?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 5 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 8 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 4 months ago
⭕️ چگونه مدیران، تبدیل به رهبر میشوند؟
✅️ بسیاری از ستاره های برجسته در شرکتها، زمانی که از رهبری یک عملیات به رهبری یک سازمان منصوب شده و برای اولین بار مسئولیت سود و زیان و نظارت بر کل عملیات سازمان را به عهده میگیرند، دچار لغزش میشوند. به منظور درک واقعیت، با نگاهی عمیق به این نقطه عطف بحرانی، مصاحبههای جامع و گستردهای با بیش از ۴۰ مدیر اجرایی انجام شد. نتایج نشان داد برای اینکه این جابهجایی با موفقیت انجام شود، مدیران باید به شیوهای زیرکانه تغییراتی در مهارتهای رهبری خود ایجاد کنند که میتوان از آن به عنوان هفت مرحله گذار یاد کرد:
از یک متخصص به رهبری با دانش کلان عمومی
اولین چالش، تغییر از رهبری یک واحد ساده به نظارت بر کل عملکرد کسبوکار است. رهبران سازمانی باید قادر باشند اولا تصمیماتی اتخاذ کنند که برای کل کسبوکار مفید باشد، ثانیا استعداد افراد تیم خود را ارزیابی کنند. رهبران باید بتوانند به زبان تمامی بخشهای سازمانی صحبت کرده و در صورت لزوم مفاهیم را تفسیر کنند و از معیارهای مناسبی جهت ارزیابی و به کارگیری افراد در زمینههایی که خود تخصص ندارند، بهره گیرند.
از یک تحلیلگر به فردی با قابلیت ایجاد ائتلاف بین اجزا
اولین مسوولیت رهبران سازمانی، جذب، توسعه و مدیریت افرادی است که در فعالیتهای خاص کسبوکار مهارت دارند. هنر رهبر سازمانی، توانایی ایجاد یکپارچگی بین دانش جمعی تیمها و برقراری توازن مناسب جهت حل مسائل مهم سازمانی است.
از یک فرد ماهر و باتدبیر به یک استراتژیست
رهبرانی که از آنها به عنوان رهبرانی با تاکتیک قوی یاد میشود، همواره پرورش سه مهارت تغییر سطح، درک الگوها و شبیهسازی ذهنی را مدنظر دارند. تغییر سطح به معنی توانایی شناسایی زمان مناسب برای تمرکز بر جزئیات یا تمرکز بر کلیات به طور جداگانه و چگونگی ایجاد ارتباط بین این دو میباشد. درک الگوها به معنی توانایی ایجاد تمایز بین روابط سببی و سایر عوامل مهم در کسبوکارهای پیچیده و محیط اطراف آن است و شبیهسازی ذهنی نیز به معنی توانایی پیشبینی واکنشهای ممکن از سوی عوامل کلیدی خارج از سازمان (شامل رقبا، قانونگذاران، رسانهها و عموم) نسبت به تصمیمات سازمان و تعیین بهترین استراتژی میباشد.
از یک آجرچین به یک معمار چیره دست
رهبران، همزمان با ارتقا به سطوح بالای سازمانی، نسبت به طراحی و تغییر معماری سازمان خود، استراتژی، ساختار، فرآیندها و مبانی مهارتی مسوولیت پیدا میکنند. برای تبدیل شدن به یک معمار سازمانی موثر، آنها باید تفکر سیستماتیک داشته باشند.
۵. از یک حلال مشکلات به یک قانون گذار
هرچند که اکثر مدیران در زمینه حل مشکلات در سازمان بسیار توانمند هستند؛ با این وجود، زمانی که رهبران سازمانی میشوند، باید کمتر بر حل مشکلات تمرکز کرده و توجه خود را به تعریف مشکلاتی که سازمان باید به مقابله با آنها بپردازد، معطوف کنند.
از یک جنگجو به یک دیپلمات
دیپلماتهای شرکتهای بزرگ از ابزار های دیپلماسی، شامل مذاکره، ترغیب، مدیریت تعارض و ایجاد اتحاد، برای شکل دادن به محیط کسبوکار به منظور حمایت از اهداف استراتژیک بهره میگیرند. در این راستا، آنها با رقبای خود، همکاری میکنند.
از نقش یک حامی به فردی با نقش رهبری
در نهایت، تبدیل شدن به یک رهبر سازمانی حرکت زیر چراغ روشن است. مدیران در همه سطوح تاحدی نقش الگو را ایفا میکنند؛ اما در سطح سازمانی تاثیر آنها بسیار زیاد است، به طوریکه همه افراد به چشم الگوی رفتارها و نگرشهای «صحیح» به آنها مینگرند.
? ۱۰ مهارت اساسی در مذاکره
مذاکره یکی از حیاتیترین مهارتهایی است که در زندگی شخصی و حرفهای به آن نیاز داریم. از خرید خانه تا مذاکره در محیط کار، همه ما به نحوی با مذاکره سر و کار داریم. در اینجا به بررسی شش مهارت اساسی که برای موفقیت در مذاکره لازم است، میپردازیم.
*?ایجاد رابطه*
اولین قدم در هر مذاکرهای، ایجاد یک رابطه انسانی با طرف مقابل است. وقتی بتوانید ارتباطی دوستانه و صمیمانه برقرار کنید، طرف مقابل کمتر شما را به عنوان دشمن میبیند و تمایل بیشتری به همکاری خواهد داشت.
*?شنیدن فعال*
یکی از مهمترین اصول در مذاکره، شنیدن فعال است. یعنی به جای تسلط بر گفتگو، به دقت به حرفهای طرف مقابل گوش دهید و نشان دهید که به نظرات او اهمیت میدهید. این کار باعث میشود طرف مقابل احساس کند که شما به او احترام میگذارید و این باعث افزایش احتمال رسیدن به توافق میشود.
*?آینه کردن*
یکی دیگر از روشهای موثر در مذاکره، آینهکردن رفتارها و گفتارهای طرف مقابل است. این کار باعث میشود طرف مقابل احساس راحتی و اعتماد بیشتری نسبت به شما پیدا کند. به عنوان مثال، اگر او از یک اصطلاح خاص استفاده میکند، شما هم همان اصطلاح را به کار ببرید یا از زبان بدنی مشابه استفاده کنید.
*?کنترل احساسات*
در هنگام مذاکره، کنترل احساسات بسیار مهم است. اگر احساسات خود را نشان دهید، ممکن است نقاط ضعف شما برملا شود و این میتواند به ضرر شما تمام شود.
*?توانایی ترک مذاکره*
همیشه این نکته را در ذهن داشته باشید که توافق نکردن بهتر از توافق بد است. باید به خوبی بدانید که حداقل پذیرش شما چیست و اگر طرف مقابل نتواند آن را تامین کند، آماده باشید که مذاکره را ترک کنید.
?خلاقیت
برای دستیابی به توافقی که برای هر دو طرف سودمند باشد، نیاز به خلاقیت دارید. سعی کنید خارج از چارچوب فکر کنید و راهحلهای جدید و غیرمعمول ارائه دهید.
*?تعیین هدفهای واضح*
داشتن هدفهای مشخص در مذاکره بسیار مهم است. باید بدانید که چه میخواهید و چرا آن را میخواهید. این کار به شما کمک میکند تا در طول مذاکره تمرکز خود را حفظ کنید و از مسیر اصلی منحرف نشوید. همچنین اهداف خود را به صورت اولویتبندی شده در نظر بگیرید تا در صورت لزوم بتوانید از برخی اهداف کمتر مهم صرف نظر کنید.
*?مدیریت زمان*
مدیریت صحیح زمان میتواند به شما کمک کند تا به بهترین نتایج برسید. به عنوان مثال، قبل از شروع مذاکره، زمان محدودی برای هر بخش تعیین کنید یا اگر بحثی به نتیجه نمیرسد، بهتر است به موضوع دیگری بپردازید و بعداً به آن بازگردید.
*?شناخت فرهنگها*
شناخت و احترام به تفاوتهای فرهنگی در مذاکرهها بسیار مهم است. هر فرهنگ دارای نکات و روشهای خاص خود در مذاکره است که باید به آنها توجه شود.
*?تحلیل قدرت*
شناخت قدرتهای موجود در مذاکره و استفاده صحیح از آنها میتواند به شما کمک کند تا به نتایج بهتری برسید. مثلا منابع قدرت خود را بشناسید و به تعادل قدرت توجه کنید. در صورت نیاز، سعی کنید از منابع قدرت خود به نفع خود استفاده کنید.
⭕️ 8 اصل موفقیت یک برند
? فیلیپ کاتلر در کتاب خود به نام «مدیریت بازاریابی» که توسط آقای دکتر مهدی امیرجعفری ترجمه و به بازار ارائه شده است، مینویسد:
? بدون شک، اِسکات بِدبُری یکی از موفقترین مدیران برند در سالهای اخیر است، چون نقش تعیینکنندهای در موفقیت برندهایی مثل نایکی و استارباکس داشته است
? این مدیر موفق در کتاب جدید خود به نام «دنیای جدید برند» از اصول زیر به عنوان اصول اساسی مدیریت برندها نام میبرد:
1️⃣ مساله «تکیه بر آگاهی مشتری از برند» به اساس برندسازی مدرن تبدیل شده است: برندهای موفق به رابطه خود با مشتریان و مطرح بودن در محیط بازار اهمیت میدهند
2️⃣ دانستن قبل از شروع حرکت، اصلی اساسی در مدیریت برند است: بسیاری از برندها نسبت به این موضوعها که «هدف برند ما چیست؟»، «گذشته برند ما چه بوده است؟» و «برندمان به کجا باید برسد؟» ناآگاه هستند
3️⃣ در توسعه برندها همیشه به یاد قانون ظرف باشید: این که شما میتوانید برندتان را توسعه بدهید، دلیل خوبی برای آن نیست، بلکه باید به ظرفیت برندتان دقت کنید
4️⃣ برندهای بزرگ بهترین و قویترین رابطه را با مشتریان برقرار میکنند: برندهای قوی به جای تمرکز بر روشهای تولیدی و اصول فنی، بیشتر بر احساسات و جلب اعتماد مشتریانشان تمرکز دارند
5️⃣ همه چیز مهم است: در مدیریت برندها، هیچ چیز غیرمهمی وجود ندارد. همه چیز، حتی اتاق انتظار مشتریان نیز مهم هستند
6️⃣ همه برندها نیازمند یک خانواده خوب هستند: متاسفانه تعداد زیادی از برندها در خانوادهای مشکلدار، که همان کارمندان و مدیران شرکت هستند که اعتقادی به اصول برندسازی ندارند، بزرگ میشوند
7️⃣ کسب سود اولویت نیست: برندهای موفق و بزرگ، کارکنان، مشتریان و اصول خود را بر کسب سود مقدم میدانند
8️⃣ ارتباط داشتن با مشتری، سادگی و نوعدوستی: برندهای موفق به خوبی میدانند که این سه مساله و نه فناوریهای پیشرفته است که آینده برندشان را تشکیل میدهند.
⭕️ مهلکترین خطا در برندینگ
? برایان تیل در کتاب خود به نام «خلق برندهای مردمپسند» مینویسد:
? مدیرانِ یک برند نمیتوانند آن را به تمامی کنترل و مدیریت کنند، چون برند اصولا در ذهن مشتریان هدفش زندگی میکند
? این حرف بدین معنا نیست که مدیران برند هیچ کنترلی روی برندشان ندارند، بلکه این کنترل، به صورت کامل نیست و در نتیجه مدیران برند نمیتوانند هر کاری که دلشان میخواهد با برندشان انجام بدهند
? با این حال، بسیاری از مدیران برند با این تصور که مالک برند هستند، تلاش میکنند کنترل آن را به دست بگیرند و برای آن تصمیمگیری کنند. این روحیه را میتوان خطرناکترین خطا در برندینگ دانست، به خصوص اگر مدیر برند تصمیم بگیرد جایگاهسازی دوباره انجام بدهد
? جایگاهسازی دوباره عبارت است از تلاش برای تغییر چیزی که تا کنون از برندمان در ذهن مشتریان آن ساخته شده و شکلدهی تصویری جدید از برند در ذهن آنها
? از آن جایی که برند در ذهن مشتریان زندگی میکند و تغییر دادن ذهنیت مشتریان کار سختی است، اکثر قریب به اتفاق تلاشها برای جایگاهسازی دوباره شکست میخورند و برند مربوطه را نابود میکنند
? اما چرا مدیران برند به سمت این تصمیم مهلک حرکت میکنند؟ در پاسخ به این سوال میتوان به دو دلیل اصلی اشاره کرد:
1️⃣ بازار هدف برند تغییر میکند و در نتیجه مدیر برند تصمیم میگیرد جایگاه آن را از نو بسازد
2️⃣ مدیر برند حوصلهاش سر میرود و میخواهد کار جدیدی انجام بدهد
? برای درک بهتر این خطای مهلک، بیایید نگاهی به سرنوشت برند کیمبال آفیس، که زمانی از محبوبترین برندهای مبلمان اداری در آمریکا بود، بیاندازیم
? کیمبال آفیس با رقبایی چون هرمان میلر، کنال، هیورث و سایرین رقابت میکرد. با توجه به شدت رقابت در بازار مبلمان اداری، مدیران کیمبال آفیس تصمیم گرفتند جایگاه برندشان را از نو بسازند تا بتوانند به طرز موثرتری به رقابت بپردازند
? مدیران کیمبال آفیس برای این منظور درباره این موضوع تحقیق کردند که جایگاه برندشان چیست؟ در پاسخ متوجه شدند برندشان بیشتر به خاطر مبلمان چوبی بسیار زیبا و دستسازشان مشهور است، اما به دلیل مشکلات مالی، این بازار بسیار کوچک شده بود
? برای همین، مدیرن کیمبال آفیس تصمیم گرفتند جایگاه برندشان را از «سازنده مبلمان اداری چوبی بسیار لوکس» به «سازنده مبلمان اداری فلزی خلاقانه» تغییر بدهند
? این تصمیم هر چند به ظاهر کاملا منطقی به نظر میرسید، اما در نهایت به ضرر کیمبال آفیس تمام شد و این برند 10 سال پس از آن به صورت کلی از بازار حذف شد
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 5 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 8 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 4 months ago