آتش درون

Description
@Farsheedmoآیدی مدیر
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 2 weeks ago

hace 4 meses, 1 semana

سئوالی که پیش می‌آید این است که خب از کجا شروع کنم تا بتوانم کم کم از شر این نگاه ممتد و ملال آور بخودم درین آینه راحت شوم.

این آیینه تمامیت من درین دنیاست. تمام خواسته‌ها و دانسته‌های من در همینجا متمرکز شده است. اگر درسی خواندم، الان جلوی چشمانم است، اگر پولی درآوردم، شکستی خوردم، عشقی داشتم، عبادتی کردم، گناهی ازم سرزد، هرچیزی که بتوانم با لغتی بیانش کنم الان در مقابل چشمانم حضور دارد. من جز این آینه هیچ نیستم. چطور ازو رو برگردانم؟ کدام عقلی به چنین جنونی رأی می‌دهد؟

کتاب قدرت سکوت از شش هسته تجریدی صحبت می‌کند که بنوعی مسیر روگردانی از آیینه خودبینی را توضیح می‌دهد.

البته که دون‌خوان هجده هسته از بیست و یک هسته تجریدی را به کارلوس آموخت، اما تنها شش هسته از آنها در این کتاب کاستاندا بدست ما رسیده است. با این حال همین شش هسته هم مسیر کلی را نمایان می‌سازد.

هسته اول مظاهر روح

وقتی از آینه خودبینی صحبت می‌کنیم، درواقع داریم از گفتگوی درونی‌مان که کاملا من محور و متمرکز بر خود ماست حرف می‌زنیم. ما در طول روز و حتی در خواب جز بخودمان و منویاتمان فکر نمی‌کنیم. درواقع هرکاری هر حرفی که می‌زنیم تنها برای این است که تصویر خودمان را در آیینه خودبینی باز تعریف کرده و آن را بیاراییم.

اولین کار این است که درین آیینه خودبینی لحظاتی را در گذشته خود بیابیم که وقفه‌هایی درین تکرار نامحدود من ما اتفاق افتاده است. ساحران به این وقفه‌ها نقطه عطف می‌گویند. نقطه عطف فرصتی است اندک در این تاریخچه شخصی که قصد خودش را حتی شده برای لحظه‌ای نمایان کرده. فکر کنید که برقی در کنار صورتتان در آیینه دیده‌اید که البته بسرعت آن را نادیده گرفته و به خودپردازی‌هایتان ادامه دادید.

این ممکن است یک تصادفی بوده باشد که معجزه‌آسا از آن نجات پیدا کردید. شاید جایی دعوا کردید و بعدش نتایج آن دعوا برای شما بطرز غیر مترقبه‌ای خوب شده است. شاید در یک بیماری سخت گرفتار شدید و بعد لحظاتی ملکوتی از سکوت و صلح را تجربه کردید. این نقطه عطف می‌تواند هرچیزی باشد که در زنجیره من من های ذهنی‌تان حتی شده برای لحظه‌ای وقفه ایجاد کرده باشد.

هیچکسی نیست که چنین لحظاتی را در زندگی تجربه نکرده باشد، تنها مشکل این است که آن را نادیده گرفته و فراموشش کرده است. حالا وقتش رسیده که با مروردوباره زندگی خود آن را پیدا کنید و این بار به آن بعنوان مظاهر روح نگاه کنید.
وقتی چنین صحنه‌ای را پیدا کردید سعی کنید تمامی افراد و اشیاء مرتبط با آن را هم بیاد بیاورید.

این قدم اول است. یافتن لحظاتی در زندگی که تجرید، روح، قصد را تجربه کردید. همه این لغات اشاره به آن امر ناشناخته دارند.

وقتی آن را یافتید و خردتان وقوع آن را تایید کرد، حال باید در زندگی کمی هوشیارانه‌تر قدم بردارید و سعی کنید به دنیا نه فقط بعنوان ابزاری برای کامیابی و خودپروری، بلکه بعنوان مظهری از مظاهر روح نگاه کنید.

نشانه‌ها را ببینید و هرقدر هم که شده اندک در روزتان متوجه امری فراسوی خواسته‌های بی‌پایان‌تان باشید.

@Atashdaron1 🆔

hace 4 meses, 1 semana

باز هم در مقابل آیینه خودبینی‌ات ایستادی و خیره بخود، پریشانی‌هایت را می‌شماری؟

بله تنها هستی همیشه تنها بودی. از خود می‌پرسی چرا کسی کنارم در این آیینه نایستاده است. آنها که قول دادند با من بمانند چرا نیستند؟
چه چیزی یا چه کسی را کنارم در این آیینه قرار دهم که احساس شادکامی کنم. اگر بینی‌ام را عمل کنم، شاید تصویرم در این آیینه کمی بهتر شود. اگر لباس لویی ویتون بخرم، ساعت رولکس دستم کنم، حتما تغییری حاصل می‌شود.
اما این کارها را قبلا کردی و مدتی با این دگرگونی سرخوش شدی، اما باز خستگی کشنده دیدن این قیافه یکنواخت مالامال از درد، بازگشته است.
حتی بدنبال باورهای جدیدی رفتی که کنار خودت در این آیینه قرار دهی و بخودت بقبولانی حالا تصویر بهتری از خود ارائه می‌دهی، اما آنها هم تنها خشم و کینه‌ات را به ناباوران به باورهایت شعله ور ساختند.

با خودت می‌گویی روز و شب حواسم بهش هست، اما فقط دارد زشت‌تر و پیرتر می‌شود. و این لعنتی! این لعنتی! تنهایی را می‌گویم تمام نمی‌شود.
حاضر نیستم چشم از خودم در این آیینه بردارم. اگر من حواسم بخودم نباشد چه کسی نگرانم خواهد بود؟ باید مراقب تصویرم در این آیینه باشم، من را با این می‌سنجند. حتما روزی کسی بخاطر این ظاهر زیبای من در این آینه دل از نگاه کردن بخود، در آیینه‌اش خواهد کند و به کنارم در آیینه من خواهد آمد. و او برای من خواهد بود و من دیگر تنهایی را بخاطره‌ای دور مبدل خواهم کرد.

اما بقیه آدم‌ها هم شیفته نگاه کردن بخود در آیینه خودشان هستند، اتفاقا آنها هم از من توقع دارند که آیینه‌ام را ترک کنم و تنها مال آنها باشم. چرا باید چنین فداکاری ابلهانه‌ای را انجام دهم؟

و این داستان ماست تا پایان زندگی. همسر و فرزند هم حاضر نیستند آیینه خود را بخاطر ما ترک کنند، چه برسد به دوست و آشنا.

راه حل اما ساده و در عین حال سخت‌ترین کار برای ماست. یکخورده از این تمرکز بر خودت دست بکش. برگرد پشتت را نگاه کن، دنیایی پر از انرژی و عشق آنجاست.

نترس چیزی از تو کم نمی‌شود، اگر گاهی سر از این آیینه خودبینی‌ات برداری و اطرافت را نگاه کنی. بله می‌شود خودت را فراموش کنی، هیچ خطری ندارد.
دنیا بدون این آیینه کدر و شومی که مدام به آن خیره شدی کار خودش را ادامه می‌دهد. برگرد و تا زنده هستی به اطرافت نگاهی بیانداز.
دوباره همچون آغاز کودکی،‌ به «همه چیز» نگاه کن. شاید دریافتی که خودت هم جزئی از این «همه چیز» عالم هستی و آنگاه عجیب‌ترین حس ممکن برایت احساس تنهایی خواهد بود.
تو مملو هستی، جایی برای تنهایی نداری. کیهانی بیکران در کنار تست. او را دریاب.

@Atashdaron1 🆔

hace 4 meses, 1 semana

او گفت: «توضیح همه اینها به این سادگی نیست. مهم نیست که پست‌های بازرسی تونال چقدر هوشمندانه هستند، واقعیت این است که ناوال ظاهر می‌شود.
با این حال، ظهور آن همیشه سهوی است. هنر بزرگ تونال سرکوب هرگونه تجلی ناوال است به نحوی که حتی اگر حضور آن آشکارترین چیز در جهان باشد، قابل توجه نباشد.»

"برای چه کسی قابل توجه نیست؟"

نیشخندی زد و سرش را به بالا و پایین تکان داد. سماجت به خرج دادم تا پاسخم را بدهد.
او گفت: "برای تونال". "من به طور انحصاری در مورد آن صحبت می‌کنم. شاید بنظر برسد که دارم دور خودم می‌چرخم، اما این نباید تو را غافلگیر یا معذب کند.
من به تو در مورد دشواری درک آنچه باید بگویم هشدار دادم. من تمام آن پروسه دردناک rigamarole را طی کردم، چرا که تونال من متوجه شده که داره از خودش حرف میزنه.
به عبارت دیگر، تونال من داره از خودش استفاده میکنه تا اطلاعاتی را که می‌خواهم تونال تو درک کنه، واضح و روشن باشه.
بیا بگیم که تونال، از آنجایی که به شدت آگاه می‌باشد که صحبت کردن از خود چقدر دشوار است، اصطلاحات "من"، "خودم" و غیره را برای تعادل balance ایجاد کرده تا به لطف آنها بتواند با تونال‌‌‌‌های دیگر یا با خودش، درباره خودش، صحبت کند.
پس حالا روشن شد که وقتی می‌گویم تونال، ما را مجبور به انجام کاری می‌کند، منظورم این نیست که شخص ثالثی در آنجا وجود دارد، بدیهی است که او خودش را مجبور می‌کند که از قضاوت‌های خودش پیروی کند. "اما در مواقع یا در شرایطی خاص، چیزی در تونال، خود متوجه می‌شود که چیزهای بیشتری برای ما وجود دارد.
این مانند ندایی است که از اعماق می‌آید، صدای ناوال. می‌بینی، تمامیت ما یک وضعیت طبیعی است که تونال نمی‌تواند به کلی آن را محو کند و لحظاتی وجود دارد، مخصوصاً در زندگی یک جنگجو، که تمامیت آشکار می‌شود، در آن لحظات می‌توان حدس زد و ارزیابی کرد که واقعاً چه هستیم.

افسانه‌های قدرت فصل پنجم تونال

@Atashdaron1 🆔

hace 6 meses, 2 semanas

جنگ هفتادو دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

شاهد دوران تاریکی در منطقه خاورمیانه هستیم. تناقضات گسترش یافته و هردم از باغ ترس و ناامیدی بَری می‌رسد. دون‌خوان همیشه به کارلوس گوشزد می‌کرد که در سیاست راه‌حلی نمی‌بیند و مهم این است که مردم جایگاه پیوندگاه خود را از مکان فعلی خود که پر از خودبینی و خوداندیشی است، حرکت داده و بسوی معرفت خاموش گام بردارند. استاد بزرگ سهراب سپهری که بنظر من نخستین شاعر و نقاش شمن‌گرای مدرن بحساب می‌آید، می‌فرمود: من قطاری را دیدم که سیاست می‌برد،‌ و چه خالی می‌رفت.

مردمان از هر قوم و تیره و دین و قبیله‌ای تا وقتی که صرفا با ماهیت خود آشنا باشند و از عمق وجودی خویش که در مکتب دون‌خوان کالبد انرژی نامیده می‌شود، غافل بمانند، جز خشم و نفرت و جنگ رویکرد دیگری نسبت به یکدیگر نخواهند داشت.

وقتی که از وحدت درون غفلت بورزیم، لاجرم دنبال ایجاد وحدتی زورکی و اجباری در بیرون هستیم. لایحه حجاب تصویب می‌کنیم تا لااقل زن‌ها را که هنوز در ذهن مردسالار حکمرانان، اقلیتی ضعیف محسوب می‌شوند،‌ به یک وحدت صوری در پوشش ملزم کنیم. درون ما از کثرت و تنوع خسته شده، اما چون بدنبال راه حل در ذهن خوداندیش می‌گردیم، جز خشم و اجبار و خشونت پاسخی نمی‌یابیم.

هر انسانی با نگاه به آیینه خودبینی خویش در ظاهر و هویت‌های مجعولی که برای خود ساخته بدنبال سرپناهی می‌گردد. شعارهایی پوچ می‌دهد که حتی برای عقل خودش هم چرند محسوب می‌شود، اما آنقدر تکرار می‌کند تا باور کند. یهودیان قوم برگزیده خداوند هستند. فقط شیعیان علی به بهشت می‌روند. قوم ژرمن قوم برتر است... مدام این انسان نگون بخت خودمحور خوداندیش دوزخی، در آیینه خوداندیشی نگاه می‌کند تا در آن چیزی بیابد که هستی اش را بر نیستی‌اش رجحان دهد. اگر تصور کند که چیزی پیدا کرده حال دچار این می‌شود که هستی دیگران را به خطر بیاندازد، تا خود را ثابت کند. بیرق اسلام را در کاخ سفید برافرازد یا دموکراسی را در دنیا گسترش دهد.

راه حل چیست؟ راه حل آسان است خیلی ساده است. دوست عزیز آیینه خودبینی را کنار بگذار، تو غباری در راه هستی. خودت را و باورهایت را جدی نگیر. در خصم خود هم کمال وجود را ببین. در نقص خود عدم وجود را حس کن. لازم نیست خودت را ثابت کنی. کافی است بجای خوداندیشی مداوم و تکرار باورهایت تا حدی که تبدیل به حقیقت ذاتی تو شوند،‌ ذهن را ساکت کنی.

دون‌خوان معتقد بود که نسل بشر در شرف نابودی است. او اعتقاد داشت که تکامل در ماهیت بشری به پایان خود رسیده است و اگر انسان به تکامل گونه خویش فکر می‌کند، باید راه حل را در معرفت خاموش و بازگشت به وجود یا کالبد انرژی متصل به کائنات بیابد.

@Atashdaron1 ?

hace 7 meses

دون خوان در کتاب قدرت سکوت می‌گوید که انسان عادی فکر می‌کند که دنیا داستان مردم است، اما درواقع دنیا صرفاً داستان قصد است.

بدین ترتیب برای یک ساحر مهم نیست که آنچه که می‌خواند، می‌بیند یا می‌شنود، لمس می‌کند یا می‌چشد، چیست؟ علم تجربی است، فلسفه است، متلکی کوچه بازاری است،‌ کوکو سبزی مانده از دیشب است،‌ نقاشی رامبراند است. او در جستجوی قصه‌های آدمیان نیست، بلکه در هرآنچه با حواسش ادراک می‌کند، بدنبال داستان قصد، تجرید، روح می‌گردد، و این روایتی است که ناشنیده می ماند چون در فراسوی کلام منعقد شده است.

و شاید او چون دون خوان از صدای کلاغی نشانه تأیید بگیرد و یا اگر فیزیک بلد باشد، در نظریه کوانتوم نشانی از آن تجرید بی‌کلام کیهانی بیابد.

ساحری شیوه ای از زندگی است که در آن بجای اینکه آیینه خودبینی ما در رأس امور قرار داشته باشد، یافتن مظاهر روح و مقاصد آن مد نظر قرار می‌گیرد.

پس او حساب سود و زیان کاسبکارانه را در رفتار و گفتار بسته و پیوندگاهش را به مکانی حرکت داده که در آنجا تنها مسئله مهم همراستایی با قصد کائنات است.

بنابراین مهم نیست که ساحر مثل دون‌خوان متفکری زبان آور باشد یا چون ناوال خولیان عملگرایی شوخ طبع. ممکن است مانند دون خنارو ارزش اندکی برای توضیحات قائل باشد یا چون ناوال الیاس مملو از همدردی و توصیف و شرح. در پشت این تنوع رفتار، قصد واحدی قرار دارد که یافتن هسته‌های تجریدی روح و عمل بر مبنای آن بدون در نظر گرفتن سود و زیان است.

چنین تغییر عظیمی در رویکرد ما نسبت به جهان مستلزم عزمی آهنین و قصدی نرمش ناپذیر است که نادر افرادی توان و تحمل پرداخت بهای آن را دارند.
لاجرم امثال من که شیفته وحدت و هماهنگی درونی ساحرانی چون دون‌خوان هستیم و او را چون ابر انسانی می‌ستاییم، علی‌الظاهر راهی نداریم جز اینکه تنها به بحث و جدل روشنفکرانه در موردش بپردازیم و بقول معروف با حلوا حلوا کردن آرزو کنیم که ذائقه تلخ مان از دنیای پوچ منیت‌های رقابت جوی سیری ناپذیر، روزی به طعم گوارای قصد کیهان، بالاخره شیرین شود.

@Atashdaron1 ?

hace 7 meses

در طول دهه‌ها که از عمر آشنایی من با کتاب‌های کارلوس کاستاندا می‌گذرد هنوز نتوانستم بدیل و جایگزینی برای آموزه‌های دون خوان، این ساحر سرخپوست یاکی، در قعر بیابان‌های مکزیک بیابم که در ذهن چون منی، ساده اندیش و خام بینش، معنای بودن و چگونه زیستن را بهتر جای بیاندازد.

بی شک بر این باورم که بزرگترین دستاورد کاستاندا جمع آوری قصدمندانه این کتب بود و البته بزرگترین شکست او هم پرورش شاگردانی اغلب کم مایه و گاهی متوهم، که این خود نشان از پایان دودمان ساحران مکتب دون‌خوان می‌دهد که از قبل روح آن را به نشانه بازگو نموده بود.

در حد خودم برای تازه رسیدگان به این مکتب تنها یک نصیحت دارم که هرگز گوش به نا استادان نابلدی که خود نمونه کامل گمراهی در تمام ابعاد زندگی هستند ندهند که کم و بیش ادعا می‌کنند که این کتاب‌ها کامل نیستند و ما چیزی فرای این کتب برای ارائه داریم. اگر کسی چنین گفت از او بسرعت دور شوید که خواب و خیالی سوای ثواب و درستی برایتان دیده است.

اما در کنار تمام این دوازده جلد کتابی که کارلوس از آموزه های دون‌خوان جمع آوری کرده و پنج جلد دیگر که تایشا و فلوریندا به رشته تحریر درآورده اند، دون خوان خود در اوایل کتاب قدرت سکوت می‌گوید که هیچ آموزه‌ای لازم نیست. تنها کافی است که انرژی خود را بالا ببریم، همین! بقیه چیزها خودبخود اتفاق خواهد افتاد. در ادامه در همین کتاب در بخش نیازمندیهای قصد این را به عینه بیان می‌دارد که ای انسان اگر می‌خواهی که روح زمام امور تو را در دست بگیرد کافی است آیینه خودبینی‌ات را بشکنی. کافی است مرکز تمامی افکار و رفتارت بزرگ کردن این منیت ناهنجارت نباشد. کافی است مدام در فکر و ذکر کنار زدن من های دیگر برای نمایش خودت نباشی. کافی است در رقابت برای اثبات خودت نباشی...

پس اگر در میان این جمع کسی است که راه سریع و فوری و بلافاصله برای رفتن این ره صدساله می‌طلبد توصیه دون خوان با این بیت از حضرت حافظ همسان است که :

تا عقل و فضل بینی بی معرفت نشینی
یک نکته‌ات بگویم خود را مبین که رستی

@Atashdaron1 ?

hace 10 meses

در کتاب آتش درون می‌خوانیم که کارلوس از دون‌خوان می‌پرسد:
آیا تو بخاطر حرص، در ناشناخته خطر می‌کنی؟ دون‌خوان پاسخ می‌دهد به هیچ‌وجه، حرص تنها در زندگی روزمره موثر است. برای مخاطره در این تنهایی وحشت‌آور، شخص باید چیزی بیشتر از طمع داشته باشد.
عشق! شخص برای زندگی نیاز به عشق دارد، برای دسیسه، برای اسرار، شخص به کنجکاوی سیری‌ناپذیر و جرئت زیادی نیاز دارد. به این مزخرفات درباره اظهار تنفرت پایان بده! رنج آور است.

در ادامه می‌خوانیم عشق واقعی نمی‌تواند حسابگرانه باشد. ( تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن.....که دوست خود روش بنده‌پروری داند)

رناتا مورز شاگرد نزدیک کارلوس و همراهانش در مصاحبه ای می‌گوید:
خیلی جالب است که آخرین سخنی که دون‌خوان به کاستاندا در حین گذارش می‌گوید این است که امیدوارم عشق را پیدا کنی! و دستش را به علامت خداحافظی تکان می‌دهد. این آخرین سخنی بود که کارلوس قبل از پریدن به دره شنید. دون‌خوان یک‌بار از کارلوس وقتی جوانتر بود پرسید که از زندگی‌ات چه می‌خواهی؟ کارلوس جوان و خام‌تر گفته بود که من دنبال عشق می‌گردم دون‌خوان!

نائی مورز شاگرد دیگر کارلوس ادامه می‌دهد: بله عشق بالاترین مرتبه‌ی آگاهی است. چالش ارزشمند این است که یاد بگیریم یک موجود هوشمند و عاشقی حمایت کننده باشیم که حمایتش واقعا افزایش دهنده باشد، بگذارید که این عشق به شما برای پیشرفت الهام دهد.

اما این عشق؟ دارند از کدام عشق صحبت می‌کنند؟

باز در ادامه این رناتا مورز است که موضوع را روشن می‌کند:
کارلوس از ما می‌پرسید که می‌دانید دلبر شما کیست؟! و ما بیصبرانه برای پاسخش انتظار می‌کشیدیم ـ اوه خدای من شاید او واقعا دلبر من را یافته که مرد خوش تیپ یا زنی زیباست.
و کارلوس می‌گفت دلبر شما همین‌ جاست! کالبد رویای شما!! کالبد رویای شما همان عشق رویایی‌تان است. (همتا، کالبد رویا و کالبد انرژی اسامی متفاوتی است که برای نامیدن کره دوم انرژی که بر روی پیوندگاه قرار داشته و به کیهان اتصال دارد به کار می‌رود.)
دون خوان می گفت که همه بدنبال عشق بی‌قیدو شرط می‌گردند اما جنگاوری می‌طلبد که واقعا چنین عشقی را به چنگ آورد. در نهایت جهش بدرون دره پرشی در چنین عشقی است.
@Atashdaron1 ?

hace 10 meses, 2 semanas

در ذهن انسان عادی بطور عمده همین دو مسیر وجود دارد، البته با آب و تاب‌های متفاوت. مثلا بعضی دنبال لذت از فناوری تکنولوژیک هستند، اینهمه آبشن‌های بی‌معنی و گاها حتی مخل آسایش در ماشین‌های چینی از این باور بر آمده است. یک عده‌ای دنبال لذت بردن از موفقیت و تایید دیگران هستند. تمام اینها بهمراه خود درد‌های خاصی را بهمراه می‌آورند که از پذیرششان گریزی نیست. مثلا یک انسان بسیار موفق بشدت مورد حسد قرار می‌گیرد و بسیاری بدخواهانه در انتظار سقوط او نشستند تا غریو شادی سر دهند. باز در این مورد در تاریخ فیلسوفی مانند هراکلیتوس را داریم که از خاندان پادشاهی بود اما چنان از نگاه حسودان به درد می‌آمد که امکان شاه شدن را رها کرد و زندگی در بیابان را انتخاب نمود.
خیلی از نحله‌های معنوی هم با پافشاری بر لذت به انحای دیگر سعی در پاسخ به موضوع غایت دارند. اما حتی لذات معنوی هم بهمراه خود درد را به ارمغان خواهند آورد. مثلا افرادی که بشدت بدنبال رویابینی و لذت دیدن دنیاهای دیگر هستند باید بدانند که اگر با چنین قصدی پیوندگاه خود را حرکت دهند، باید بنحوی توقع دردی متناظر را در زمان مقتضی داشته باشند.

پس لذت چه معنوی باشد چه مادی باشد بهرحال با خود دردی متناسب را بهمراه خواهد آورد. شاید یکی از دلایلی که اغلب افرادی که به معنویت پناه می‌آورند همچنان چهره‌های غمزده و نکبت‌باری دارند و همنشینی با ایشان اینچنین دردآلود و غم افزاست همین باشد که بدنبال لذت پای در این راه گذارده‌اند. اگر بخاطر دوری از درد و کسب لذت وارد وادی معنویات شدید مطمئن باشید که این کوچه سر می‌شکند دیوارش.

و اما غایت از منظر دون‌خوان چیست؟ دون خوان بیست یک هسته انتزاعی و دنباله‌روی از آنها را غایت زندگی بشر می‌داند. او به کارلوس هجده هسته انتزاعی را آموخت و کارلوس تنها شش‌ عدد از آنها را در کتاب قدرت سکوت با استناد به آموخته‌هایش از دون‌خوان مکتوب نمود.

بطور خلاصه و ساده جنگاور در دودمان دون‌خوان به مظاهر روح توجه می‌کند و بعد مقاصد آن را بانجام می‌رساند. هرکاری که می‌کند یا برای این است که پیوندش را با قصد استحکام بخشد یا برای این است که به آنچه پیوندش با قصد به او نشان داده، عمل کند. جنگاوری چون دون‌خوان نه بخاطر لذت دست به کاری می‌زند نه بخاطر دوری از درد. تنها انگیزه او در زندگی همراستایی با قصد است و در صورتی که از این همراستایی مطمئن باشد،‌ نتیجه اعمالش برای او کوچکترین اهمیتی ندارد.

خیلی دور از ذهن است؟ خب باید هم باشد. چنین مرحله ای از بودن تنها درصورتی امکان پذیر است که کارورز ساحری عمری را به پالودن ذهنش از تمام اشتغالات دنیوی پرداخته باشد. چنین سطحی از انسان در فرای مرزهای نحو کلام قرار دارد. در موردی مانند سیلویومانوئل چنین انسانی به خود قصد بدل می‌شود. همه چیز هست و هیچ چیز نیست.

@Atashdaron1 ?

hace 10 meses, 2 semanas

برای انسان خردمند مهمترین معضل حیات، موضوع غایت زندگی است. پرسش‌های ساده ای مانند این که برای چه زنده هستم، هدف از بودن من چیست؟ مهمترین چالش انسان بودن را تشکیل می‌دهند. و در عین حال اگر چنین سئوالاتی پاسخی درخور بیابند، احتمالا بخش عمده‌ای از دردها و اضطراب‌های شدیدی که زندگی‌مان را فرا گرفته محو خواهند شد.

نخست باید بدانیم که قبل از انسان خردمند یا هموساپین که ما باشیم، لااقل هفت هشت گونه انسان دیگر بوده که منقرض شده‌اند. اما آخرین گونه که هموساپین‌ها باشند تنها دویست هزار سال قدمت دارند. این گونه از انسان‌ها حدود پنجاه هزار سال پیش دچار تحولات شناختی عجیبی می‌شود. این تحولات شناختی از نظر باستان‌شناسی و با آزمایشات بیوشیمیایی و ژنتیک به اثبات رسیده‌اند. انسان خردمند یا هموساپین از حدود پنجاه هزار سال پیش تا الان دچار خوداندیشی گشته، چیزی که با این شدت در میان گونه‌های قبلی انسانی و حیوانات مسبوق به سابقه نبوده است. این انسان بلافاصله بعد از اینکه در غاری پناه می‌گرفت و شکم سیری غذا می‌خورد و مطمئن می‌شد که امروز دیگر از گشنگی نخواهد مرد، به این می‌اندیشید که من چه هستم و اینجا چه می‌کنم.
برای اطلاعات بیشتر در این مورد می‌توانید سخنرانی جناب دکتر وحدت نسب را در اینستاگرام مشاهده نمایید: https://www.instagram.com/reel/C9-WlkaiP3v/?igsh=aHJuODB1eHVxMXVx

پس در عمل از حدود پنجاه هزار پیش تا الان این حالت در هموساپین‌ها وجود دارد که از خود می‌پرسند بالاخره: از کجا آمده‌ام ‌آمدنم بهر چه بود، به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم.
بنابراین لازم نیست خودمان را بخاطر اینهمه خوداندیشی شماتت کنیم. این یک رویداد اساسی و تاریخی در ژنوتیپ ماست که علم نیز آن را تایید کرده است. راه فراری از این رویارویی دردناک با مبحث غایتمندی برایمان وجود ندارد.

حال در ادامه اگر بخواهیم بطور خلاصه و ساده از راه متداول به موضوع غایت بپردازیم، بدون شک اولین هدف در زندگی یک انسان حفظ بقاست. او باید زنده بماند و برای زنده ماندن هرکاری لازم باشد انجام می‌دهد. همینطور تولید مثل و ادامه رشته ژنتیک‌اش بطور ناخودآگاه قویترین انگیزه‌ او برای فعالیت و تلاش خواهد بود. بعد از برآورده شدن نسبی این هدف، بلافاصله دو هدف دیگر در ذهن بشر رونمایی می‌شود. کاهش درد و افزایش لذت. یعنی تمام فعالیت‌های یک انسان بطور خودکار در جهت این است که یا دردی را کمتر کند یا لذتی را افزایش بخشد. البته که دردها و لذت‌ها، طبقه بندی‌های خودشان را دارند که وارد آن نمی‌شویم.

در این معادله یک تناسب جالبی وجود دارد. از هزاران سال پیش انسان‌ها متوجه شدند که اگر بدنبال کمتر درد کشیدن باشند، خودبخود لذت کمتری هم دریافت می‌کنند و اگر بدنبال لذت بیشتر بروند، دردهای بیشتری را هم باید بجان بخرند. مثلا اگر کسی برای اینکه خودش را دچار درد و اضطراب شغل آزاد پردرآمد نکند و به یک حقوق کارمندی قناعت کند، مسلما در کنارش لذت سواحل آنتالیا و تایلند را هم نخواهد برد. برعکس تاجر موفقی که هر آخر هفته اضطراب سنگین پاس کردن چک‌های رنگارنگ را می‌کشد، خواب راحت کارمند قانع را تجربه نخواهد کرد.
در دوسوی این دو طیف شخصیت های مشهور تاریخی وجود دارند که در این معادله پارامترها را تا فراسوی تصورات عادی گسترش داده‌اند. مثلا دیوژن کلبی در دوهزار و پانصد سال پیش چنان درد نکشیدن را بر لذت بردن ارجح می‌دانست که با سگ‌ها زندگی می‌کرد و شب در کوزه ای می‌خوابید و لباسی برتن نمی‌کرد. او هر لذت اضافی را حاوی درد می‌دانست و از آن دوری می‌نمود.

در سوی دیگر معادله شخصیتی مانند مارکی دو ساد نویسنده و فیلسوف فرانسوی را داریم. که درد را ستایش می‌کرد، چون هر دردی لذتی را بهمراه خواهد داشت. که خب واژه سادیسم هم از همین جناب سادو نشأت گرفته است. مارکی دوساد سکس های خشن و وحشیانه را تبلیغ می‌کرد تا اوج لذت جنسی را در درد بیشتر بیابد.
البته اکثریت انسان‌ها بین این دو جریان افراطی در حرکت هستند و هرازگاهی به یک سمت تمایل پیدا می‌کنند.
@Atashdaron1 ?

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 2 weeks ago