فلسفه برای همِگان (P4E)

Description
‏"فلسفه برای همگان"، یک مجله فلسفی است.
برای ارتباط به این آیدی پیغام دهید:
@P4EP4C
وب سایت ما:
http://p4e.ir
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 1 week ago

3 months, 3 weeks ago
[‍](http://axnegar.fahares.com/axnegar/7c57fc90ad56a28a402b4d9e24b1e593AgACAgQAAxkBCMw5jme627P_B8ei-rF9cNqvu8sPtmTOAAJ8zTEbXGDYUbN3Iw3NSoP9AQADAgADeAADNgQ.jpg) **از مراغه تا فرومبورک**

از مراغه تا فرومبورک
(یادی از خواجه نصیر طوسی)
کتابِ "تذكرة في علم الهيئة" خواجه نصیر طوسی، همراه با کار شاگردان وی، تمام تازه های نجوم کپرنیکی را در بردارد، به استثنای فرضیه خورشید مرکزی آن. این کتاب به احتمال زیاد از راه نوشته های منجمان بیزانسی بر كپرنيك اثر گذاشت.
"تذكرة في علم الهيئة"، شايد کاملترین نقد بر نجوم بطلمیوسی در قرون وسطی باشد. این اثر، معرف تنها الگوی ریاضی جدید حرکت سیارات است که در نجوم قرون وسطی نوشته شده است.
طوسی بیشتر به عنوان منجم معروف است و رصدخانه وى در مراغه يك مؤسسه علمی در تاریخ علم به شمار می رود.
"تذکره" طوسی و سنت مراغه حاوی بسیاری از ابزارهای ریاضی و رصدی است که کپرنیک بعدها از آنها استفاده کرد، مانند "جفت طوسی" و "مدل‌های سیاره‌ای تصحیح شده"[1]، اما آنها از "خورشید مرکزی"[2] کوتاهی کردند.
این رویداد نشان‌دهنده تداوم عمیق بین نجوم شرقی و رنسانس اروپایی است، حتی اگر تغییر پارادایم نهایی به منظومه‌ای با محوریت خورشید متعلق به خود کپرنیک باشد. این شباهت به حدی قوی است که برخی از محققان، کپرنیک را به عنوان «آخرین عضو مکتب مراغه»[3] توصیف می‌کنند، و تأکید می‌ نمایند که چگونه کار او بر روی این نوآوری‌های قبلی بنا شده است - منهای آن یک انقلاب.

پی نوشت ها:
[1] - refined planetary models
[2] - heliocentrism
[3] - رجوع کنید به:
HISTORY OF THE OBSERVATORY AS AN INSTITUTION: FROM MARAGHA TO MOUNT WILSON / 5 , Rihab Sawah, University of Missouri-St. Louis,

مسعود تلخابی

@P4cP4eZnj
https://p4e.ir

3 months, 4 weeks ago
[‍](http://axnegar.fahares.com/axnegar/acd867e8d96214b2afb14d1652170a1fAgACAgQAAxkBCMv8gme4RJDyJa_yppkPvCi453WWlvc3AAJJyDEb87fAURcgv957z31SAQADAgADeAADNgQ.jpg)


کیهان
کیهان، یک کلّ است. این کلّ و اجزاء آن صفات مشترک فراوانی دارند. شناخت این صفات، هویت کیهان را برای ما آشکار خواهد کرد. منظور از کیهان"، کل فضا و هر چیزی است که در آن است، از جمله زمین، سیارات و ستارگان؛ و کلّ، پدیده‌ای است که از به‌هم پیوستن اجزا پدید می‌آید مثل یک میز، یا یک خانه که از اجزاء مختلف تشکیل شده است. "کلّ"، در برابر "جزء" قرار می گیرد. صفات مشترک زیر را می توان برای این کل بر شمرد:
1. کیهان از ماده و انرژی تشکیل شده است.
2. کیهان ساختار ریاضی دارد.
3. همه جهان از عناصر محدودی (تا کنون 118 عنصر) شکل گرفته است.
4. همه مواد شناخته شده، از جمله موجودات زنده و اجرام آسمانی، از اتم ها تشکیل شده اند. اتم ها، کوچکترین بخش از یک عنصر شیمیایی هستند که می تواند در یک واکنش شیمیایی شرکت کنند.
5. جهان در چارچوب فضا-زمان عمل می کند، یک پیوستار چهار بعدی که در آن همه رویدادها و ماده وجود دارند.
6. همه چیز دارای ساختار است، از آرایش اتمی در مواد گرفته تا شکل گیری کهکشان ها. سازماندهی یک ویژگی مشترک در جهان است.
7. همه سیستم ها به هم پیوسته اند و از طریق فرآیندهایی مانند حلقه های بازخورد، برهم کنش های گرانشی و روابط بوم شناختی بر یکدیگر تأثیر می گذارند.
8. همه چیز در جهان در معرض تغییر و دگرگونی است، خواه از طریق واکنش های شیمیایی، فرآیندهای فیزیکی یا رویدادهای کیهانی.
9. علیت در همه سیستم ها حاکم است، جایی که هر کنشی واکنشی دارد و فرآیندهای تغییر و دگرگونی را در سراسر جهان هدایت می کند.
10. مفهوم تکامل نه تنها در زمینه های زیستی بلکه در تکامل ساختارهای کیهانی مانند کهکشان ها، ستارگان و سیستم های سیاره ای به طور گسترده کاربرد دارد.
11. نیروهای اساسی، مانند گرانش، الکترومغناطیس، و نیروهای هسته ای قوی و ضعیف، بر فعل و انفعالات بین ذرات و اجرام آسمانی در همه جای جهان حاکم هستند.
12. همه موجودات، چه زنده و چه غیرزنده، چرخه های شکل گیری، تکامل، و در نهایت تبدیل یا فروپاشی را تجربه می کنند که منعکس کننده ماهیت پویای جهان است.
شناخت این صفات، کلی ترین گزاره ها و جمله ها را برای ذهن ما به ارمغان می آورد. فرایند فهم، در بستر این گزاره های کلی ممکن می شود. پیگیری این گزاره‌های کلی، می‌تواند راه را برای فهم بهتر سیستم‌های پیچیده ای مانند انسان هم، هموار کند.

مسعود تلخابی

@P4cP4eZnj

4 months, 1 week ago

مغز و جمجمه
مغز اندام ذهن است. توانایی های ذهنی و ویژگی های شخصیتی در نواحی خاصی از مغز قرار دارند.
فرانتس گال (1828 - ۱۷۵۸)، مغز و جمجمه انسان و حیوانات را مورد مطالعه قرار داد تا رابطه ای میان استعدادهای ذهنی با شکل مغز و جمجمه پیدا کند. از این رهگذر دانش "جمجمه خوانی" [1] پدید آمد.
این "علم"، یا "شبه علم" مبتنی بر این اصل بود که «توانایی های ذهنی فرد متشکل از قوای مجزایی است که هر یک اندام و مکان خود را در ناحیه مشخصی از سطح مغز دارند. اندازه یا رشدِ آن اندام و مکان، متناسب با رشد یک توانایی خاص است. از این رو، مطالعه هماهنگی خارجی جمجمه به عنوان شاخصی برای توسعه و موقعیت این ارگان‌ها و در نتیجه درجه توسعه انواع توانایی‌هاست.»
او مدعی بود که با این روش، هوش و شخصیت اشخاص قابل بررسی و مشاهده‌پذیر است. به عقیدۀ او طرح جمجمه هر شخص نشان‌دهندۀ مناطقی از مغز است که هیجانات و توانایی های خاصی را کنترل می‌کند.
کاربرد عامیانه نظریه های گال به شکل جمجمه خوانی موجب شد که او چونان شبه دانشمند و پزشکی نیرنگباز نگریسته شود. اما کار او در سه حوزه به عنوان نطفه دانش مورد قبول قرار گرفت:
(۱) ابداع آموزه ای نوین درباره تعیین جای وظایف جسمی در مغز
(۲) استوار گردانیدن روان شناسی به عنوان علمی زیست شناختی
(۳) استفاده از کار وی به عنوان ابزاری برای يك رهیافت طبیعت گرایانه در راه مطالعه انسان.این رهیافت، در پیدایش نظریه تکامل، انسان شناسی جسمانی، و جامعه شناسی بسیار مؤثر واقع شد.

پی نوشت:
[1] phrenology

مسعود تلخابی

https://t.me/P4cP4eZnj

6 months ago

سروِ چمان من، چرا ميل چمن نمى‌كند؟
گاهی قلمرو خزان در عالم افزون می شود، و دستِ تطاولِ باد خزان به هر سو دراز می گردد. گویی شرّ بر خیر غالب آمده است، و زشتی گوی سبقت از زیبایی ربوده است. جمال، در حجاب شده است، و وجه قهری و جلالیِ آن سرو بلند بالا نمودار گشته است. آن سروِ خرامان، دیگر نمی خرامد، و بهارِ هستی را آشکار نمی کند. جمال به کنجی خزیده، و جلال روی برگشاده است. دل برد و روی نهان کرد. زمزمه ای از ژرفنای دلِ عاشق و هرزه گرد به آرامی بیرون می خزد، و سر گله را می گشاید که
سروِ چمان من، چرا ميل چمن نمى‌كند؟
همدمِ گل نمى‌شود، يادِ سمن نمى‌كند؟
دى گله‌يى ز طُرّه‌اش كردم، و از سرِ فسوس
گفت كه اين سياه كج، گوش به من نمى‌كند
تا دلِ هرزه گردِ من رفت به چينِ زلف او
زين سفر دراز خود عزم وطن نمى‌كند
پيش كمان ابرويش لابه همى‌كنم، ولى
گوش كشيده است از آن، گوش به من نمى‌كند
با همه عطفِ دامنت، آيدم از صبا عجب
كز گذرِ تو خاك را مشكِ ختن نمى‌كند
چون ز نسيم مى ‏شود زلف بنفشه پرشكن
وَه كه دلم، چه ياد از آن عهدشكن نمى‌كند!
دل به اميدِ روى او، همدم جان نمى‌شود
جان به هواى كوى او، خدمت تن نمى‌كند
ساقىِ سيم‌ساقِ من گر همه دُرد مى‌دهد
كيست كه تن چو جام مى جمله دهن نمى‌كند؟
دست خوشِ جفا مكن آبِ رُخم، كه فيض ابر
بى‌مددِ سرشكِ من دُرّ عدن نمى‌كند
كشتۀ غمزۀ تو شد حافظِ ناشنيده پند
تيغ سزاست هر كه را دردِ سخن نمى‌كند
دلی که شکوه جمال را دیده و حلاوتش را چشیده، چسان می تواند فراموشش کند. دل عاشق مجروح غمزه آن سرو چمان است. زخمی تیغ عشق است. گوش پندپذیر ندارد. پس چاره ای نیست...

مسعود تلخابی

https://p4e.ir
@P4cP4eZnj

6 months ago

سروِ چمان من، چرا ميل چمن نمى‌كند؟

https://p4e.ir
@P4cP4eZnj

6 months ago

شخصیتِ موجودات؟!
هر موجودی یک شخص است. متشخص و متعین است. "تشخص"، به معنی "تعین" است؛ معین و مشخص شدن و متمایز شدن از دیگران. به بیانی دیگر "شخصیت یافتن". به این معنی که ویژگی ها و خصوصیاتی را دارا می شود که او را از دیگران متمایز می کند. از دیدگاه برخی از فیلسوفان، "تشخص" تنها درباره انسان مطرح نمی شود، بلکه هر موجودی را در بر می گیرد. در اینجا پرسشی کهن وجود دارد که در آراء فیلسوفان جدید هم انعکاس یافته است:
چه رابطه ای میانی "وجود" و "تشخص" هست؟ آیا این دو کلمه، از دو مفهوم و واقعیت حکایت می کنند، یا بر یک چیز دلالت دارند؟ اگر بر دو چیز دلالت دارند، کدام مقدم است؟ این مسأله برای اگزیستانسیالیست ها هم مطرح بوده است. در اینجا چند نظر وجود دارد:
اول: هر دو یکی است. این نظریه را فارابی برگزیده است.
دوم: وجود، مقدم بر تشخص است. این نظریه یِ کسی است معتقد است ثبوت هر صفتی برای شیئی، متأخر از وجود فی نفسه آن می باشد.
سوم: شیئ تا متشخص نگردد موجود نمی شود. این رأی، برخلاف نظریه دوم است.
چهارم: آن دو -یعنی تشخص و وجود – متغایر اند. تقدمی برای یکی از آنها بر دیگری نیست. بلکه [تقدم و تأخر] هر یک از آنها، بر حسب مرتبه است نه بر وفق زمان. این نظر برگزیده محقق شریف است. وی این مطلب را چنین روشن می کند: «لو تقدم الوجود على التشخص لزم ان يكون للمبهم وجودا في الخارج»[1] [اگر وجود بر تشخص مقدم گردد مستلزم آنست که برای مبهم، وجودی در خارج باشد.] و اگر بر عکس گردد، معدوم پیش از وجودش در خارج متشخص می شود. این قسم را می توانیم در قالب یک جمله شرطی این گونه بیان کنیم: «لو تقدم التشخص على الوجودِ فی الخارج لزم ان يكون للمعدومِ قبلَ وُجُودِهِ فی الخارج تشخصاً.» [اگر تشخص بر وجود در خارج مقدم گردد لازم می آید که برای معدوم پیش از وجودش در خارج تشخصی باشد.]
نظریه چهارم به نظریه نخست بر می گردد. تشخص و وجود در خارج یک چیز اند و در ذهن دو چیز. ذهن هر پدیداری را به دو بخش تشخصص و وجود تحلیل می کند.

پی نوشت:
1] - جامع العلوم في اصطلاحات الفنون الملقب بدستور العلماء، قاضى عبد النبى احمد نگرى / 1، 292 - بيروت، چاپ: دوم، 1975م.

مسعود تلخابی

https://p4e.ir
@P4cP4eZnj

8 months, 3 weeks ago

? اطلاعیه (برگزاری کلاس های اصول)

آغاز ترم اول: از شنبه 14 مهرماه 1403
زمان برگزاری کلاس ها:
شنبه ها: از ساعت 18:30 تا 19:30
چهارشنبه ها: از ساعت 19:00 تا 20
مدرس: مسعود تلخابی
هزینه هر ترم (8 جلسه): 320 هزار تومان
برای ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر با آیدی زیر تماس بگیرید:

@P4EP4C

9 months, 1 week ago

اطلاعیه
امروز (1403/06/25)، در جلسه پنجم دوره "کلیات منطق"، درباره "قالب های بنیادین تفکر" سخن گفته می شود. فهم و تفسیر ما از خود و جهانِ پیرامون، از طریق این قالب ها یا "مقولات" سازماندهی می‌شود. پردازش اطلاعات در چهارچوب همینها انجام می گیرد. فرایندِ "پردازش اطلاعات"، داده های خام را به اطلاعات معنی دار تبدیل می کند. اشیا، ایده‌ها و تجربیات در قالب مقولات دسته بندی می شوند. کانت و پیروان او می گویند ادراک انسان، با مقولات ساخته می شود. این مقولات انسجامی در ادراکات ما ایجاد می کنند. مقولات، نقش مهمی در زبان هم دارند. کلمات اغلب مقوله‌ها را نشان می‌دهند. توانایی ما در استفاده از زبان با توانایی ما در طبقه‌بندی و مفهوم‌سازی ارتباط نزدیکی دارد. حاصل اینکه فرایندهای شناختی در چهارچوب مقولات انجام می گیرند. وجود آنها، برای یادگیری و حافظه حیاتی است. تفکر و حل مسأله در محدوده آنها شکل می گیرد، و فهم و ادراک محیط در سایه آنها صورت می بندد.

مسعود تلخابی

@P4cP4eZnj

9 months, 1 week ago

لوی استروس؛ ساختارگرای انسان‌مدار
یووال هراری در «انسان خردمند»اش می‌گوید: وقتی نیل آرامسترانگ و همکارانش در بیابان‌های غرب آمریکا، راه رفتن در ماه را شبیه‌سازی می‌کردند با پیرمرد سرخ‌پوستی مواجه می‌شوند که از آنها می‌پرسد؛ کیستند و این‌جا چه می‌کنند؟ آرامسترانگ ماجرای سفر به ماه را برایش توضیح می‌دهد. پیرمرد سرخ‌پوست به آنها می‌گوید: ما ارواح مقدس ماه را می‌پرستیم و از شما می‌خواهم پیام مرا به آنها برسانید. سپس به زبان بومی خود، سخنی را چند بار تکرار کرده و آنها نیز بی‌آنکه معنی آن را بفهمند طوطی‌وار حفظش می‌کنند. آرامسترانگ چند روز بعد حرف آن سرخ‌پوست را برای کسی که زبان بومیان آنجا را می‌دانست، هجی می‌کند؛ آن شخص با شنیدن آن حرف‌ها از خنده ریسه می‌رود. پیام آن پیرمرد به ساکنان ماه چنین بود: این‌ها هر چه می‌گویند دروغ است، آمده‌اند تا زمین‌هایتان را بدزدند.(نقل به مضمون) به‌ واقع انسان مدرن، همه‌ی اسطوره و اوسنه‌ی اقوام غیرمدرن را با بر‌چسب غیر‌علمی و غیر‌قابل‌باور از درجه اعتبار ساقط ساخت و آنچه را که با منطق او مطابق نبود غیر منطقی تلقی کرد. به این ترتیب فرهنگ غرب از نجوم و کیهان‌شناسی اقوام بدوی تا اسطوره‌های مربوط به باروری و خلقت و پیدایش آنان را مانند همان اعتقاد پیرمرد سرخ‌پوست، به مطالبی خرافی و فکاهی تبدیل کرد و در خوش‌بینانه‌ترین حالت، آن افسانه‌ها را به مواد خام لازم برای مطالعات مردم‌شناسان فروکاست.
البته ماجرا صرفاً محدود به تمسخر باورهای این قبیل مردمان نماند، بلکه غیرعاقل و وحشی نامیدن این اقوام که بعضاً غنای تمدنی چشمگیری نیز داشتند، مقدمه‌ و مستمسکی شد تا راه سلطه‌گری و خشونت‌ورزی بر آنها هموار شود. به این ترتیب بود که میسیونرها و مبلغین مسیحی برای مؤمن و متمدن ساختن این اقوام به اصطلاح وحشی به میان آنها نازل شدند و همزمان، فاتحان اروپایی نیز منابع طبیعی و انسانی آنها را تاراج کردند. اقوام آزتک‌ و اینکا بعد از شکست از اسپانیایی‌ها و آمیختن با این فاتحان مو طلایی، دچار بیماری‌های مسری بی‌سابقه‌ و مرگباری شده و به مرور منقرض گردیدند، سرنوشتی که انگلیسی‌های مهاجر نیز برای بومیان استرالیا رقم زدند.
در خلال این غارتگری‌ها برای بعضی از مردم‌شناسان مانند جیمز فریزر که در «صندلی راحت» خود لمیده بود، فرصت زرینی پیش آمد تا با توجه به مسموعات و گزارشات همان غارتگران و مبلغان مذهبی، کتاب دوازده جلدی «شاخه زرین» را راجع به باورها و مناسک آئینی انسان بدوی به نگارش درآورد. به زعم فریزر انسان بدوی با ذهنیت تطور نیافته‌اش، مادون انسان متمدن بوده و ذهنیتی نامتمدن دارد. ولی در قرن بیستم ظهور ساختارگرای نخبه‌ای مانند کلود لوی استروس ورق را برگرداند. برخلاف سنت ساختارگرایی که شاکله و ساختار ارگانیک پدیده‌ها برایشان اهمیت داشت ،استروس کارکرد ذهن انسان را نیز مورد توجه قرار داد. او به شیوه فرمالیست‌های روس هشت‌صد افسانه از سرخ‌پوستان آمریکا را تحلیل کرد ولی برخلاف فرمالیست‌ها از آن تحلیل‌ها، استفاده انسان شناختی کرد و به این نتیجه رسید که ذهن بشر بدوی نیز در کارکرد و معنادهی به اطراف خود همانند ذهن جیمز فریزر عمل می‌کند و فقط مسأله پیش روی آنهاست که یکی را متمدن و دیگری را بدوی کرده است. به گفته استروس درست است که انسان بدوی نوشتار ندارد و نمی‌تواند با تلویزیون (مثال امروزینش کامپیوتر) ور‌ برود ولی همان انسان بدوی چنان قدرتی دارد که می‌تواند سیاره زهره را حتی در روز روشن نیز مشاهده کند و اگر نوزادی را از آغوش همان قبیله‌ بدوی‌اش بربایند و از آمازون به واشینگتن ببرند ساختار و طبقه‌بندی ذهن او نیز به تبع محیط جدید با توانمندی‌های جدید شکل خواهد گرفت و از این حیث هیچ فرقی بین اعضای بنی آدم وجود ندارد.

مهدی نصیری

@P4cP4eZnj

11 months, 3 weeks ago

جستجوی حقیقت و تأله
جستجوی حقیقت، تا کنون دو شیوه داشته است: راه استدلال و برهان و روش اشراق. صدرالمتألهین، سالکِ راه نخست را "حکیم" می نامد، و رهرو طریق دوم را "متأله". وی می نویسد: «منظور از "حکیم"، باحث و کاوشگری است که برهان و دلیل می آورد، و از تأله عاری است. و مراد از "متأله"، کسی است که در فلسفه، راه اشراق را بپیماید.» [1]
سپس وی به جای اینکه موافق با آنچه در تاریخ فلسفه ها مذکور است و اشراقیان را به نوافلاطونیان و افلاطونیان نسبت می دهند، شروع به بیان آراء خُسروانیان و فهلویان (=پهلویان) می کند و در تعریف "متأله" و بیان آراء او این گونه سخن می گوید:
"متأله" اعتقاد دارد که همه مجردات الهی و عقلی و نفسی از حقیقت "نور" اند، و حقیقتِ نور، حقیقتی بسیط است و برای آن نه جنسی وجود دارد و نه فصلی؛ و نه حدّی و نه رسم. زیرا آن بذاته آشکار است، و مُظهِر و آشکار کننده دیگران. بنابرین، تعریف آن و آشکار کردن آن به آنچه غیر اوست ممکن نیست. اگر این تعریف و اظهار ممکن بود، "تعریف ظاهر با خفی" و "تحصیل حاصل" لازم می آمد. و همچنین [متأله معتقد است] که تفاوت میانِ همه انوار قاهر و مدبر بلکه محسوس، [یک] امر ذاتی یا عرضی نیست. بلکه تفاوت میانِ آن دو تنها به کمال و نقص، شدت و ضعف، و به حسب سنخ نوریت و قرب و بعد به نورالأنوار است. و همچنین معتقد است کثرت انوار قاهر بیشتر از انواع جسمی است، زیرا [انوار قاهر] شامل سلسه انوار طولی اعلی و عرضی می شوند.» [2]
وی در ادامه می نویسد:
متألهان، عالَم را چهار مرتبه می دانند:
اول: عالم انوار قاهره
دوم: عالم انوار مدبره
سوم: عالم برزخ های فلکی و عنصری
چهارم: صور معلقه که اشباح مجرد و اشباح اخروی نامیده می شوند.[3]
صدرای شیرازی به اعتبار همین "تأله" است که "صدرالمتألهین" نامیده شده است.

پی نوشت ها:
1 - إيقاظ النائمين، صدرالمتألهین / 60
2 - همان / 60
3 - همان / 61

مسعود تلخابی

https://t.me/P4cP4eZnj

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 1 week ago