?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 3 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 6 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago
لبخندی کمرنگی روی لب هایم مینشیند و قدمی به او نزدیک می شوم، نزدیک به سینهاش میایستم...چقدر که دلم، دل دل میکرد برای سر گذاشتن به روی سینهی پهنش! به خاطر قد بلندش سر بلند می کنم و به چشم های دو رنگ زیبایش نگاه میکنم.من هلاک نگاه و رنگ های مختلف چشم هایش بودم! بی اختیار میگویم:
_تا حالا کسی بهت گفته چقدر چشم هات قشنگن؟!
از اخم هایش کم میشود و این بار دیگر نگاهش را نمیگیرد! دلم برای تعجب ته نگاهش میرود... میدانستم توقع نداشت که یک دختر از او تعریف کند. با اصول زندگیاش نمیخواند...به هر حال او لات و گردن کلفت محلهی صنعان بود که تا به حال هیچ دختری را به زندگیاش راه نداده بود و با احساسات آدم ها کاملا غریبه بود! این هم شانس من در زندگی بود که دلم برای کسی برود که هیچ چیز از عشق و عاشقی حالیاش نمیشد!
_روز اولی که تو محله جلوم و گرفتی و واسم قلدری کردی با خودم عهد بستم یه روز بهت بگم چقدر از چشم های دو رنگت بدم میاد!
نیشخندی میزند و بیخیال مثل همیشه گفت:
_چی شده حالا؟! زده به سرت که نظرت عوض شده؟!
با بغض زمزمه میکردم:
_نمیدونم...شایدم زده به دلم!
و بدون اینکه نگاهم را از صورتش بگیرم قدمی به جلو برمیدارم و فاصله را به صفر میرسانم!
https://t.me/+M-9ijkgIQeI0N2Nk
متفاوت ترین رمان از نظر خوانندههای این رمان با کلی اتفاقات هیجان انگیز و چالشی😍کافیه فقط ۱ پارت بخونید به هیچ عنوان نمیتونید دل بکنید🥰
https://t.me/+M-9ijkgIQeI0N2Nk
دختر قصه قراره کلی دل ببره از پسر بی اعصابمون!🔥
ویو ۱۰۰ اسکرین و پاک
Nazgol?
#part_6
ترلان و پریناز نیز تبریک گفتند و دوتایی باهم نازگل در آغوش گرفتند
اما تمام مدت نازگل مانند یک مجسمه سرجای خود ایستاده بود
حتی هنگامی که دختر ها اورا بغل کردند ، انتظار داشتند نازگل با اخم آنها را از خود جدا کند و مثل همیشه با تشر به آنها بگوید که از بغل کردن بیزار است و خوشش نمیآید !
اما دریغ از یک حرکت ...
حتی پلک هم نمیزد وفقط با چشمانش ، نظاره گر دخترها بود
پریناز در آن سکوت سنگین ، با لحنی ناراحت گفت :
_ من ... من به دخترا گفتم کیک بخریم ، یا حداقل خودمون درست کنیم ، گفتن تو خوشت نمیاد !
ترلان نیز افزود :
_ آره ....
آخه مارال میگفت حتی از تولد گرفتن هم متنفری ،
آره نازگل ؟!
مارال دست به پیشانیاش کوبید :
_ دِ آخه من دروغم چیه ؟! سر همینم که بهش تبریک گفتیم دو دل بودم که ورنداره مارو قیچیمون کنه بعد به همدیگه پیوندمون بزنه
نازگل اصلا متوجه بحث آنها نبود ، حتی صدایشان را نیز نمیشنید
زمان و مکان واحدی برای او در آن لحظه وجود نداشت
و تنها هجوم خاطرات بودند که از مقابل چشمانش مانند یک فیلم تراژدی میگذشتند
Nazgol? #part_5 دخترها با دیدن سکوت او ، کمی مردد شدند نرجس ، که یکی از دوستانش بود ، با آرام ترین صدای ممکن که شنیده شود گفت : _ خیلی خوشحالیم که پیشمونی ! عاشقتیم و امیدواریم همیشه واسمون بمونی ! دیگری که مارال نام داشت و صمیمی ترین هم اتاقی اش بود…
Nazgol?
#part_5
دخترها با دیدن سکوت او ، کمی مردد شدند
نرجس ، که یکی از دوستانش بود ، با آرام ترین صدای ممکن که شنیده شود گفت :
_ خیلی خوشحالیم که پیشمونی ! عاشقتیم و امیدواریم همیشه واسمون بمونی !
دیگری که مارال نام داشت و صمیمی ترین هم اتاقی اش بود ، دست دور شانه اش انداخت و همچون نرجس ، آهسته گفت :
_ منم امیدوارم امسال آدم شی ، هرچند زیا مطمئن نیستم...
اما خب خدارو چه دیدی ، شاید خواست قدرتشو به رخمون بکشه ، یهو معجزه کرد و تورو آدم کرد
باقی دخترها ریز ریز خندیدند ...
نازگل هم میخواست بخندد
ولی نمیتوانست ...
آیدا ، با لبخند دندون نما و ذوق مصنوعی تر از مژگان کاشته شدهاش ، جلو آمد :
_ نازگل جان تولدت مبارک !
برات آرزوی موفقیت دارم و امیدوارم به هرچی که میخوای برسی و توی تمومی مراحل زندگیت موفق باشی
نازگل در دل افزود :
_ همینم مونده تو برام آرزوی موفقیت کنی !
Nazgol?
#part_4
چه خبر بود ؟!
آیا نحوه جدید تنبیه آینور خانم ، این مدلی بود ؟!
که چشمشان را با پرت کردن کاغذ های کوچک کور کند؟
نازگل چشمش را مالش داد و سعی کرد کاغذ رنگیِ ریزِ فرو رفته را را از درون چشمش دربیاورد
درهمان حین چشمش به صحنهی روبرویش خیره ماند
دخترها با ذوق و شوق نگاهش میکردند ... چه شده بود ؟!
عقلشان شیشه خرده برداشته بود ؟!
خبری بود که او نمیدانست ؟!
حتی هرچقدر هم چشم در اتاق میچرخاند ، جز لبخند گشادهی دوستانش ، چیز دیگری نمیدید
دخترها سمتش یورش برده و نازگلِ خشک شده را یکی یکی بغل کردند و با صدایی پچ پچ وار که به سختی شنیده میشد ، با ذوق تولدش را تبریک گفتند
نکند امشب تولدش بود !؟
کاغذهای رنگی ریز ریز شدهی ریخته شده بر روی کف زمین و تبریک های دوستانش ، فقط حکایت از یک چیز میتوانست داشته باشد ...
شب تولدش برای نازگل مهم بود ؟!
هرگز !
او حتی از روز تولدش متتفر بود و بارها به افراد نزدیکش گوشزد کرده بود که روز تولدش را نه یادآوری کنند و نه تبریک بگویند ...
اصلا همان ماه اول که به این اتاق آمده بود این را گفته بود
حتی چندین بار تاکید نیز کرده بود
چرا که میخواست روز تولدش را هر چه سریعتر فراموش کند ...
تاریخ تولدش ، زمان و ساعت تولدش ، مکان تولدش ...
و مهم تر از آن ، خاطرات مربوط به تولدش ، همه را میخواست از حافظه اش پاک کند
Nazgol?
#part_3
آقا مسلم ، نگهبان پرورشگاه در اتاقکش خوابش برده بود
دخترک آسوده خاطر ، آرام دست به سمت نردهها برده و به آنها چنگ زد
خودش را بالا کشید و یکی از پاهایش را بر روی میلهی بالایی قرار داد
کمی خود را بالاتر کشید و اینبار پای دیگرش را نیز پشت بندِ میله ها کرد
همین روند را تا انتهای میله ها از سر گرفت و هنگامی که به انتها رسید ، یکی از پاهایش را سمت دیگر میله ها انداخت و با احتیاط ، پای دیگرش را نیز همینطور
در همان حین ، توجهش به یکی از پنجره های اتاق پرورشگاه که چراغشان روشن بود ، جلب شد
آن اتاق ، متعلق به نازگل و دوستانش بود
و آن چراغ روشن فقط میتوانست گویای یک چیز باشد
پی بردن دیگران به نبودِ دخترک در اتاقش !
بی معطلی دستانش را رها کرد و اجازه داد تا بر روی پا ، روی زمین فرود آید
بی توجه به درد گرفتگی مچپایش ، از جا برخاست و دوان دوان سمت سالن رفت
پله هارا دوتا یکی طی کرد و سمت اتاقشان خیز برداشت
سمت درِ بستهی اتاق هجوم برد و بازش کرد
همینکه در را باز کرد ، کاغذ رنگی های کوچکی بر سر و صورتش پرت شدند ...
نگم از این رمانِ جدید?✨??
رمانای +18رو اینجا رایگان بخون?*?
کلی رمان انلاین مخصوص اخرشب?*?**
https://t.me/addlist/fYWLa2V7CBhhZDc8
https://t.me/addlist/fYWLa2V7CBhhZDc8
صب پاک
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 3 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 6 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago