نمره های ریاضیم اومده. ریاضیات گسسته رو نوزده و نیم شدم و ریاضی عمومی رو هفده.
با اون هفده هه کاملا اوکیم، ولی سر نیم نمره گسسته دارم حرص می‌خورم.??

چون هی دارین ازم می‌پرسین، بیمارستان پوست رازی رفتم، بیکینی و پا کامل و زیر بغل شد یک و دویست. هردوماه یه بار هم باید بری تا شش هفت جلسه.

خیلی خنده دار بود ولی وای. فکر کنین چشمام بسته‌ست، هیچ جارو نمی‌بینم، خانومه بهم می‌گه اون وری شو.
متوجهی که نمی‌بینمت و نمی‌فهمم داری به کدوم ور اشاره می‌کنی؟

یادتونه چند بار گفتم بزرگترین اینسکیوریتی من توی قیافه‌م پیشونیمه و همیشه هم چتری دارم؟
حالا این ویدیوی قبل و بعدی که دوستم از میکاپم پست کرده، با تل چتری هامو زده بالا، با دوربین با کیفیتش تمام جزئیات صورت و جوش هام رو انداخته و اصلا خیلی هم بد افتادم توی اون یه تیکه ویدیو.
خواهرم می‌گه من بودم هیچ وقت اجازه نمی‌دادم کسی همچین چیزی ازم پست کنه ولی خب واقعا برام مهم نیست.
این همه با میکاپ و فیلتر بهترین حالت قیافه‌مون رو پست می‌کنیم یه بارم بدترین حالتش رو بذاریم. چی می‌شه مگه.

وای بچه ها بعد این دوستم که گفتم خانوادگی دارن یه جایی رو باز می‌کنن واسه پوست و میکاپ و مو و اینا، بابای دوستم، هم باشگاهی گلزار بوده. الان می‌گه واسه جذب مشتری می‌خوام بگم زن گلزار بیاد اونجا. دوستم می‌گه همه این طرفداراش که الان دونه دونه دارن خودکشی می‌کنن میان اونجا بمب می‌ذارن که زنه رو بکشن.???

نصفه شبی توی این حجم از استرس و بدبختی فقط محتوای رضا گلزار می‌تونست حالمو خوب کنه.???

روز هشتم: قدرت موسیقی.

بزرگترین علاقه‌ی من، موسیقیه.
چه نواختن ساز باشه، چه تدریس موسیقی کودک باشه، چه اواز باشه، چه سلفژ باشه، چه تئوری موسیقی باشه و چه آهنگسازی.
برای بقیه رو نمی‌دونم، ولی موسیقی برای من راحت ترین راه برای ابراز احساساتمه.
چیز خاص دیگه ای ندارم درموردش بگم.

وای خدایا. برای تئاتر، چند تا سرگروه مشخص کردن که خبرهارو به ما بدن. سرگروه ما ماشالا خوابه، الان از یکی دیگه از بچه ها شنیدم که برای فردا، باید برای یه شعری ملودی بسازیم و فردا اجراش کنیم.?? خب من الان چیکار کنم تو یه نصفه روز؟

وای خدایا.
برای تئاتر، چند تا سرگروه مشخص کردن که خبرهارو به ما بدن.
سرگروه ما ماشالا خوابه، الان از یکی دیگه از بچه ها شنیدم که برای فردا، باید برای یه شعری ملودی بسازیم و فردا اجراش کنیم.??
خب من الان چیکار کنم تو یه نصفه روز؟

حالا غرهام. دلم می‌خواد این پسره رو خفه کنم. جدی. امروز اومده تایم بین کلاسام بهم می‌گه لپت رو بکشم؟ با تعجب و اخم نگاهش کردم سرم رو به نشانه منفی تکون دادم. محکم لپمو کشید و تر تر خودش واسه خودش خندید و گفت من خیلی با ادبم، اول می‌پرسم که آمادگیشو داشته باشی.…