ببخشید چند وقت نبودم الان اومدم بیرون اومدم خونه چند تا پارت میدارم واستون((:

جواباتونو.

واکنش بدید

پارت بذارم؟(:

سلامم

?????

#پارت‌سی‌و‌پنج‌مافیای‌مغروره‌عاشق ?? آریو : خودم جواب خودم و دادم : + نمی‌دونم ، نمی‌دونم نمیدونم... در حال حاضر که حسی ندارم و نخواهم داشت..! ولی الان که فعلا قول دادم به خانواده اش و شیرین باید نقش بازی کنم و سالم برگدونمش! بهتره این دختر رو درگیر انتقام…

#پارت‌سی‌و‌پنج‌مافیای‌مغروره‌عاشق ??

آریو :

خودم جواب خودم و دادم :
+ نمی‌دونم ، نمی‌دونم نمیدونم... در حال حاضر که حسی ندارم و نخواهم داشت..! ولی الان که فعلا قول دادم به خانواده اش و شیرین باید نقش بازی کنم و سالم برگدونمش! بهتره این دختر رو درگیر انتقام خودم نکنم!..

___________

فاطم‌ه:

هوف!کاری که ندارم و حوصلمم سر رفته! پس بهترین کار چیه؟ خواااب!

خواستم بخوابم که متوجه صدای شیرین و آریو شدم که دعوا میکردن! به کل از یادم رفته بود که شیرین هم تو این خونس!

سریع یه شال انداختم رو سرم نگاهی به خودم و لباسام تو آینه کردم لباسام که خوب بود خودمم خوب بودم!

پس وقتو تلف نکردم و سریع رفتم پایین:

+من که میدونم از پسره مایک دوست پسره این دخترس به بابام هم حتما میگم بس دروغ نگو!
_ خفه شو چطور جرعت میکنی به کسی که زن منه تهمت بزنی و ننگ کارای خودتو بهش بچسبونی؟!
+ هه کارای خودم؟ مگه چیکار کردم که خودم خبر ندارم؟
_ کاری نکن که همه کاراتو برم بگمااا مثلا کوچیک ترینش هم که با آریاا در ارتباطی دشمن بابات!

به وضوح رنگ صورت شیرین پرید!

#پارت‌سی‌و‌سه‌مافیای‌مغروره‌عاشق ?? آریو: پس فاطمه هم دشمنمه! دشمنم رو آوردم تو عمارت خودم؟! نمیتونم هم برش گردونم چون خودم با پای خودم آوردمش! پس باهاش باید سرد شم! دیگه عمو و شیرین و ... مهم نیست! من دیدم چطور مایک فاطمه رو دوست داشت! و همین طور فاطمه…

#پارت‌سی‌و‌دو‌مافیای‌مغروره‌عاشق?? با تعجب نگاهی به فاطمه و دوباره نگاهی به مایک کردم و گفتم: + یعنی چی؟! خواهرت؟ فاطمه تک فرزنده! _ از برادر بهش نزدیک ترم پدر مادرش منو پسرشون می‌دونن! قبل از اینکه من حرفی بزنم فاطمه حرف مایک رو تأیید کرد و رو به من گفت:…