بامهای کاهگلی

Description
نوشته ها و دلنوشته هایي در باره تاریخ و فرهنگ شرق خراسان: باخرز، تايباد، جام، صالح آباد، خواف و فریمان
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 10 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months, 2 weeks ago

5 months, 4 weeks ago
5 months, 4 weeks ago

❇️🌼

5 months, 4 weeks ago

💢 حکایات و درس‌هایی از حاکمان و خاندان حکومت گر خوافی در اعصار قدیم
🔹️خاندان آل مظفر

🔸️از این پس تا جایی که منابع و اشراف ما بر اخبار دست یاری دهند سعی خواهیم کرد تا سرگذشت خاندان های قدرتمند و حکومتگر خوافی را در خواف وسایر بلاد ارائه نماییم.

🔸️ابتدا از آل مظفر شروع میکنیم، چون در حال مطالعه کتاب تاریخ نگارستان احمدبن محمد غفاری بودم که به سرگذشت این قوم برخوردم و فکر ارائه چنان حکایایاتی به ذهنم خطور کرد.

🔸️ جد بزرگ خاندان مظفری که در یزد به حکومت رسیدند از منطقه خواف بودند که گویا در اثر هجوم مغول به آن سرزمین مهاجرت کرده بودند. سر سلسله و آغازگر جریان هجرت و قدرت در این خاندان غیاث الدین حاجی نام داشت.

🔸️ به روایت تاریخ نگارستان، غیاث الدین حاجی مردی قوی هیکل و عظیم الخلقه بود چنانکه در یزد موزه به پای او یافت نمی‌شد و برای پایش قالبی جدا گانه تراشیدند و شمشیرش به وزن سه من و نیم بود.

🔸️ گویا یکی از نوادگان غیاث الدین به نام امیر نظر بن منصور از سال‌های مدید در سلک ملازمان اتابکان یزد بوده است و شاید او زمینه چنین هجرتی را برای این خاندان فراهم نموده است.

🔸️ نقل شده است که این ملازم اتابکان، شبی در خواب دید که آفتاب از خانه اتابک علاءالدوله برآمده و به گریبان او افتاد و او بر پای خاست و آفتاب قریب ۵۰ قطعه از دامانش فرو ریخت. امیر مذکور واقعه مزبور را به شیخ داود که از جمله علما بود عرض نمود. شیخ وی را به انتقال دولت از دودمان اتابکان به خاندان او بشارت داد و عاقبت چنان شد که او گفته بود.

🔸️اولین چهره تلاشگر و قدرتمند این خاندان، امیرمبارزالدین است. او به غایت خونریز بود و اکثر اوقات تلاوت قرآن می‌کرد.

🔸️بدبینی و خشونت مبارزالدین نسبت به اعوان و بستگان و فرزندان و نوادگان برایش گران تمام شد و بقول شاعر ؛
ز **خوی نیک و ز خُلق کریم و خوشگویی
عجب مدار که بیگانه آشنا گردد

ولی به شومی خوی و ز راه بی‌مهری
بسی بود که پدر از پسر جدا گردد**

🔸️ و عاقبت امیر مبارز الدین چنین شد و او به دست خواهرزاده‌اش(شاه سلطان) میل کشیده شد. (کور شد)
🔸️ گویا این حادثه از چشم خواجه حافظ دور نمانده است ؛
آنکه روشن بود جهان بینش از او
میل در چشم جهان بینش کشید.

🔸️ شاه سلطان، مکافات این قباحت را چشید. در بروز یکی از اختلافات بین افراد خاندان مظفری، وی توسط طرفداران شاه محمود دستگیر و میل کشیده شد. صدرالدین عراقی، این رباعی را در حق او گفته است ؛

**گر چشم تو را دست فلک میل کشید
در ذات شریف تو جهان نقص ندید

آن کس که بدان چشم تو آسیب رساند
او نیز بعینه مکافاتش دید**

🔸️ مولف تاریخ نگارستان، خلق و خوی امیر مبارز الدین که با خویشان بد بود و با بیگانگان سر ملاطفت داشت را در شعری با توسل به درخت توت و نارون، این گونه بیان کرده که بدلیل فراوانی درخت توت در خواف و شهره توت خوافی و از جهتی آشنایی نسبی نگارنده با درخت،قدری برایم جالب و مبهم بود.مبهم از آن جهت که خصلت درخت توت در مصراع دوم نسبت به بچه خود!!(شاید نهالهای زیر سایه درخت) را متوجه نشدم ؛😁

**درخت توت از آن آمد لگدخوار
که دارد بچه خود را نگون سار

کسی بر ناربُن کی زد لگدها
که تاج سر کند فرزند خود را**

📌 از کانال نوراحمد بلند اختر
https://t.me/malinebakharz

6 months ago
بامهای کاهگلی
6 months ago
6 months ago
*****?******♦️***كسي كه به نام «بازرگان » …

*?*♦️كسي كه به نام «بازرگان » بود و نه به پيشه و حرفه*✍️*قاسم خرمي

30 دي، مصادف است با سالروز درگذشت مهندس مهدي بازرگان، نخستين نخست وزير سالهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي.

از پيروزي انقلاب 57، نزديك به نيم قرن گذشته و وقت آن است كه دست از غيريت سازي هاي ايدئولوژيك برداريم و «خودِ» آدم هاي آن روزها را صرفا از زاويه «ديگري» نبينيم و نسنجيم؛ بازرگان سالهاست كه درگذشته و دوره دولت موقت او هم ديگر، يك پديده تاريخي و يك موضوع پژوهشي به حساب مي آيد.

اينكه بگوئيم او چند دهه از زمانه خودش جلو بود؛ شايد حرف اغراق آميزي باشد؛ او حتي فرزند زمانه خودش هم بود اما در زمان درستي در مستند قدرت قرار نگرفت؛ مرد زمانه كشمكش و هياهو نبود

بازرگان، اگر چه از منتقدين و مخالفين موقر رژيم پهلوي و از همراهان صديق آيت الله خميني بود اما نسبتي با تندي ها و تيزي ها و تلخي هاي سالهاي نخست پيروزي انقلاب نداشت. او بيشتر يك اصلاح طلب حلم انديش بود تا انقلابي بنيان كن. نمونه هايي مثل او شايد اين روزها، بيشتر به درد جامعه ايران مي خورد.

شايد يكي از بدترين دوران زندگي سياسي و مبارزاتي او، همان چند ماهي بود كه با همه مسالمت جويي هاي ذاتي، قرار بود به عنوان نخست وزير انقلاب، مجري شعارهاي تند افشا كن و الغاء كن و اعدام كن و نماينده شور و هيجانات جامعه توده وار آن سالها باشد.

مهدي بازرگان 30 سال قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در مراسم مرگ و سوگواري دوستش خليل ارجمند بنيانگذار صنايع «ارج » عبارتي عميق و دقيق عنوان كرد كه هنوز هيچ كارآفرين ايراني به اين زيبايي توصيف نشده است.

او گفت: « خلیل ارجمند 30 سال عمر کرد اما به اندازه 300 سال کار کرد و به این مملکت خدمت کرد».

بازي روزگار چنان تناقض آميز شد كه در آغاز نخست وزيري بازرگان، صنايع ارج از نخستين كارخانه هاي صنعتي و خصوصي كشور بود كه به مصادره دولت او در آمد و نابود شد!

با خط مشي سياسي بازرگان، مي توان مخالف بود اما تاكنون هيچكس در صداقت، باورمندي، اعتدال، وطن خواهي و سلامت نفس او ترديد نكرده است. به همين دليل، عبدالكريم سروش، در باره اش نوشت كه «بازرگان، فقط به اسم بازرگان بود، نه به پيشه و حرفه »! و حتي آيت الله مصباح يزدي هم يكبار خطاب به رحيم مشايي كه باد تلفيق اسلام و باستان در سر انداخته بود، گفت كه بي خود اداي بازرگان را در نياوريد كه او آدم سالم و صادقي بود!

دردهه 40 و 50 با اينكه با چريك بازي و مبارزه مسلحانه نسبتي نداشت و حتي سالها قبل در دادگاه حكومت پهلوي هشدار داده بود كه ما آخرين نسلي هستيم كه بدون تفنگ با شما سخن مي گوييم! با اين حال، زماني كه مجاهدين خلق براي دريافت كمك مالي به سراغ او رفته بودند، گفت من مشي شما را قبول ندارم اما اگر نيازتان شديد است حاضرم منزل مسكوني ام را بفروشم و پولش را به شما بدهم.

در سالهاي كه بازرگان معزول و مغضوب شده بود، همان مجاهدين به سراغ او رفتند تا با استفاده از دلشكستگي و گوشه نشيني اش، او را دعوت به عضويت و پيوستن به سازمان متبوعشان موسوم به « شورای ملی مقاومت ایران» كنند. بازرگان با همان طنز كلامي هميشگي اش، خطاب به آنها گفته بود به آقاي رجوي بگوييد « من همسر جوان ندارم و به درد شما نمي خورم! ». اشاره كنايه آميز او به جنبش طلاق هاي اجباري و ايدئولوژيك اين سازمان درسال 63 و تصرف مریم عضدانلو همسر مهدي ابريشم چي، توسط مسعود رجوي بود.

با همه اینها، مهدی بازرگان را باید همانند نام كتابش، نماینده «سازگاری روح ایرانی» به حساب آورد. از معدود ایرانی هایی بود که ظرفیتش فراتر از مقامش بود و هيچ وقت حقيقت را به مسلخ مصلحت نبرد

?يادش گرامي
? متن كامل اين مقاله را اينجا بخوانيد

6 months ago
6 months ago
***✳️*** آئين نكوداشت ياد و خاطره …

✳️ آئين نكوداشت ياد و خاطره استاد جبار رحمتي يكشنبه 30 دي 1403 در مجتمع فرهنگی هنری مفاخر تايباد برگزار مي شود

? كانال بامهاي كاهگلي

6 months ago
6 months, 1 week ago
*****⭕️*** چه مي ديده است آن …

*⭕️ چه مي ديده است آن غمناك؟!*✍️ قاسم خرمياز خبر مرگ ابراهيم نبوي در غربت، به غايت غمگين و اندوهناك شدم.

نه فقط به خاطر اينكه آدم آشنا و طنازي مرده، بلكه به خاطر انساني كه در دو راهي سخت زندگي و مرگ، فرو غلطيده و آگاهانه، دومي را انتخاب كرده است؛ بي آنكه به نام و ننگش بينديشد!

مرگِ خود خواسته يك روشنفكر، پايان يك زندگي نيست، آغاز سبك فجيعي از زيستن با وسوسه دائمي ميان ماندن و رفتن است؛ او نماينده نسلي از روزنامه نگاران و روشنفكران ايراني است كه در حدفاصل گسست ها و ناپيوستن ها، از زندگي سير شده اند اما زندگي دست از سر آنها بر نمي دارد. او در يك دوره تاريخي پر از تلاطم و پريشاني و سرگرداني فكري و سياسي زيست.

با ابراهيم نبوي در سالهاي 80 و 81 براي مدتي در روزنامه همبستگي همكار بوديم. من رئيس شوراي سردبير بودم و ابراهيم اصغر زاده هم مدير مسئول و فياض زاهد و يك دو نفر ديگر هم عضو شوراي سردبيري. خلاصه جمعي شوريده و مشكوك العقلي بوديم!

نبوي هم يك ستوني در صفحه سوم روزنامه داشت كه طنزهاي كوتاه و پر محتواي او درج مي شد. شايد بشود او را اساسا پايه گذار طنز سياسي در سالهاي بعد از انقلاب دانست. طنز او جداي از موافقت يا عدم موافقت با مضمون آن، بسيار دقيق و عميق و به قول امروزي ها، موشك نقطه زن بود. فرق او با مرحوم كيومرث صابري (گل آقا) شايد در اين بود كه گل آقا شيوه اجراي مقررات و احكام در درون دستگاههاي اداري و اجرايي را به نقد مي كشيد اما طنز نبوي مستقيما متوجه الگوي حكمراني بود؛ هر چند تمام نوشته هاي او تا زماني كه در ايران بود، بن مايه اصلاح طلبانه و بهبود خواهانه داشت.

خيلي ها بي آنكه شرمنده روي ما و اعضاي تحريريه باشند، مي گفتند ما اين روزنامه را فقط به خاطر ستون طنز ابراهيم نبوي مي خريم و مي خوانيم ! ما هم البته اعتراضي چنداني نداشتيم و به همينكه مي خريدند و مي خواندند و يا ورق مي زدند راضي بوديم.

نبوي البته بيشتر با خود اصغر زاده رفيق بود. عصر ها با سيگاري روشن وارد روزنامه مي شد و تا نوشته اش تايپ و صفحه بندي شود، در همان اتاق سردبيري روبروي اصغر زاده مي نشست و چشمان كوچكش را تنگ تر مي كرد و پكي سنگين به سيگار مي زد و چيزي به او مي گفت كه مثلا نقدي و تعريضي بر بلند پروازي هاي اصلاح طلبانه ما جوانترها هم باشد؛ بدون آنكه روي سخنش مستقيما خود ما باشد.

در آن سالها، سعيد مرتضوي به عنوان آيشمن اردوگاه روزنامه نگاران، ظاهر شده بود و هيچ جنبنده اي در مطبوعات را از عذاب و تحقير بي نصيب نمي گذاشت. يادم هست اكبر گنجي زنداني شده بود و در روز محاكمه، حاضر نشده بود كه لباس رسمي زندان را بپوشد و در دادگاه به علامت اعتراض، آن لباس نيمه پوشيده را در آورد و خلاصه جنجالي به پا شد.

نبوي مطلبي نوشت با اين مضمون كه اكبر جان، من اگر جاي تو بودم، نه تنها، آن لباس زندان را مي پوشيدم، بلكه يك دست لباس اضافه هم مي گرفتم و روي چوب لباسي خانه ام آويزان مي كردم تا هر وقت چشمم به آن مي افتد، بدانم كه در چه كشوري دارم زندگي مي كنم، مي نويسم و سياست ورزي مي كنم!

نوبت، اين آسياب، بالاخره به خود او هم رسيد و مدتي زنداني شد و بعد با كوچ جمعي روزنامه نگاران اصلاح طلب، او هم رفت تا در گوشه ديگري از دنيا، زندگي آرامتري بنا كند. اما او هم مثل ديگر روشنفكران ايراني، اساسا روشنفكر جامعه باز نبودند و بدون آنكه در جوامع پيشرفته غربي هضم و جذب شوند، زندگي حاشيه اي با تاثيرگذاري ناچيز بر فضاي داخلي، در پيش گرفتند و بعضا مثل خود او، نه تنها دوباره زندگي نكردند، بلكه تتمه زندگي را هم از خودشان دريغ كردند!

خلاصه ابراهيم نبوي، مثل خيلي از ما مادرمرده هاي نوستالوژي زدهِ شرقي مسلك، آدم آن فضاها و ديارها نبود، او هم لابد بعد از مدتي به اين نتيجه رسيد، نوشتن و مبارزه كردن و وطن خواهي، يعني ايستادن در همان جايي كه استخوان پدرمان زيرخاك آن دفن است ؛ گرچه در وطن خودش هم غريب بود، سرانجام غريب غرب هم شد!

مصائب زندگي سياسي در ميان اپوزيسيون متوهم و ايران سوز خارج نشين، دست كمي از دلواپسان متوهم ايران ستيز داخلي ندارد. هر دو به يك اندازه، افق ها و چشم انداز ها را مي بندند و گاه شما را از زندگي سير مي كنند و يا اگر زنده بمانيد، زندگي شما را تباه مي كنند! اين ابراهيم در آتش، اين دو فرقه سوخت!

با همه اينها، چنين مرگي حق او نبود و چنين الگويي از نزيستن، شايسته روشنفكر ايراني نيست . هرچند ما نمي دانيم كه در آن روزهاي آخر، در ذهن آن مرد غمزده و افسرده واقعا چه مي گذشت؟

?آنگونه كه مهدي اخوان ثالث در باره خودكشي صادق هدايت سرود:

**اگرچه حالیا دیریست كان بی كاروان كولی
ازین دشت غبار آلود كوچیده ست
و طرف دامن از این خاك دامنگیر برچیده ست

هنوز از خویش پرسم گاه
آه
چه می دیده ست آن غمناك
روی جاده ی نمناك ؟!**? نشريه كارخانه دار

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 10 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months, 2 weeks ago