تو غرق میکنی ❤️?  ⃟ ཹ

#پروفایل

↬ @roman_tism ↫
════‌༻‌♥️༺════

┈━═☆ دومان ☆═━┈ ( طنین ) از خستگی هلاک شده بودم . یه چشمم به مانیتور بود ی چشمم به پرونده ها .. چشمامو مالوندم .. دستی به گردنم کشیدم .. از بس سرمو پایین انداخته بودم گردنم تیر میکشید .. خواستم کارمو ادامه بدم که ضیا اومد جلو :« اووو ول کن دیگ دخترجون…

والپیپر و اِستیکر نآب از کِیپاپ میخآی؟!??⦂ ִֶָ ࣪

· · ────── ·?· ────── · · ╰? پانوراما ?╮ ( مهشید ) نشسته بودم رو پله های عمارت و زانوهامو بغل گرفته بودم . باد می وزید و موهامو جلوی چشمام بازی می داد . سردم بود ولی نمی خواستم برم تو . تو این عمارت با این بزرگی احساس خفگی می کردم…

•⁀➷ ❤️*? •*⁀➷

#پروفایل

↬ @roman_tism ↫
════‌༻‌♥️༺════

? شهر خاموش ? ( شیدا ) از فرط عصبانیت و استرس دوباره افتادم به ناخن جویدن .. ماهور عین مانکن بی حرکت نشسته بود کنارم و رفتارهای هیستریکمو نگاه می کرد . دوتایی مون لم داده بودیم رو نیمکت چوبی پارک .. پارک جنگلی که عاشقش بودم ولی حالا بخاطر حال…

▒⃟ سآخـٖتـــمانٰ تـــورٓا ▒⃟ صورت فیلیپ به سمت بالا مایل شده بود .. گویی به سقف زل زده بود .. بی صدا .. سرد و خاموش رعشه به جان قربانیان افتاد .. حتی صدای نفس کشیدنشان هم بلند نمیشد .. سارا هر لحظه ممکن بود از بوی خون بالا بیاورد .. مارگریت بی…

┈━═☆ دومان ☆═━┈ ( علیرضا ) دربست گرفتم و رفتم دفترخونه ای که قرار بود مغازه بابا رو معامله کنم . جلوی دفترخونه ک رسیدم پاهام سست شد .. چیکار داری میکنی علیرضا !... بابات بهت اعتماد کرد وکالت مغازشو داد بهت .. حالا تو داری ازش کلاهبرداری میکنی ... خواستم…