Farandish

Description
«...و به من نوری ببخش که با آن در تاریکی‌ها راهم را بیابم و از شک و شبهات به روشنایی برسم!»
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 10 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months, 3 weeks ago

7 months, 2 weeks ago
مجموعه‌ی «تغزل در پاییز و دینه‌روزهای …

مجموعه‌ی «تغزل در پاییز و دینه‌روزهای کابل»:

نوشته‌ی هفتم

«لب پنجره، گل صبح و صدای آفتابی
که به توست خیره آیینه: کجای آفتابی؟

که به تابلو ببینیم،
زمین و چند سیاره مدور اند دورت
و تو جای آفتابی!

شب ناتمام و راهی که امید دارد اینک
به غزل به جست‌و‌جوی رد پای آفتابی

نفس از لب برنده بده به دو تا پرنده
برسان به پیچه آبی، بنمایْ آفتابی

به شمال صبح کابل به بهار می‌نمایی
تو هوای بعد باران، تو هوای آفتابی»

کابل، بهار ۱۳۹۸

@far_andish

8 months ago
«تغزل در پاییز و دینه روزهای …

«تغزل در پاییز و دینه روزهای کابل»

چاپ مجموعه‌شعر نخست من توسط انتشارات کتاب کابل

برای سفارش یا دانلود کتاب روی لینک زیر کلیک کنید:
https://kabulbooks.com/books/poetry-in-the-fall-and-kabul-yesterdays/

برای اطلاعات بیشتر نیز روی لینک زیر کلیک کنید:
https://www.facebook.com/reel/243139598797308

9 months, 3 weeks ago

گم شد جوان دهکده‌ اما شبان نشد
مجذوب ابروان کجِ دخت خان نشد

پیغمبری بساط دعا پهن کرده بود
هرقدر سعی کرد زلیخا جوان نشد

مادر به جز شرافت بابا به ما نگفت
بابا شرافتش به سر سفره نان نشد

بابا بزرگ بود... به آن دست پر ترَک
افسوسِ ما چه کرد که بوسه‌رسان نشد

سگ با نگاه صاحب خود دید لحظه‌ای
پس گله را درید سگِ پاسبان نشد

مجنونِ کوی و گردنه‌ بی‌غم به خانه رفت
معشوقه‌ای نداشت غمش داستان نشد

چوپان از ابتدا به سرانجام فکر کرد
مجذوب ابروان کجِ دخت خان نشد!

#نورمحمد_فراندیش
#تغزل_و_کلاسیک

https://t.me/far_andish

9 months, 4 weeks ago
10 months, 1 week ago

25 سپتامبر، سالروز نسل‌کشی و قتل عام خونین هزاره‌ها (1892م) توسط امیر عبدالرحمن‌خان؛

«عروس گُمشده‌ی ارزگان»
شعری از آدیله نیکلسن ۱۹٠۲م (شاعر زن انگلیسی)
ترجمه‌ی: شاه ولی شفایی
اثر نقاشی: لطیف اشراق

(این شعر به شرح حال و روایت یک مرد جوان هزاره می‌پردازد که در سال‌های جنگ جانش سالم مانده و پس از پایان جنگ، به روستا و محل زندگی‌اش بازگشته است. اما معشوقه‌اش در جریان جنگ به اسارت گرفته شده است. او دوباره زیر درخت بادام و قرارگاه دایمی‌‌ و عاشقانه‌ی شان نشسته است که در این شعر به شکل تراژیک و زنده‌ای روایت می‌شود.)

عروس گُمشده‌ی ارزگان

من تنها بر زمین افتاده‌ام، در زیر شگوفه‌های بادام،
همانجا که هردوی ما در فصل بهار با هم می‌آرمیدیم،
و اکنون، مثل آنگاه، برف‌های کوه در حال آب شدن اند،
امسال، مانندِ پارسال، جویبارها نغمه می‌سرایند.

آن یکی بهار دیگری بود، و گل های دیگری،
زود گذر، گلابی رنگ، آویخته از درخت بی برگ،
زمین از لذت آب‌های جاری به وجد می‌آمد،
و من احساس خُرسندی می‌کردم، زیرا تو با من بودی.

تو با چشمان لطیف خود که به طور تیره سرمه شده بودند،
لبان سرخ رنگت همچون گلاب زنده و خندان،
پاهای بیقرار و کهربا رنگت که خیلی نازک و رعنا بودند،
اکنون از نزدم گُم شده‌ای، و به جایی رفته‌ای که هیچ کس نمی داند‌.

(یاد آن روزها بخیر)
تو در کنارم دراز می کشیدی و در زیر پرتو خورشید آواز می خواندی،
پوستین درشت و سپید رنگ در حصه‌ی گردنت گشوده می‌شد،
و پوست نرم و نازنینت را نشان می‌داد، کاملاً سپید به مثل گل‌های بادام،
که در آن -آفتاب- نمی‌توانست هیچ داغ یا لکه‌ای را بیابد‌.

من الآن تنها بر زمین خوابیده ام، در زیر گل‌های بادام،
من سخت نفرت داشتم که شگوفه ها هنگام فرو ریختن بدنِ تورا لمس کنند،
و حالا چه کسی تو را کُشته است؟ بدتر، آخ، بدتر کِی با تو عشقبازی می کند؟
(روحم آتش گرفته است به گونه ‌ای که آدمیزاد در دوزخ می سوزند)‌.

چقدر تو را در شهرهای پرجمعیت جستجو کرده‌ام!
به من گفتند که روزهای متعددی من دیوانه بوده ام،
نمی‌دانم که چگونه به اینجا، به این درّه، باز آمده ام،
چه سرنوشتی مرا از چه راه های مشکوکی (بدینجا باز) کشانیده است.

در جایی فکر می‌کنم که شمشیرم کار نیکویی را انجام داده است،
من کسی را کُشتم که با لبخند نام تو را بر زبان آورده بود!
ولی در کدام مُلک؟ نه، من به کلی آن را فراموش کرده ام،
همه افکار در بین شعله‌ی سوزان دلم پژمرده شده اند‌.

ای شادمانی من، تو اکنون کجایی، و آن زیبایی‌ات،
زلفان ظریف و پر پیچ و خمت، و چهره‌ی خندان و تغییرپذیرِ تو کجایند؟
به ریسمان بسته، با بدن کبود و برهنه (خدای مهربان، به من صبر و حوصله بده)،
و در بازار برده‌گان در کابل فروخته شده‌ای.

من از همه مردم سراغت را گرفتم. چه کسی می‌توانست خبرت را به من باز گوید؟
در بین انسان های زیادی که اسیر، فروخته، یا کُشته شدند،
سرنوشت تو چه بود؟ (آخ، خدای مهربان، به من صبر و حوصله بده،
دلم می سوزد، با آتش و درد می سوزد.)

ای سعادتِ گُمشده! دلم در حال پاره شدن است،
شمشیرم شکسته است و پاهایم دردناک اند،
مردم به من می نگرند و فی البداهه می گویند،
"او بار دیگر زنده از این دهکده نخواهد رفت! ".

زیرا همین که شام فرا می‌رسد، تبم بالا می رود،
با اندیشه های جنون آسایی که به مغزم جولان می کنند،
افکار وحشت انگیز تو (آخ، خدای مهربان، به من صبر و حوصله بده،
روحم افگار و دردمند است، فراتر از آنچه که انسان‌ها "درد" می نامند).

من تنها دراز کشیده ام، در زیر شگوفه‌های بادام،
و برف های سپید را بر کوه‌ها می بینم که در حال ذوب شدن اند،
تا خراسان با رودهای آب مسرور و بشّاش گردد،
و با شرشره‌های ناشی از جویچه‌های آب روان شادکام شود.

و من خوب می دانم که چون گلبرگ های نازک بادام،
نرم نرمک بر زمین بریزند، پیش از روئیدن نخستین برگهای سبز،
(آخ، برای این چند روز آخر، خدایا به من صبر و حوصله بده)،
چون آن مایه شادمانی ام نیست، من نیز در این دنیا دیگر نخواهم بود!

1 year, 1 month ago
1 year, 1 month ago

این شیخ چراغ دارد اما تنهاست
یک متر دماغ دارد اما تنهاست

پشت سر او هزار و یک شایعه است
در شهر کلاغ دارد اما تنهاست

یک دانه درخت شانده‌ام، می‌گویند:
در گردنه باغ دارد اما تنهاست!

در خرقه که چیز داشته بی‌خبر است
در دست تیاغ دارد اما تنهاست

یک شیخ نه، یک گرسنه‌ی قافیه‌باز!
با خویش نزاع دارد اما تنهاست

وزن کلمات از سرش بیشتر است
هرچند الاغ دارد اما تنهاست

این شیخ برای خلوتش کار دگر
بسیار سراغ دارد! اما تنهاست!!


شیخ از غزلش رفت... ندیدید او را؟
یک پیکره داغ دارد اما...

#نورمحمد_فراندیش

: https://t.me/far_andish

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 10 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months, 3 weeks ago