاب جذاب "مسیر ایران بر فراز برودپیک" افتادم و یادم افتاد که یادداشتی بر این کتاب نوشته بودم.
یادداشت را پیدا کردم و دیدم بیش از آنکه دربارهی کتاب و کوهنوردی باشد دربارهی "ارزش نوشتن" است و این درست همان چیزی است که این روزها زیاد به آن فکر میکنم که:
چرا ما کم مینویسیم؟ چرا مردمانی نانویساییم؟
چرا ما کم نوشتهایم و مجبوریم نانوشتههای فراموش شدهامان را هربار به تلخی بیشتری تجربه کنیم؟
بخش زیادی از تلخیهای اجتماعی و تاریخی که تجربه میکنیم محصول کمحافظهگی ماست. ما دچار فراموشی هستیم و تاریخ فراموشکاران را تنبیه میکند، با تکرارِ تلخِ شکستها و محنتها، و نانویسایی یکی از مهمترین دلایل کمحافظهگی ماست.
-----
روزهای آخر تیرماه سال نود و دو روزهای تلخی بود. سه جوان بینظیر ایرانی در بازگشت از صعود منحصر به فرد به قله هشت هزار و چهل و هشت متری برودپیک در پاکستان راه را گم کرده بودند و در ارتفاع بالای هفتهزارمتری گیر افتاده بودند. بچههای باشگاه آرش بودند، جوان بودند و بسیار جسور، و خیلی زود نامشان در بین کوهنوردان ایرانی شناخته شده بود. آیدین بزرگی، پویا کیوان و مجتبا جراهی. رفته بودند برای گشایش مسیری نو بر روی یک قله هشت هزارمتری-فکرکردن به اینکار هم جسارت میخواهد- رفته بودند و در بازگشت، برفبارش؛ راهشان را کج کردهبود و کولاک گیرشان انداخته بود.
آیدین بزرگی با تلفنش در تماس بود و وضعیتشان را گزارش میکرد. تلاشها برای کمکرسانی به آنها ناکام ماند و پس از سه روز توقف فعالیتهای امداد اعلام شد و آنها تکیه کرده به سنگهای غولی به نام برودپیک، با کوهستان یکی شدند و همانجا ماندند.
حالا یادداشتهای آیدین بزرگی از دو صعود ناموفق قبلی و چند یادداشت کوتاهش پیش از آخرین صعود- که مسیر نو را به نام ایران ثبت کرد، -به همراه چند متن دیگر به کتابی خواندنی تبدیل شده است.
"مسیر ایران بر فراز برود پیک" که مجید بزرگی و آزاد بهادری گردآوریاش کردهاند. محصول ذهنی نویسا است. کوهنوردی که تجربههایش را مینوشت.
نشر چشمه آنرا در رده ناداستان شناسنامهدارش کرده، اما به نظر من داستان است... یکی داستان است پر آب چشم!...کتاب را باید بخوانید.
----
از بعضی قسمتهای کتاب میشود گذشت-مثل مصاحبه با خانواده سه کوهنورد - چند قسمت هم دارد که برای غیرکوهنوردها کمتر جذاب است؛ مثل بخشهایی که تاریخچههای صعود را توضیح داده است.
بخش محوری کتاب یادداشتهای آیدین است.
آخرین یادداشت او مربوط به ساعتهای آخر پیش از حرکت نهایی برای قله است. "آخرین جملاتم را پیش ازعازم شدن مینویسم. رفتن رسیدن است. هدف قله نیست. هدف جرآت کردن است. (ص ۱۸۲)
هدف جرات کردن است...
نوشتههای آیدین در جریان سه تلاش بر روی برودپیک به تدریج شکل دلچسبتری پیدا کرده است و روایت قوام بهتری یافته و جملهها بجاتر و ترکیبها منطقیتر شدهاند و زیبایی متن بیشتر و بیشتر شده است.
موقع خواندن متن به "جادوی نوشتن" فکر میکردم. کوهنوردان اندکی هستند که مینویسند یا نوشته اند. (مثلا رینهولد مسنر) این کوهنوردان هم به خود و هم به دیگران خدمت بیشتری کردهاند.
کسی که مینویسد گویی درک عمیقتری از تجربهای که در حال زیستن آن است به دست میآورد. حالا برودپیک را از دریچهی ادراک آیدین بزرگی تماشا میکنیم و با تجربهی بزرگ شدن او در جریان سه صعود، به تجربهی بینظیر حضور یک انسان در فضایی غریب نزدیکتر می شویم.
برودپیک در این کتاب به پدیداری در ادراک آیدین بدل شده است که برای ما نیز به شیوهای تازه به ادراک در میآید. یادداشتهای دیگری از آیدین در این کتاب هست از سایر صعودها و برنامههایش که بیش از جذابیت فنی- که برای برخی اهمیت زیادی خواهد داشت- جذابیتی متنی دارد. اینکه کسی عادت داشته تا شکل مرتبط شدناش با محیط را بنویسد، الگویی از تلاش برای درک بیشتر محیط و درگیرشدن فعالانهتر با جهان است، درست همانکاری که موقع تلاش برای رسیدن به یک قلهی برفی میکنیم.
نوشتن روشی بینظیر برای نزدیک شدن به خود است و "من شناسا" را "منتر" و "شناساتر" میکند.
کوهنوردها که باید حتما کتاب را بخوانند. فعالان محیط زیست نباید از دستش بدهند و کتابخوانهای حرفهای هم از خواندن خیلی از بخشهای آن لذت خواهند برد.
(نوشته شده در مهر ماه 1396)
ابوالفضل وطنپرست
نگاه کنید به : مسیر ایران بر فراز برودپیک/ گردآوری: مجید بزرگی وآزاد بهادری/ نشرچشمه
ساخت و ساز در فضای سبز دانشگاه تهران متوقف شد/ بوسه دکتر آخانی بر تنه درخت توسکا/ «ما پیروز شدیم»
◇یک روز بعد از انتشار صحبتهای دکتر حسین آخانی درباره ساخت و ساز در ضلع جنوب غربی دانشگاه تهران، این پروژه کاملا متوقف شد.
◇دکتر آخانی در این ویدئو مفصل موضوع را توضیح میدهد. بوسه او بر درخت توسکای نجاتیافته بسیار تاثیرگذار است، او ضمن تشکر از همه کسانی که در این کار نقش داشتهاند، خطاب به جوانان میگوید: ناامید نباشید، میشود کار کرد.
🕹عبدالحسین وهابزاده از نیکترین مردان سرزمین است.
به تازگی و دوباره، مشغول کتاب "حق مادرزاد" بودم که از ترجمه های ایشان است -و چه اندازه باید سپاسگزار جناب وهاب زاده باشیم برای معرفی برخی از مهم ترین کتاب های حوزه ی محیط زیست به جامعه کتابخوان ایرانی-...
و عمیقا مشغول این فکر بودم که اگر طبیعت به مثابه اصلیترین بخش وجودی ما؛ به برنامههای توسعه برگردد شاید بتوانیم از ابتذالی که بسیاری از اشکال برنامههای توسعه فردی و اجتماعی را به خود آلوده است اندکی خلاص شویم.
شاید زیست گرایی پادزهر موثری برای اندیشههای فردگرایانهی مخربی باشد که خود را به انواعی از روانشناسی و جامعه شناسی منتسب می کنند، گونهای "زیستگرایی" که جناب وهابزاده در این سخنرانی کوتاه به زیبایی با واژهی عشق آن را پیوند میدهد.
او میگوید که بچهها را باید «عاشق حیات»تربیت کنیم و درست است. و من با خودم فکر میکنم:
بزرگسالان را چگونه میشود عاشق طبیعت،عاشق حیات، کرد؟
...میشود؟
اصلا بهبود، توسعه یا رشد فردی بدون "با طبیعت-بودگی" ممکن است؟
ابوالفضل وطنپرست
خیلی تصاویر نابیه از طبیعت ایران...
?چند روز پیش گرفتارِ تماشای مورچهها شده بودم. زیر تابش بیامان آفتابِ خردادماهی که بیفاصله و ناگهان؛ اردیبهشت بارانی را پرتاب کرده به آغوشِ تابستانی داغ، و یاد پرسشی افتاده بودم که کسی از ادوارد ویلسونِ عاشقِ طبیعت پرسیده بود:
شما چطور میتوانید به یک مورچه عشق بورزید؟
ویلسون -که پیشتر تصویرش را با نگاهی مشتاق به یک مورچه همینجا دیدهاید- در پاسخ میگوید: در واقع این کار شدنی است. البته عشق که نه؛ اما...
...ویلسون در ادامه از تعلق خاطری که توجه به جزییات طبیعت در جان ما میریزد حرف میزند، از ایجاد حسِ مکان و "بودندرجهان" و دریافت ارزشهای ذاتی آن.
طبیعت قرار است با ما چه کند و ما باید با طبیعت چه کنیم؟
بیشک این اساسیترین پرسشی است که باید از خودمان بپرسیم! شاید این حرف عجیب به نظر برسد وقتی این همه پرسش معروف دربارهی معنای زندگی، چیستی مرگ و در جهانبودگی وجود دارد. ویلسون در همین گفتوگو میگوید: ما خودمان را از چیزی که برای شکلگیری روانی و هیجانی انسان حیاتی است جدا کردهایم...جوانانی که احتمالا خودشان را به شدت درگیر نگرانیهای مربوط به منِ خودشان و روابطشان با دوستان و آینده کردهاند و دارند به درون قالبهای تنگِ ذهنی سقوط میکنند و بسیار افسرده میشوند، به این دلیل که تصور بسیار محدودی از جهان دارند.
امروز روز جهانی محیط زیست است.
راستش هدفم این نیست که بخشی از تمام حرفهای ظاهرن بیاثری را که دربارهی زمین و آیندهی آن و بلایی که ما انسانها برسر طبیعت و خودمان آوردهایم و میآوریم، در این نوشتار کوتاه تکرار کنم. به قول استاد عبدالحسین وهابزاده در مقدمهی کتابِ اخلاق محیط زیست، "در تخریب و تباهی محیط زیست مرثیه بسیار سرودهایم و اغلب هم بی نتیجه!" در این سالها، حرفزدن دربارهی محیط زیست و طبیعت آنقدر شبیه زنجمورههای بیهوده و بیاثر شده، که گاهی به خودم میگویم چه فایده که باز هم کلماتی بیاثر دربارهی فاجعهای که پیشروی ماست بزنیم و احتمالن حال مردمان جهان را میان این همه دلیل برای حالِ بد، باز هم بدتر کنیم؟
هدفم بازآفرینی این پرسشها در فضایی متفاوت است.
درست جایی ایستادهایم که شیوههای پرسش از جهان و خود، در قالب ادبیاتی تازه ما را باز هم گمراهتر میکنند.. معتقدم، اگر درافتادن در ادبیات موفقیت- چه فردی و چه گروهی- جوری تقلیلگرایی در مسیر رشد واقعی انسان است، در نگاهی موسعتر، درافتادن در ادبیات توسعه-باز هم چه در مقیاس فردی و چه در مقیاس اجتماعی- بدون توجه جدی به طبیعت و ارزشهای آن، تقلیلگرایی در گسترهای نگرانکننده تر است.
بدون فهم دقیق نسبتی که با طبیعت داریم، بدون فهم درست از موقعیتمان در طبیعت و مسوولیتهایمان در قبال آن، هیچ راهی برای انسان شدن و انسانِ درست شدن و درست زندگیکردن نخواهیم داشت.
طبیعت به عنوان اصلیترین منبع زندگی و زمینهی رشد، در عین حال، مهمترین مسوولیت ما نیز هست.
بدون نزدیک شدنِ تمام وکمال به طبیعت و عاشق شدن به مورچهها و علفها و پذیرشِ مسوولیت در قبال آنها، تمام مسیرهای رشدی که میرویم، راه به جای درستی نخواهند برد.
...آنگاه که به مصیبتی دچار میآییم و دیگر نمیتوانیم زندگی را تحمل کنیم، درخت است که به کمکمان میآید و چیزی دارد که به ما بگوید: آرام باش! شکیبا باش! به من نگاه کن!...اگر بیاموزیم که چگونه به درختان گوش بسپاریم، آنگاه ایجاز و چالاکی و شتاب کودکانهی افکارمان به سرمستی غیرقابل وصفی میرسند. (هرمان هسه/ دلتنگیها و پرسهها)
ابوالفضل وطنپرست
نگاه کنید به:
- در جستوجوی طبیعت/ ادوارد ویلسون/ ترجمهی کاوه فیضاللهی/ فرهنگ نشرنو
- اخلاق محیط زیست/ جان بنسون/ ترجمهی عبدالحسین وهابزاده/ جهاد دانشگاهی مشهد
- دلتنگیها و پرسهها/ هرمان هسه/ ترجمهی مسیحا برزگر
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 days, 2 hours ago