?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 4 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 6 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months, 3 weeks ago
دیگران کاشتند ما خوردیم، ما میکاریم دیگران بخورند!
در مقابل:
لحظه را دریاب! در لحظه زندگی کن!
گزاره اول، یک باور آیندهنگر است! یک باور دارای توالی زمانی که حال را در امتداد گذشته و آینده را در امتداد حال توصیف میکند. مفهوم پایداری توسعه را در خود دارد. در توسعه پایدار میگوییم به مقداری از منابع استفاده کن که آیندگان هم حداقل به اندازه امروز منابع برای استفاده داشته باشند!
گزاره دوم، یک باور لذت لحظهای فاقد دید آینده است. گویی جهان با مرگ ما به اتمام خواهد رسید. نسلهای آتی وجود نخواهند داشت. آینده اهمیتی ندارد. باید لحظه را دریافت. این گزاره، شاید به ظاهر فقط میخواهد از نگرانی و اضطرابهای آینده رهایمان کند، اما نهادینه شدن این باور، نفی پایداری توسعه است. امروز لذت ببر ولو اینکه منابعی برای فردا و آینده باقی نماند. همین باور، کم کم به گسست روابط اجتماعی منتهی میشود. اعتماد عمومی را کاهش میدهد. چون هرکس فقط فکر این است که در لحظه شاد باشد ولو به ضرر دیگری در لحظهای دیگر!
چه شد که باور توسعه پایداری به باور فاقد چشمانداز آینده تبدیل میشود؟
انسانها وقتی با شرایطی مواجه میشوند که نمیتوانند چشمانداز مثبتی از آینده خود ترسیم کنند و حتی چشماندازهای قبلی نیز به تدریج رو به سیاهی و تاریکی و عدم دستیابی میرود، ابتدا افسرده میشوند. در نبود هیچ چشمانداز مثبت از آینده، راه درمان این افسردگی، پناه بردن به مخدری است که لذت لحظهای تأمین کند. گزارههای لحظه را دریاب! انسان باید در لحظه زندگی کند! و از این دست، نقش مخدرهایی را برعهده میگیرند که با لذت لحظهای قرار است ما را از افسردگی برهانند.
جامعهای که برای مدت طولانی دچار رکود تورمی شدید باشد، جامعهای که افراد آن نتوانند رویای داشتن خانه، ماشین خوب، فرزندان خوب، شغل مناسب و ... داشته باشد و رویاها را دست نیافتنی بداند، افسرده و سپس به تغییر باور به زندگی در لحظه میپردازد! چنین جامعهای انگیزهای برای بهبود شرایط برای آینده ندارد.
سیاستهای غلط حاکمیت، وقتی ماندگار میشوند، نهادهای غیررسمی (باورها و عرفهای رفتاری) را هم کم کم تغییر میدهند. تغییر باورها از باورهای توسعه خواهانه و پایدار، به باورهای خوشی لحظهای را در پی دارند. بازگشتپذیری از باورهای نهادینه شده، سخت و زمانبر خواهد بود.
بنابراین، اثر ناگوار سیاستهای غلط بر توسعه، حتی با اصلاح سیاستها و اتخاذ سیاستهای درست، ممکن است فرآیند توسعه پایدار را سالهای سال به محاق ببرد.
http://t.me/maolad
اصل فراموش شدهٔ لذت!
📍با دوستی قدیمی حرفمان کشید به داستان سازمان غیر دولتی جبهه سبز ایران، که زمانی بزرگترین سازمان محیطزیستی مردمی سرزمین بود و رفتیم سراغ این پرسش همیشگی که چرا این سازمان زمانی آنهمه پویا بود و جریان داشت و آدمهایش با شور و شوق از کوه وکمر بالا میرفتند برای جمع کردن زبالهها و دانهدادن به پرندهها و تا ساعتها پشت میزهای کار میماندند و مینوشتند و بحث میکردند و بعد... آرام آرام همه چیز خاموش شد؟
🔻این پرسش را همهجا میشود پرسید:
چرا بعضی فضاهای کار، برخی سازمانها و گروهها، از شور و شوق انباشتهاند و کارها هم بهتر انجام میشوند و خیلی جاها نه؟
سوای همهی دلایل ریز و درشتی که تا به حال شنیدهام حرف جلال برایم بسیار جذاب و شنیدنی بود:
"آن وقتها بهانهی اصلی ما دیدن دوستانمان و لذتبردن از ملاقات یکدیگر بود. همین فضای معاشرت انسانی بود که کار را هم هیجانانگیز میکرد. وقتی شکل انسانی روابط زیر سوال رفت و کار برای کار و تاکید مدام بر آرمانها و اهداف سازمان به مثابه چیزی شبه مقدس به مهمترین اصل بدل شد، همه چیز بیرنگ و بو شد. کار هم به پایان رسید!
❗️چه چیز عجیبی داشتم میشنیدم و چه چیز درستی!
من درست یکی از همانها بودم که بر الویت اهداف و برنامهها بر همه چیز تاکید میکردم و چه خبط بزرگی!
فراموش میکنیم که انسانیم و برای زندهبودن و جریان داشتن در جهان، نیازمند جریان احساسها -و هورمونها- در تنوجانمان هستیم. نیازمند دوپامین هستیم تا سرپا بمانیم و هیچ چیز جز روابط انسانی ما را بر سر شوق نمیآورد. بدن ما-وجودمان- با همین هورمونها سرپاست. حرفزدن با آدمهای دیگر، بودن در اتمسفرهای شادیبخش، فشردن دست یک دوست و حس کردن دستی که به پشتمان میخورد، ما را زنده نگه میدارد. کار را، سازمانها را و اجتماع را زنده نگه میدارد. ما با غرقشدن در نگاه یک دوست -یک همکار- وسط شلوغی و بلوای شهر و زمانه، وسط بیپولی و آلودگی، همچنان به جهان متصل باقی میمانیم.
داشتم فکر میکردم چه سازمان جذابی میتواند باشد جایی که وقتی آدمها صبح که برای کار به سمتنش میروند انگار به سمت دوستانشان میروند، به سمت جایی که حتا میشود در آن عاشق شد...چرا که نه!
در دلم از بچههای آن روزهای جبههی سبز پوزش خواستم که هیچوقت درک درستی از آن فضای سرشار از دوستی و شوق نداشتم. برای من اهداف محیط زیستی، اصول سازمانی، کار و هر چه مربوط به کار در الویت بود و معاشرت و دوستی چیزی در حاشیه... و چه خطای بزرگی است!
جلال میگوید: ساده نیست که کلهی سحر از خواب روز جمعهات بگذری و از سینهکش کوهها خودت را بالا بکشی و تمام فکرت مشغول یک آرمان دور و دراز باشد! حتما که به همهی آن مفاهیم فکر میکنی و برایت مهم است، اما چیز مهمتر این است که ما انسانیم و به هوای هم است که بیرون میزنیم و به هوای هم است که کار میکنیم، به هوای هم است که اصلا آرمان و هدف داریم!
🔻با خودم فکر میکنم: مگر خواست خیر عمومی چیزی جز این است؟
خواستن شادی با دیگران
خواستن شادی دیگران...
...بگذار برخیزد این مردم بیلبخند!
ابوالفضل وطنپرست
معرفی کتاب
📕کنراد لورنتس، جانورشناس اتریشیِ برندهی نوبل پزشکی، در کتاب خواندنیِ بسیار زیبای "انگشتر حضرت سلیمان" که جستارهای بههم پیوستهای است دربارهی رفتار جانوران، در فصلی که به سگها و رفتارهایشان پرداخته است؛ جملهای به یادماندنی دارد. لورنتس میگوید: اگر میخواهید هرگاه به خانه بازمیگردید دو چشم مشتاق منتظرتان باشد، سگیدر خانه نگه دارید!
🔻در ماههای ابتدایی همهگیری کرونا، سگِ کوچکِ پرجنبوجوشی؛ دو سه ماهی مهمانِ باغچهی کوچکِ من بود. با اشتیاقِ عجیبی که برای برقراری ارتباط داشت و بازیگوشی سرخوشانهای که در چشمهایش موج میزد، آن روزهای مزخرف را کمی رنگی کرده بود. در اشتیاق چشمهایش هیچ نشانی از دوزوکلکها و محاسبات عجیبی که در جهانهای ما انسانها شایع است وجود نداشت. نفرت و دلخوری در رفتارش جور دیگری معنا میشد و داستانهای حساب و کتاب و پسدادن و گرفتن را اصلا نمیدانست. بیش از آنکه واژهی وفاداری برازندهاش باشد باید گفت ادراکِ ساده و سرراستی از دنیای اطراف و دوستان و دشمنانش داشت... چند روز پیش فیلمی دیدم که سگِ داستان؛ همان اندازه چشمهای مهربان و وفادار و فهمیدهای داشت و یاد مهمان آن روزها افتادم و یاد این کتاب دلنشین کنراد لورنتس.
🔻لورنتس این کتاب را در بحبوحهی جنگِ سرد نوشته است، زمانی که خطر جنگِ هستهای بین آمریکا و شوروی در جریانِ کوبا بالاگرفته بود. در جستار پایانی کتاب با نگاهی ساختارشکنانه و برگرفته از شناختِ عمیق دنیای پیرامونیاش و اشرافش به دانشی اصیل، مینویسد: کاش تصمیمگیرندگان جهانی برای حفظ میراث تمدنی بشر، رفتاری همچون گرگها داشته باشند، هوشمندانه و از سر خردمندی و توجه به سایر همسفرگان و نه رفتاری شبیه قمریها، که برخلاف ظاهر دوست داشتنیشان جز به تکهتکهکردن رقبایشان فکر نمیکنند و جهان برایشان جز برتریجویی بر دیگران معنایی ندارد.
یادم نرود بگویم که کتاب را حدود بیست سال پیش شاید، حمیدرضا میرزاده به مناسبتی به من کادو داده بود. هرکجا هست سلامت باشد.
... کتاب را پیدا کنید و بخوانید چیز خوبی است. امیدوارم هنوز روی پیشخوانها یافت بشود. هوشنگ دولتآبادی ترجمهاش کرده و کار نشر ماهی است.
ابوالفضل وطنپرست
#توسعه_فردی
#معرفی_کتاب
#انگشتر_حضرت_سلیمان
#کنراد_لورنتس
#هوشنگ_دولت_آبادی
?چند روز پیش با دوستی دربارهی کتابهایی که دربارهی کوهنوردی در ایران نوشته و منتشر شده است؛ حرف میزدیم که یاد کتاب جذاب "مسیر ایران بر فراز برودپیک" افتادم و یادم افتاد که یادداشتی بر این کتاب نوشته بودم.
یادداشت را پیدا کردم و دیدم بیش از آنکه دربارهی کتاب و کوهنوردی باشد دربارهی "ارزش نوشتن" است و این درست همان چیزی است که این روزها زیاد به آن فکر میکنم که:
چرا ما کم مینویسیم؟ چرا مردمانی نانویساییم؟
چرا ما کم نوشتهایم و مجبوریم نانوشتههای فراموش شدهامان را هربار به تلخی بیشتری تجربه کنیم؟
بخش زیادی از تلخیهای اجتماعی و تاریخی که تجربه میکنیم محصول کمحافظهگی ماست. ما دچار فراموشی هستیم و تاریخ فراموشکاران را تنبیه میکند، با تکرارِ تلخِ شکستها و محنتها، و نانویسایی یکی از مهمترین دلایل کمحافظهگی ماست.
-----
روزهای آخر تیرماه سال نود و دو روزهای تلخی بود. سه جوان بینظیر ایرانی در بازگشت از صعود منحصر به فرد به قله هشت هزار و چهل و هشت متری برودپیک در پاکستان راه را گم کرده بودند و در ارتفاع بالای هفتهزارمتری گیر افتاده بودند. بچههای باشگاه آرش بودند، جوان بودند و بسیار جسور، و خیلی زود نامشان در بین کوهنوردان ایرانی شناخته شده بود. آیدین بزرگی، پویا کیوان و مجتبا جراهی. رفته بودند برای گشایش مسیری نو بر روی یک قله هشت هزارمتری-فکرکردن به اینکار هم جسارت میخواهد- رفته بودند و در بازگشت، برفبارش؛ راهشان را کج کردهبود و کولاک گیرشان انداخته بود.
آیدین بزرگی با تلفنش در تماس بود و وضعیتشان را گزارش میکرد. تلاشها برای کمکرسانی به آنها ناکام ماند و پس از سه روز توقف فعالیتهای امداد اعلام شد و آنها تکیه کرده به سنگهای غولی به نام برودپیک، با کوهستان یکی شدند و همانجا ماندند.
حالا یادداشتهای آیدین بزرگی از دو صعود ناموفق قبلی و چند یادداشت کوتاهش پیش از آخرین صعود- که مسیر نو را به نام ایران ثبت کرد، -به همراه چند متن دیگر به کتابی خواندنی تبدیل شده است.
"مسیر ایران بر فراز برود پیک" که مجید بزرگی و آزاد بهادری گردآوریاش کردهاند. محصول ذهنی نویسا است. کوهنوردی که تجربههایش را مینوشت.
نشر چشمه آنرا در رده ناداستان شناسنامهدارش کرده، اما به نظر من داستان است... یکی داستان است پر آب چشم!...کتاب را باید بخوانید.
----
از بعضی قسمتهای کتاب میشود گذشت-مثل مصاحبه با خانواده سه کوهنورد - چند قسمت هم دارد که برای غیرکوهنوردها کمتر جذاب است؛ مثل بخشهایی که تاریخچههای صعود را توضیح داده است.
بخش محوری کتاب یادداشتهای آیدین است.
آخرین یادداشت او مربوط به ساعتهای آخر پیش از حرکت نهایی برای قله است. "آخرین جملاتم را پیش ازعازم شدن مینویسم. رفتن رسیدن است. هدف قله نیست. هدف جرآت کردن است. (ص ۱۸۲)
هدف جرات کردن است...
نوشتههای آیدین در جریان سه تلاش بر روی برودپیک به تدریج شکل دلچسبتری پیدا کرده است و روایت قوام بهتری یافته و جملهها بجاتر و ترکیبها منطقیتر شدهاند و زیبایی متن بیشتر و بیشتر شده است.
موقع خواندن متن به "جادوی نوشتن" فکر میکردم. کوهنوردان اندکی هستند که مینویسند یا نوشته اند. (مثلا رینهولد مسنر) این کوهنوردان هم به خود و هم به دیگران خدمت بیشتری کردهاند.
کسی که مینویسد گویی درک عمیقتری از تجربهای که در حال زیستن آن است به دست میآورد. حالا برودپیک را از دریچهی ادراک آیدین بزرگی تماشا میکنیم و با تجربهی بزرگ شدن او در جریان سه صعود، به تجربهی بینظیر حضور یک انسان در فضایی غریب نزدیکتر می شویم.
برودپیک در این کتاب به پدیداری در ادراک آیدین بدل شده است که برای ما نیز به شیوهای تازه به ادراک در میآید. یادداشتهای دیگری از آیدین در این کتاب هست از سایر صعودها و برنامههایش که بیش از جذابیت فنی- که برای برخی اهمیت زیادی خواهد داشت- جذابیتی متنی دارد. اینکه کسی عادت داشته تا شکل مرتبط شدناش با محیط را بنویسد، الگویی از تلاش برای درک بیشتر محیط و درگیرشدن فعالانهتر با جهان است، درست همانکاری که موقع تلاش برای رسیدن به یک قلهی برفی میکنیم.
نوشتن روشی بینظیر برای نزدیک شدن به خود است و "من شناسا" را "منتر" و "شناساتر" میکند.
کوهنوردها که باید حتما کتاب را بخوانند. فعالان محیط زیست نباید از دستش بدهند و کتابخوانهای حرفهای هم از خواندن خیلی از بخشهای آن لذت خواهند برد.
(نوشته شده در مهر ماه 1396)
ابوالفضل وطنپرست
نگاه کنید به : مسیر ایران بر فراز برودپیک/ گردآوری: مجید بزرگی وآزاد بهادری/ نشرچشمه
ساخت و ساز در فضای سبز دانشگاه تهران متوقف شد/ بوسه دکتر آخانی بر تنه درخت توسکا/ «ما پیروز شدیم»
◇یک روز بعد از انتشار صحبتهای دکتر حسین آخانی درباره ساخت و ساز در ضلع جنوب غربی دانشگاه تهران، این پروژه کاملا متوقف شد.
◇دکتر آخانی در این ویدئو مفصل موضوع را توضیح میدهد. بوسه او بر درخت توسکای نجاتیافته بسیار تاثیرگذار است، او ضمن تشکر از همه کسانی که در این کار نقش داشتهاند، خطاب به جوانان میگوید: ناامید نباشید، میشود کار کرد.
?عبدالحسین وهابزاده از نیکترین مردان سرزمین است.
به تازگی و دوباره، مشغول کتاب "حق مادرزاد" بودم که از ترجمه های ایشان است -و چه اندازه باید سپاسگزار جناب وهاب زاده باشیم برای معرفی برخی از مهم ترین کتاب های حوزه ی محیط زیست به جامعه کتابخوان ایرانی-...
و عمیقا مشغول این فکر بودم که اگر طبیعت به مثابه اصلیترین بخش وجودی ما؛ به برنامههای توسعه برگردد شاید بتوانیم از ابتذالی که بسیاری از اشکال برنامههای توسعه فردی و اجتماعی را به خود آلوده است اندکی خلاص شویم.
شاید زیست گرایی پادزهر موثری برای اندیشههای فردگرایانهی مخربی باشد که خود را به انواعی از روانشناسی و جامعه شناسی منتسب می کنند، گونهای "زیستگرایی" که جناب وهابزاده در این سخنرانی کوتاه به زیبایی با واژهی عشق آن را پیوند میدهد.
او میگوید که بچهها را باید «عاشق حیات»تربیت کنیم و درست است. و من با خودم فکر میکنم:
بزرگسالان را چگونه میشود عاشق طبیعت،عاشق حیات، کرد؟
...میشود؟
اصلا بهبود، توسعه یا رشد فردی بدون "با طبیعت-بودگی" ممکن است؟
ابوالفضل وطنپرست
خیلی تصاویر نابیه از طبیعت ایران...
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 4 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 6 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months, 3 weeks ago