چهل سالگی

Description
@Alirezamousavi22 ادمین
Instagram @chelsalegi

‏‎‎چهل سالگی اعطای عصای تعقل و تفکر از سوی خداوند
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 6 days, 2 hours ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 2 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 months ago

2 years, 5 months ago

رفته بودم کرم آبرسان پوست بخرم. دو دختر نهایتا هفده هجده ساله هم توی مغازه داشتند خرید می کردند. به قدری زیبا بودند که آدم فکر می کرد از تابلوهای شمایل فرشته های دوران رنسانس بیرون زده اند. از هر چیز گرانترین و بهترین برند را برداشتند. از ماتیک گرفته‌ تا عطر و ریمل و کرم های تقویتی پوست. ظاهرشان مثل محصل ها به نظر می رسید. فروشنده خریدشان را جمع زد. چیزی حدود دوازده میلیون تومان شد. یکی شان موبایلش را درآورد. به شخصی تلفن زد و گفت: "عشقم بیا. تموم شد."
لحظاتی بعد پیرمردی حدودا هفتاد و چند ساله که با عصا راه می رفت اما ظاهری بسیار شیک و اشرافی داشت، وارد مغازه شد. دستمال گردن زیبایش توجهم را جلب کرد. یک جوری به اطرافش نگاه می کرد انگار پادشاهی چیزی است. کارتش را به فروشنده داد. دخترها لُپ پیرمرد را کشیدند و قربان صدقه اش رفتند. یکی‌شان گفت:
"عشق خودمی بابایی"
پیرمرد هم خندید و لُپ دختر را کشید. وقتی فروشنده مبلغ را کسر کرد و کارت را پس داد یکی از دخترها دستش را انداخت دور بازوی پیرمرد و از مغازه خارج شد. دیدم که بازویش را می مالید. آن یکی اجناس را تحویل گرفت. به من نگاه کرد و چشمکی زد و گفت:
" این‌ پیری کاری که نمی تونه بکنه. فقط خوشش میاد بمالیمش. ما هم‌می مالیم. پیرخر گدا کارتش رو که دستمون نمیده. میگه هر چی می خواید انتخاب کنید. خودم حساب می کنم."
وقتی رفت من و خانم فروشنده به هم نگاه کردیم. ولی چیزی نگفتیم. کارتم را بهش دادم و گفتم لطفا حساب کنید. از پشت شیشه مغازه دخترها را به همراه پیرمرد دیدم که سوار ماشین گرانقیمتی شدند. عقب نشستند. حدس زدم پیرمرد راننده داشته باشد. همین.
آرام روانشاد
@chelsalegi

2 years, 6 months ago

خوزستان که بودم چندتا پلاستیک کمک یه خانم میان‌سال رو جا به جا کردم میخواست دستمو ببوسه، نذاشتم. بابام نزدیک بود به وحشتناک‌ترین شکل ممکن بزنه به یه موتور که مقصر ما بودیم کسی که پشت موتور بود با یه لحن آروم گفت آقا دقت کن خب.
تو بازار ماهی‌فروشها خریدمون چیز دیگه‌ای بود به یه ماهی دست زدم گفتم وای چه باحاله! کسی که صاحبش بود دوتا بزرگشو جدا کرد و بهم داد. رفتیم یه جا ازشون اجازه گرفتیم گوشیمون رو شارژ کنیم ،کافه بود، برامون چایی زعفرونی با نبات آوردن. به یکی از مغازه‌دارا گفتم من این مدل شامپو به موهام میسازه که شیراز باید دو برابر این قیمت براش پول بدم گفت شمارم رو داشته باش هرموقع خواستی بگو برات میارم و میفرستم نخوای انقد زیاد پول بدی و بی‌هیچ چشم‌داشتی این کار رو برام انجام داد. استاد دانشگاه داداشم دید ما مسافریم و غریب دعوتمون کرد خونه‌ش تا ناهار دورهم باشیم چه خودش و چه خانمش بسیار گرم تحویلمون گرفتن
جنوب خلاصه نمیشه به یه موقعیت مکانی داخل نقشه. جنوب یه سبک زندگیه . منی که اهلِ جنوب کشورم و بیشتر با شهرهایِ جنوبی و آدماش در ارتباط بودم هر ثانیه از متروپل و شیون مادرا و اشکشون و لهجه‌ای که شیرینه ولی غمش جیگر آدمو میسوزونه باعث میشه اشک تو چشمام جمع شه من عزیز از دست دادم معنی داغ رو خیلی خوب متوجه‌ام. داغ آبادان بد رو دلم سنگینی میکنه. یادم به تک‌تک محبتهایِ جنوبیها میوفته و قلبم هزارتیکه میشه براشون. کاش کاری از من برمیومد. کاش هرچی خاک از متروپل بلند شده میخورد تو سر کسایی که درد نشوندن به دلِ شما. داغتونو نبینم
غزاله
@chelsalegi

Telegram

attach 📎

2 years, 6 months ago

اینستاگرام پر شده از خوشحالی و شادی برای زهرا ابراهیمی و جایزه‌ای که برد.
و من حیران از متن‌های عجیبی که برایش نوشته‌اند.
و از همه غریب‌تر، ماجرای ققنوس‌وار برخاستن از خاکستر خویشتن است.
اگر زهرا ابراهیمی دچار آن ماجرای البته هولناک شد اما خوش‌بختانه این شانس را داشت تا برخلاف جوانان گرفتار امروز اینجا در فرانسه زندگی کند و از حمایت افرادی چون گلشیفته فراهانی برخوردار شود و بیش‌و‌کم راهی را که دوست دارد برود و جایی در قبیله هنرپیشه‌های دوزاری صداوسیما و باقی جاهایی که می‌شناسید، نداشته باشد.
اگر زهرا ابراهیمی به زعم ایشان از خاکستر خود برخاست، پسران و دختران این مرز و بوم در مقطعی که دنیا تلاش می‌کند امکان زندگی در سیاره‌ای دیگر را فراهم کند، گرفتار معیشت خود هستند.
جالب ماجرا اینکه آن تراژدی برای زهرا ابراهیمی تمام شده است اما برای «اینستاگرامیان» هنوز نه؛ حال آن‌که این روزها اخبار عجیبی از تعداد سقط‌جنین و آسیب‌هایی که نسل کمتر از هجده سال، گرفتار آن هستند به گوش می‌رسد بی‌آنکه اهمیت داشته باشد آینده‌ای بسیار تلخ‌تر از آن‌چه زهرا ابراهیمی پشت سر گذاشت،ممکن است در انتظار این نسل باشد . آینده‌ای که قطعاً منجر به دریافت هیچ جایزه‌ای نیست و نخواهد بود چراکه امکان خواستن و چشم‌اندازی برای برخاستن وجود ندارد.
لفظ اینستاگرامیان هم مشخصاً برای کسانی است که برای هر موضوعی، متنی از قبل نوشته شده دارند انگار برای صرفا لایک گرفتن و دیده شدن.
مرتضی قدیمی
@chelsalegi

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 6 days, 2 hours ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 2 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 months ago