?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months ago
(هیچ سرشتي جهش نمیکند)
«اگر آدمی تا آن حد قدرتمندانه به تکاملِ خود ادامه بدهد و از تضادي به تضادي دیگر ظاهراً بجهد، با مشاهدهیِ دقیقتر باز هم ارتباطاتی خواهیم یافت که طبقِ آنْ بنیانِ بنایِ جدید از بنایِ کهن سربرمیآورد. این وظیفهیِ زندگینامهنویسان است که باید بر اساسِ این اصل به اندیشه در بابِ زندگی بپردازند که هیچ سرشتي جهش نمیکند.»
-آواره و سایهاش، فریدریش نیچه، ترجمهیِ سعید فیروزآبادی، جامی، ١٣٩٨، ص ۶٣٩
?رشد از طريقِ افراط
«Ayant passé d’une débauche presque infantile à la continence absolue datant du jour où il avait pensé au quai d’Orsay et voulu faire une grande carrière, il avait l’air d’une bête en cage, jetant dans tous les sens des regards qui exprimaient la peur, l’appétence et la stupidité.»
-Sodome et Gomorrhe, Marcel Proust
«بعد از گذار از یک شهوترانیِ تقریباً کودکانه به یک پرهیزِ مطلقْ که برمیگشت به روزی که او مشغولِ فکر کردن در اسکلهیِ اورسای بود و میخواست حرفهای بزرگ برایِ خودش دست و پا کند، به حیوانی افتادهدرقفس میمانست که به هر جهت نگاه میاندازد، نگاههایی حاکی از ترس و هوس و حماقت.»
-پروست، در جستجویِ زمانِ از دست رفته، سدوم و عموره
مارتین تورنل، یکی از آن منتقدانی است که میگوید این جمله، دقیقاً منعکسکنندهیِ روحیهیِ خودِ مارسل پروست است. به نظرم این حرفاش خیلی درست است. او که از بیماری رنج میبرد و مطلقاً از حیاتِ اجتماعیاش محروم شده بود، ناچار بود در همان اتاقاش و تختی که شبوروز بر رویِ آن دراز میکشید، به تخیلاش پناه ببرد و زندگی را برایِ خودش قابلِ تحمل سازد، از طریقِ هنر. ولی نکته در این است که مارتین تورنل میگوید که پروست امکان نداشته با این شخصيتِ رمان (M. Vaugoubert) که جملهیِ بالا در وصفِ اوست مشابهتي داشته باشد. ولی من خودم با این برداشتِ او موافق نیستم. اصلاً چطور میشود که پروست به این اندازه دقیق و پرجزییات زندگیِ کسی که «پرهیزِ مطلق» میکرده را تجربه نکرده باشد؟ مگر خودِ پروست دقیقاً چنین وضعی نداشت؟ بیماری که بیش از دو دهه از عمرش را در یک اتاق و تنهاییِ مطلق گذراند تا بتواند این شاهکار را خلق کند؟ نکته در این است که ما میتوانیم راجع به «پرهیزِ مطلقِ» مارسل پروست مدارک و شواهد جمعآوری کنیم (کاری که زندگینامهنویسانِ او کردهاند) ولی «شهوترانیِ کودکانه» چطور؟ آیا زندگیِ جنسیِ پروست هم مانندِ M. Vaugoubert در «سدوم و عموره» پرفراز و نشیب بوده است؟ آیا این گذار از یک «شهوترانیِ تقریباً کودکانه» به «پرهیزِ مطلق» را میشود در موردِ پروست صادق دانست؟ جدایِ از این مسئلهیِ تاریخی، اگر به شخصیتِ M. Vaugoubert نگاه بیندازیم، او از طریقِ افراط در تجربههایش به «پرهیزِ مطلق» دست مییابد، نه اینکه دلایلی الهیاتی پشتِ این قضیه (مثلاً «تقوا») در کار باشد. او میخواهد به «پرهیزِ مطلق» متوسل شود زیرا قصد دارد اهدافِ والایِ خودش را عملی سازد نه اینکه قصد داشته باشد، مثلاً، به یک مسیحی و مؤمنِ حقیقی تبدیل شود و زندگیِ راهبانهای اختیار نماید. از این منظرِ روانشناختی، این ممکن است که پروست را هم، به نظرِ من، به M. Vaugoubert تشبیه کنیم. هر دو به دلایلِ هنری و داشتنِ هدفی والا، به «پرهيزِ مطلق» متوسل میشوند تا به آرزوهایِ خود جامهیِ عمل بپوشانند. هر چند به دلایلی مختلف، زیرا اگر پروست بیمار نمیشد، آیا ما میتوانستیم واقعاً شاهدِ «در جستجویِ زمانِ از دسترفته» باشیم؟ آیا، همانطور که زندگینامهنویسانِ او و یا شاهدانِ عینیِ زندگیِ خصوصیاش خاطرنشان کردهاند، میشود از این مطمئن بود که پروستِ سالم و قویبنیه نیز قطعاً به «پرهیزِ مطلق» متوسل میشد و «شهوترانیِ تقریباً کودکانه»اش را کنار میگذاشت تا به اهدافی والا و هنری بیندیشد؟ این واقعاً سؤالی سخت است و نمیتوان با اطمینان به آن پاسخی قطعی داد.
پ.ن: به این نوشته (زوالِ مارسل پروست) هم که با این فرسته مرتبط است میتوان رجوع کرد.
منتقدِ ادبی، مارتین تورنل، بهدرستی، راجع به زندگیِ جنسیِ پروست میگوید:
"Proust's biographers have been curiously reticent about their hero's sexual life."
-The Novel In France, Martin Turnell, P. 371
«زندگینامهنویسانِ پروست راجع به زندگی زندگیِ جنسیِ قهرمانشان کنجکاوانه سکوت کردهاند.»
?خیلی جالب است. مارتین تورنل در این کتاب، به یک شاهدِ عینی (Maurice Sachs) نیز اشاره میکند که طبقِ ادعاهایِ او، پروست، صاحبِ یک روسپیخانه بوده، چیزی که در فرانسهیِ آن زمان با نامِ établissement de bains شناخته میشده. این شاهدِ عینی که با پروست آشنا بوده، اطلاعاتِ افشاگرانهیِ عجیبی راجع به زندگیِ خصوصیِ پروست ارائه میکند. او میگوید که رفتارهایِ جنسیِ ناهنجاری که در «سدوم و عموره» خواننده با آنها مواجه میشود، چنان از واقعیت هم دور نیست و این امکان وجود دارد که پروست شخصاً چنین تجربههایی را داشته بوده باشد. او حتی میگوید که نامِ روسپیخانهیِ پروست Les Bain de Ballon d'Alsace بوده است و تمامیِ مشتریهایاش نیز از طبقهیِ اشراف و آریستوکرات بودهاند. و اصلاً یکی از دلایلِ حملاتِ مکررِ او به طبقهیِ اشراف و بورژوازیِ رو به انحطاطِ موجود در سراسرِ رماناش نیز همین تجربیات و مشاهداتِ مسقیمِ خودش بوده است.
«لوئیس وایت بک، بزرگترين محققِ آثارِ کانت، در کتابِ "تفسیر بر نقدِ خردِ عملیِ کانت (1960)"، که زيباییِ نگارشِ او همطراز با دقتِ عمیقِ وی است، تحليلي مشروح از فرضیهیِ خلودِ نفس از نظرِ کانت را عرضه میدارد و در پایانِ تحلیلِ خود مینویسد: "درنتيجه، از این فرضیه چه باقی مانده است؟ فقط یک امید!... کانت هیچ دلیلِ موجهی برایِ این امر که شخص باید به این حقیقت معتقد باشد و آن را باور نماید ارائه نمیکند." (ص 270). این روشِ لوئیس وایت بک، بسیار مؤدبانه است تا ذکرِ نتیجهیِ محتومی را اعلام دارد. همو در دو صفحهیِ بعد میافزاید: "من از گفتنِ آنچه به نظرم تنها دليلِ موضوع میباشد، سخت وحشت دارم؛ زیرا این مطلب بسیار عجیب و باورنکردنی به نظر میرسد که کانت دچارِ اشتباه و گمراهی شده باشد".»
-کشفِ ذهن، گوته، کانت و هگل، والتر کوفمان، ترجمهیِ ابوتراب سهراب و فریدالدین رادمهر، نشرِ چشمه، ١٣٩۵، ص ٢۴٨
«شاگردانِ کانت در کونیکسبرگ میاندیشیدند که او [کانت] واقعاً به جاودانگی و ابدیت معتقد نیست.»
-کشفِ ذهن، گوته، کانت و هگل، والتر کوفمان، ترجمهیِ ابوتراب سهراب و فریدالدین رادمهر، نشرِ چشمه، ١٣٩۵، ص ٢٧١
?آیا ایمانوئل کانت به آخرت و جاودانگیِ نفس باور داشت؟
مانفرد کوئن در زندگینامهای که از کانت نوشته است میگوید که فلسفهیِ کانت با زندگیِ شخصیاش تفاوتهایی داشته است. او با نقل از دوستانِ نزدیکِ کانت روایتهایی دستاول از عقاید و آراءِ کانت ارائه میدهد که واقعاً با فلسفهاش همخوان نیست. مثلاً مسئلهیِ آخرت یا جاودانگیِ نفس. یکی از این دوستانِ نزدیکِ کانت، گئورگ یوهان شفنر (Scheffner) بوده است. او راجع به بخشی از زندگیِ کانت چنین میگوید:
Scheffner had often heard Kant scoff at prayer and other religious practices. Organized religion filled him with ire. It was clear to anyone who knew Kant personally that he had no faith in a personal God. Having postulated God and immortality, he himself did not believe in either. His considered opinion was that such beliefs were just a matter of "individual needs." Kant himself felt no such need.
-Kant, A Biography, Manfred Kuehn, Cambridge University Press, 2002, p. 3
شفنر اغلب از زبانِ خود کانت میشنید که او عبادات و دیگر مناسکِ دینی را مسخره میکرده است. دینِ دولتی [سازمانیافته] او را پُر از خشم میکرد. برایِ هر کسی که شخصاً با کانت آشنا بود این امری واضح بود که او به خدایی شخصی ایمان ندارد. او که از خدا و جاودانگیِ نفس اصولی موضوعه ساخته بود، خودش به هیچ کدام از آنها باور نداشت. نظرِ ملاحظهشدهاش این بود که چنین باورهایی فقط یک مسئلهیِ مرتبط با "نيازهایِ فردی" هستند. کانت چنین نیازی را در خودش احساس نمیکرد.
سنکا:
«هرگز نقل کردن از نویسندهای ناموجه مرا شرمگین نخواهد کرد، اگر آنچه میگوید نیک باشد.»
-چهار رساله در بابِ زندگی، ترجمهیِ سید محمد علی شامخی، نقش و نگار، ١٣٩٩، ص ٨۴
?اُوید نیز در اثرِ معروفاش، دگردیسیها [metamorphoses] میگوید که خدایان انسان را راستقامت ساختهاند تا او بر تمامیِ دیگر مخلوقاتِ زمین برتری داشته باشد و نگاهاش به سمتِ آسمان و ستارگان باشد:
"To earth fierce brutes: — to agitated air,
Light-plumag’d birds. A being more divine,
Of soul exalted more, and form’d to rule
The rest was wanting. Then he finish’d MAN!
Or by the world’s creator, power supreme,
Form’d from an heavenly seed; or new-shap’d earth
Late from celestial ether torn, and still
Congenial warmth retaining, moisten’d felt,
Prometheus’ fire, and moulded took the form
Of him all-potent. Others earth behold
Pronely; — to man a face erect was given.
The heavens he bade him view, and raise his eyes
High to the stars. Thus earth of late so rude,
So shapeless, man, till now unknown, became."
?انسانِ راستقامت homo erectus سنکا در رسالهیِ «در فراغت» [De Otio] میگوید که طبیعت، انسان را طوری ساخته که بتواند گردناش را راست نگه دارد و قادر باشد به آسمان نگاه بیندازد و در آن تأمل و تدبر کند. او ادعا میکند که تنها با یک چنین ساختارِ آناتومیک است…
«از تصادف هر آن نیرو را میستانیم و از سرنوشت هر آن سختیاش را.»
-گوشهنشینان در یونان، هیپریون، فریدریش هولدرلین، ترجمهیِ محمود حدادی، نشرِ نیلوفر، ١٣٩٢، ص ١٧۶
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months ago