صندوقچه خاطرات و آثار فرزانه پزشکی

Description
این کانال توسط همسر و نزدیکان وی اداره می شود.
لطفا جهت ارتباط و ارسال مطلب با این آیدی در تماس باشید :
@pezeshki3366
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year, 1 month ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago

8 months ago
***🌺*** نیمه شعبان، عید امید آفرین، …

🌺 نیمه شعبان، عید امید آفرین، مبارک 🌺

"مستند هورنو" روایتی از تلاش، امید و دلدادگی...

به مدت ٧ دقیقه از طریق لینک زیر در آپارت قابل مشاهده است. لطفا ما را از نظرات خود بهره مند کنید.

https://www.aparat.com/v/uciyze7

@farzanehpezeshki

1 year ago

اللهم انّا نشکوا الیک ...

1 year ago
1 year ago
1 year, 1 month ago

آخرین کلمات...

سرش را به پشتی صندلی ٢٠۶ صندوق‌دار سفید تکیه داده بود و معلوم نمی‌کرد خواب است یا بیدار.
٢٠۶ جاده را می‌شکافت و جلو می‌رفت. جاده خیلی خلوت بود. ٢٠۶ هر از چندگاهی از کامیون‌های حامل مواد معدنی منطقه سبقت می‌گرفت و از کنارشان عبور می‌کرد.
سرش را از روی صندلی که خوابانده بود، بالا آورد و به سمت آسمان چرخاند. رو کرد به راننده: «ئه... سحابی‌ها! چقدر قشنگن!» و دوباره سکوت کرد و محو آسمان شد.
٢٠۶ رسید به پمپ بنزین و پس از چند دقیقه از آن فاصله گرفت و دوباره راهی سیاهی بیابان شد. راننده یک چشمش به ساعت بود که از نیمه شب گذشته بود و یک چشمش به تابلوهای فاصله تا نائین و قم و تهران و مدام داشت توی ذهنش حساب‌وکتاب می‌کرد بلکه بتواند قبل از طلوع خورشید و بیدارشدن بچه‌ها برساندشان خانه.
جاده دوباره تاریک شد، خالی از هر نور مصنوعی و چراغی.
دوباره هیجان‌زده‌تر از قبل، سرش را سمت آسمان بلند کرد و گفت: «ای‌ول، دوباره سحابی‌ها! می‌دونی سحابی‌ها چی‌ان؟» برای پاسخ صبر نکرد: «سحابیا یه سری ابر عجیبن بین ستاره‌ها... اینجا، این لحظه فقط ماییم که می‌تونیم تماشاشون کنیم! » و بعد سکوت کرد، سرش را تکیه داد به پنجره و چشم دوخت به آسمان.
خسته بود، خیلی خسته و درد داشت، دردی زیاد! آدم‌ها معمولاً درد جسمش را می‌دیدند و درد روحش را اغلب اوقات نه. ولی آن چند لحظه انگار دردش غبار شده بود بین سحابی‌ها. سبک بود. سبک سبک. فاطمه، کف ماشین، جلوی پایش خوابیده بود و حسین روی صندلی عقب. سرش را دوباره روی تکیه‌گاه صندلی گذاشت و به خواب رفت. از آن خواب‌های سبکی که به آنی می‌شکافت و اطرافیانش را بیشتر از خودش کفری می‌کرد.
٢٠۶ جاده را می‌شکافت و پیش‌می‌رفت و راننده دلگرم به اینکه بچه‌ها صبح توی خانه‌ی خودشان از خواب بیدار می‌شوند.
اما فقط چند دقیقه از ماجرای سحابی‌ها گذشته بود که صدای گوشخراش تصادفی سکوت کویر را شکست.
٢٠۶ هیچ‌وقت به نائین و قم و تهران نرسید. همانجا پاگیر سحابی‌ها شد و درد شبیه غباری لابه‌لای همان سحابی‌ها ماند.

٣٠ صفر ١۴۴۶

1 year, 1 month ago

السلام ایها الامام الرئوف
یا علی بن موسی الرضا

1 year, 1 month ago

السلام علیک ایها المجتبی یابن رسول الله

1 year, 1 month ago

و سلام ...

السلام علیک یا رحمة للعالمين
السلام عليك يا خاتم المرسلين
السلام يا محمد بن عبد الله

1 year, 1 month ago

یا اول

روزهای آخر صفر
ساعت های آخر سفر

سفر چه کوتاه است ...

1 year, 4 months ago

🎙 برای امروز و برای همه‌ی ما فرزندان روح‌الله!
برای باورهایمان...

به همت خادمین روضه جواد الائمه (س)
beheshterowze.ir

🔍 @farzanehpezeshki

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year, 1 month ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago