?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago
تجربهای عملی!!
قدرت مطلق، بدترین ویژگیهای درون انسان را آشکار میکند!!!
آزمایش استنفورد – یکی از عجیبترین آزمایشهای تاریخ!
در مطالعهای که بحث و جدلهای گستردهای را برانگیخت، روانشناس آمریکایی فیلیپ زیمباردو آزمایشی معروف به «زندان دانشگاه استنفورد» را انجام داد.
او گروهی از دانشجویان را به دو دسته تقسیم کرد: گروهی نقش زندانیان را بازی کردند و گروهی دیگر بهعنوان زندانبان انتخاب شدند.
این آزمایش در زیرزمین دانشگاه استنفورد انجام شد، جایی که به شکلی طراحی شده بود که شبیه یک زندان واقعی به نظر برسد.
زیمباردو برای واقعیتر کردن شرایط، دانشجویانی که نقش زندانیان را داشتند، با دستبند از خانههایشان دستگیر و به «زندان» منتقل شدند. این کار توسط دانشجویانی انجام شد که نقش زندانبانان را داشتند و لباس رسمی پلیس به تن کرده بودند.
تنها قانون این آزمایش این بود که هیچ قانونی وجود ندارد! زندانبانان اجازه داشتند هر کاری که میخواهند انجام دهند، بدون هیچگونه مسئولیتپذیری یا نظارتی.
اما نتیجه آزمایش فاجعهبار بود و بحثهای اخلاقی بسیاری را در محافل علمی برانگیخت. زیمباردو با نگرانی شاهد تغییر وحشتناک رفتار زندانبانان بود، که با آگاهی از عدم وجود نظارت، به تدریج خشنتر و بیرحمتر شدند.
او از طریق دوربینهای نظارتی مشاهده کرد که چگونه این دانشجویان، که پیشتر به خوشرفتاری، آرامش و موفقیت تحصیلی شناخته میشدند، به افرادی بیرحم و خشونتطلب تبدیل شده و حتی همدانشگاهیهای خود را شکنجه میکردند!
زیمباردو بلافاصله آزمایش را متوقف کرد.
نتیجهای که او از این آزمایش گرفت، امروزه در تمامی منابع روانشناسی اجتماعی یافت میشود:
«قدرت مطلق، بدترین ویژگیهای درون انسان را آشکار میکند.»
( البته خداوند علیم و خبیر ۱۴ قرن پیش این حقیقت را در باره انسان بیان فرموده است و می فرماید : ان الانسان لیطغی ان راه استغنی . ادمی هرگاه خود را بی نیاز دید طغیان می کند ) مترجم
مترجم : هیوا راشدی
ماموستا سوران ۱۴
اعجاز اخلاص
سلام بر تو ای دوست من،
دیروز داشتم کتاب سیر أعلام النبلاء را میخواندم، و هنوز هم کلمات عبدالله بن مبارک درباره امام مالک در گوشم طنینانداز است. او گفت:
«هیچگاه مردی همچون مالک بن أنس را ندیدم که اینچنین بهمراتب بالا رسیده باشد؛ نه بهخاطر روزههای بسیار و نه نمازهای طولانی، بلکه بهخاطر اخلاص پنهانی که داشت.»
ای دوست من،
وقتی مالک کتاب الموطأ را نوشت، از او پرسیدند:
مردم چه نیازی به آن دارند درحالیکه کتب حدیث فراوان است؟
او پاسخ داد: آنچه برای خدا باشد، باقی میماند!
و مالک همهچیزش برای خدا بود، پس الموطأ ماندگار شد!
ای دوست من،
هیچچیز نزد خدا محبوبتر از کارهای نیکِ پنهانی نیست،
آنهایی که میان بنده و پروردگارش باقی میماند!
کارهایی که نه چشمها برای تحسین میبینند و نه گوشها برای تمجید میشنوند.
آنها را انجام میدهی درحالیکه نیتت تنها رضای خداست،
و یقین داری که هیچچیز نزد او گم نمیشود!
صدقهای همیشگی که دوربینها آن را ثبت نمیکنند،
نمازهایی در نیمهشب، وقتی خانوادهات فکر میکنند که خواب هستی،
قرضهایی که از بدهکارانی در مغازهها پرداخت میکنی بدون اینکه آنها تو را بشناسند و یا تو آنها را بشناسی،
کفالت یتیمی که فقط روز قیامت میفهمد چه کسی او را حمایت کرده است!
ای دوست من،
درباره سخن مالک تأمل کن: آنچه برای خدا باشد، باقی میماند!
پستی که از روی عشق به خدا و دفاع از دینش مینویسی،
خدا هزاران نفر را به توفیق میرساند تا آن را بازنشر کنند،
بهطوری که سراسر جهان را میپیماید درحالیکه تو در خانهات نشستهای!
کتابی که مینویسی تنها به نیت خدا،
تا او آن را وسیله بازگشت توبهکنندهای،
تسکینی برای اندوهگین، نوازشی بر شانهای شکسته، و هدایت برای سرگردانی قرار دهد!
تو میمیری، اما خدا آن را برایت نگه میدارد!
درختی که به نیت خدا میکاری،
خدا آن را مانند کوهی استوار نگه میدارد،
و در آن برکت قرار میدهد،
و مردم را به سوی آن میآورد تا اجرش به تو برسد.
این درخت روزی تنها نهالی کوچک بود، اما چون برای خدا بود، باقی ماند!
چاهی که به نیت خدا حفر میکنی،
پاداشش شاید جرعهای از دست پیامبر ﷺ باشد!
هیچکس وفادارتر از خدا نیست!
مؤسسهای برای حفظ قرآن که حمایت مالی میکنی،
درحالیکه خودت نتوانستهای حافظ قرآن شوی،
خدا کسانی را برای حفظ قرآن در آنجا قرار میدهد،
و فرشتگان اجر همه آنان را در نامه اعمالت مینویسند!
آنچه برای خدا باشد، باقی میماند!
چه کسی فکر میکرد که کتاب ریاض الصالحین در کتابفروشیهای پاریس و لندن فروخته شود؟
اما خدا به قلب امام نووی نظر کرد و آن را پسندید، پس کتابش را زنده نگه داشت!
و عجیب نیست که دلها به کتاب مدارج السالکین علاقهمند شوند،
چراکه پیش از این قلب ابن القیم به خدا تعلق گرفته بود!
و جای تعجب نیست که ابن جوزی از دنیا رفت اما کتابش صيد الخاطر باقی ماند،
زیرا هرکه برای خدا باشد، خدا نیز برای اوست!
امام احمد دعا میکرد: «خدایا مرا بمیران درحالیکه هیچکس از مخلوقاتت مرا نشناسد!»
و چون خدا بر قلب او نظر کرد و دید که او شهرت را نمیخواهد، او را از دنیا برد، اما هیچکس نیست که او را نشناسد!
ای دوست من، همیشه به یاد داشته باش: آنچه برای خدا باشد، باقی میماند!
✍ ادهم شرقاوی
ترجمه : هیوا راشدی
نادانی نسبت به درک اولویتهای تعالیم قرآن، عاملی برای گسترش فهم ناقص و دینداری ناقص
نویسنده: محمد سیف العدینی
*? بخش اول:
اهمیت اعمال تعالیم اسلام براساس اولویتهای عمل
*? 1. اهمیت بهکارگیری عقل در فهم و ترتیب اعمال براساس اولویت:
قرآن اهمیت زیادی به عقل داده است؛ عقل وسیلهای برای تکریم انسان، پایهای برای تکلیف و اساس اندیشه است.
عقل شرطی ضروری برای شناخت علوم است و علم و عمل با آن کامل میشود.
بنابراین، وظیفه شرعی و عقلی و واقعی ما این است که وظایف را براساس اهمیتشان انجام دهیم.
هر مسلمانی باید از خود بپرسد:
کدام اعمال را باید مقدم کنم؟
کدام اعمال را به تأخیر بیندازم؟
کدام حوزهها شایستهتر برای توجه هستند؟
چه میدانی نیاز به بیشترین توجه و مراقبت دارد؟
2. ارکان ایمان، اسلام و واجبات، ارزشها و احکام در یک سطح نیستند:
در اسلام، اعمال و وظایف به سه دسته تقسیم میشوند: ضروریات، نیازها و بهبودها.
وظایف و فعالیتها نیز متفاوتاند؛ برخی اساسی و برخی فرعی هستند.
بر مسلمانان واجب است که نظم و نسبتی را که خداوند میان وظایف قرار داده، رعایت کنند تا هر عمل در جایگاه شرعی خود باقی بماند و از درگیری با مسائل جزئی و فرعی که متأسفانه امروزه میان مسلمانان رواج یافته، پرهیز شود.
3. اعمال براساس اولویتها باعث رشد و پیشرفت مسلمانان خواهد شد:
ترتیب اعمال براساس اهمیت آنها در قرآن به مسلمانان کمک میکند تا از سردرگمی و دودلی هنگام مواجهه با فتنهها و مشکلات زندگی خارج شوند.
همچنین باعث میشود از مسائل فرعی و شخصیگرایی دوری کرده و بهترین مصالح را با کمترین ضرر برگزینند.
? بخش دوم:
مفهوم اولویتها و معانی آن در قرآن
1. مفهوم اولویت در اعمال:
اولویت یعنی قرار دادن هر چیز در جایگاه مناسب خود براساس عدالت و مستند به دلایل قرآنی و صحیح سنت.
آگاهی از اعمال بهتر و بدتر، و نحوه انتخاب میان دو خیر یا دو شر با درک این موضوع انجام میشود که چه چیزی مهمتر و چه زمانی مناسبتر است.
2. اولویت در اعمال:
عملی که شایستهتر، ارجحتر و نزدیکتر به تقدیم است.
این موضوع در آیات زیر بیان شده است:
آل عمران: 68
(إِنَّ أَوْلَى النَّـاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ...)
واژه «اولى» به معنای شایستهتر است.
نساء: 135
(...فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا...)
نیز به همین معناست.
انفال: 75
(...وَأُوْلُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ...)
به معنای شایستهتر و نزدیکتر.
مریم: 70
(ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِيًّا)*
به معنای شایستهتر برای ورود به جهنم.
? بخش سوم:
وظیفه شرعی در اجرای روش عمل براساس اولویتها در تمامی اعمال معنوی و مادی
*? 1. اولویتها در اعمال براساس احکام شریعت:
شریعت دارای مقاصدی است که خداوند میخواهد محقق شوند.
علمای اصول با بررسی قرآن و سنت، قواعد فقهی بسیاری را براساس ترتیب اولویتها تدوین کردهاند، از جمله:
ضروریات بر نیازها مقدم است.
نیازها بر بهبودها مقدم است.
واجبات بر مستحبات مقدماند.
دفع مفاسد مقدم بر جلب منافع است.
مصلحت عامه بر مصلحت خاصه مقدم است.
ارتکاب ضرر کمتر برای جلوگیری از ضرر بزرگتر.
? 2. خلاصه:
اولویتها یعنی اعمالی که براساس فهم مناسبترین و شایستهترین کارها، و شناخت مراتب اعمال با توجه به واقعیتها، بهگونهای که بهترین مصالح با کمترین آسیب محقق شود.
? بخش چهارم:
قرآن و سنت بهعنوان راهنما برای اولویتها
? 1. آیات قرآن:
(إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَإِنْ تُخْفُوهَا...) (بقره: 271)
(أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ...) (توبه: 19)
(وَإِنْ كُنتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ...)* (نساء: 43)
? 2. احادیث:
(الإيمان بضع وسبعون شعبة...)
(أي العمل أفضل؟ قال: إيمان بالله ورسوله...)
(جاء رجل إلى رسول الله يستأذنه في الجهاد... فقال: ففيهما فجاهد)
*? پروردگارا! ما را از رحمت خویش بهرهمند گردان و در کارهایمان هدایت و رشد عطا فرما.**
ترجمه : هیوا راشدی
قوانین الهی در پیروزی مومنان
از سنتهای خداوند در مبارزه بین حق و باطل این است که:
هیچ پیروزیای بدون آزمایش حاصل نمیشود و هیچ امنیتی بدون ترس و اضطراب قبلی به دست نمیآید!
در غزوه خندق، ترس و نگرانی به اوج خود رسید؛ ( وبلغت القلوب الحناجر )دلهای صحابه به گلوگاهشان رسیده بود.
دشمنان از بیرون، یهودیان و منافقان از درون، و همه باور داشتند که این آخرین روزهای اسلام است!
اما تنها ده سال پس از غزوه خندق، صحابه در حال در هم کوبیدن امپراتوریهای روم و ایران بودند!
این دین باقی خواهد ماند، پس نگران آن نباشید.
تنها چیزی که باید درباره آن نگران باشید، جایگاه خودتان در این مبارزه است!
✍ دکتر ادهم شرقاوی
ترجمه : هیوا راشدی
جایگاه علم در اسلام
همانطور که ملتها به قدرت نیاز دارند، به علم نیز نیازمندند؛ علمی که این قدرت را پشتیبانی کند، به بهترین شکل هدایت کند و نیازهایشان را با اختراعات و اکتشافات تأمین نماید.
اسلام نه تنها با علم مخالف نیست، بلکه آن را همچون قدرت، یکی از واجبات میداند، آن را مقدس میشمارد و پشتیبانی میکند.
برای نمونه، کافی است بدانید که اولین آیهای که از کتاب خدا نازل شد این است:
«اقرأ باسم ربك الذي خلق. خلق الإنسان من علق. اقرأ وربك الأكرم. الذي علم بالقلم. علم الإنسان ما لم يعلم» (علق: 1-5).
همچنین پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم برای آزادی اسیران مشرکین در جنگ بدر، شرط گذاشت که هر یک از آنان به ده نفر از مسلمانان خواندن و نوشتن بیاموزد، تا به این وسیله بیسوادی را از امت اسلامی ریشهکن کند.
خداوند نیز هرگز دانشمندان را با نادانان برابر قرار نداده است.
✍مام حسن البنا
ترجمه : هیوا راشدی
قلبت را به من بده، ای جوان!
قلبت را به من بده، ای جوان، زیرا که حوادث بزرگ و سهمگیناند و کارها به دو راهی رسیده است. هر کس با چشمانش به اوضاع بنگرد، به یأس دچار میشود، اما کسی که با ایمانش نگاه کند، جز سخن پیامبرش نمیشنود، همانگونه که به زید گفت وقتی اوضاع سخت شده بود: ای زید، خداوند برای این شرایط، گشایش و راه نجاتی فراهم خواهد کرد!
من برایت وهم نمیفروشم و تو را فریب نمیدهم، من از فردا آمدهام، جایی که صحنه آخر را میشناسم و تو هم آن را میشناسی: قیامت برپا نخواهد شد تا ما با دشمنان بجنگیم و آنان را شکست دهیم! پس چرا باید ناامید شوی وقتی پایان داستان به تو از پیش گفته شده است؟
قلبت را به من بده، ای جوان، زیرا دلها نیازمند تقویتاند. ما مانند شاخههایی هستیم که اگر پراکنده شوند، بهراحتی شکسته میشوند، اما اگر به هم بپیوندند، بستهای مقاوم میسازند. اینک قلبم را به تو میدهم و قلبت را به من بده، بیایید همچون پیامبر و معاذ، پیرامون بهشت سخن بگوییم. زیرا تنها بهشت است که تسلی میدهد؛ بیایید آن لحظه را تصور کنیم که در آن خواهیم گفت: هرگز بدی ندیدهایم!
قلبت را به من بده، ای جوان، و به من بگو از کی دنیا برای مؤمن آسایشگاه بوده است؟ ما برای رنج آفریده شدهایم! و تو را از این میترسانم که از رنجی گذرا به رنجی همیشگی وارد شوی، پس اکنون این دنیا را برای آخرت معامله کن، و همچون کسی نباش که جز آنچه میبیند، چیزی نمیبیند!
من حق تو برای خسته شدن را نفی نمیکنم، آنان نیز صحابهای بودند که روزی گفتند: ای رسول خدا، آیا برای ما دعا نمیکنی؟ آیا از خدا کمک نمیخواهی؟ اما او، پدر و مادرم فدایش، آنان را به نزدیکی گشایش بشارت نداد تا وقتی که به آنان یادآور شد که متاع خداوند گرانبهاست و برای رسیدن به آن باید جانها و مالها فدا شود، و اینکه بر روی زمین زمانی گذشته است که مؤمنان را با شانههای آهنی شانه میکردند تا گوشتشان از استخوان جدا شود، و ارهها بر سرهایشان نهاده میشد تا دو نیم شوند، اما اینها چیزی از ایمانشان کم نمیکرد. تا خداوند این دین را پیروز گرداند، اما شما مردمی عجول هستید!
قلبت را به من بده، ای جوان، بیایید ساعتی با هم به یادآوریم. ما کسانی هستیم که از نتایج شگفتزده میشویم اما از بهای آنها غافل میمانیم! ما داستان معراج را روایت میکنیم، و بوی زن شانهزن و فرزندانش را به یاد میآوریم! اما فراموش میکنیم که آنان به بهشت نرفتند مگر از پلههای روغن جوشان در دیگ فرعون!
و ما معجزه نوزادی را روایت میکنیم که به مادرش گفت: ای مادر، ثابتقدم باش که تو بر حق هستی! و فراموش میکنیم که بهای ایستادگی بر حق این بود که همگی زنده زنده در آتش سوزانده شدند!
ما داستان حمزه، سرور شهیدان را روایت میکنیم، اما فراموش میکنیم که او تنها پس از آنکه با نیزه وحشی مورد حمله قرار گرفت و سپس شکمش شکافته شد و احشاءاش بیرون ریخت، به این مقام رسید!
و ما از شهادت مصعب بن عمیر سخن میگوییم، همان مصعب، جوان خوشپوش و ثروتمند قریش، خوشبوترین مرد مکه و محبوب زنان! اما فراموش میکنیم که مصعب در بند مادرش، خناس بنت مالک بود، زیرا آخرت و دنیا به ندرت در یک جا جمع میشوند! او پیاده به حبشه هجرت کرد تا جایی که خون از پاهایش میچکید و از سرزمین بیگانگان به دیاری غریب بازگشت!
قلبت را به من بده، ای جوان، تا به تو یادآور شوم که دنیا چاقویی است که جنایتکاری به جنایتکاری دیگر میسپارد و امت تو قربانی است، امتی که نه خونش و نه اشکش از دیرباز نرم نگشته است! در این میان، میخواهند عقیدهات را از تو بگیرند پس از آنکه خونت را حلال کردند!
از اهل الجزایر در مورد جنایات فرانسه بپرس، از اهل لیبی در مورد جنایات ایتالیا بپرس، از فلوجه و رمادی، از کابل که دوبار با چاقوی دو امپراتوری که بر هیچ چیزی جز ذبح آن توافق نکردند، بپرس!
میخواهند تو را متقاعد کنند که آنان که اسلحه به دست گرفتند و خونشان را برای خدا فروختند، همانهایی هستند که از من و تو و دین ما دفاع کردند، و تنها دلیل این ویرانی هستند! گویی این اولین قتلعام است و گویی آنان به دلیلی نیاز دارند تا تو را بکشند!
قلبت را به من بده، ای جوان، تا بدانی که اگر انتخاب کردی که ایستاده بمیری، تفنگ در دست، آنگاه تو تروریست خواهی بود!
✍ ادهم شرقاوی
ترجمه : هیوا راشدی
تقوای حقیقی
زیباترین جنبهای که اینترنت ارائه میدهد این است که تنها خداوند شاهد اعمال توست؛ این آزادی مطلق فرصتی طلایی را برای شناخت خودت فراهم میکند. از طریق آن میتوانی به سنجش موارد زیر بپردازی:
میزان حسن سلوک و رفتار خود
میزان بیداری وجدان و آگاهی درونی
میزان رشد و بالندگی اخلاقی
میزان ترس و احترام تو نسبت به خداوند
پس مبادا خداوند را بهعنوان کماهمیتترین ناظر بر خود در نظر بگیری.
شعری از زبان یک شهید برای دوستش
دو مجاهد، اسماعیل هنیه و اسماعیل ابو شنب دو یار وهمراه هم بودند و بر سر شهادت با هم رقابت می کردند.که کدام یک زودتر به مقام شهادت نایل شوند اسماعیل ابو شنب شهید شد و اسماعیل هنیه برایش بسیار اشک ریخت و شهید رنتیسی از زبان اسماعیل ابو شنب شعری برای دوسش هنیه سرود:
ای دوست عزیز! اشک از چشمان دوستانم گرانمایه است، پس اشکهایت را پاک کن، ای هنیه،
غم مدار، که غم سپری شد و در بیراهههای دور از دسترس ناپدید گشت.
من در بهشت جاویدان، در میان دشتهای سرسبز، شادمانه میان شاخههای خوشبو گردش میکنم.
بچهها را میبینم که به دور من میدوند، و چه بسیار دخترکان که به کاخ من هدیه شدند.
جویبارهایی از عسل ناب روان است، و میوهها و خوراکهای لذیذ در برابرم.
جامهایی از چشمههای زلال نوشیدم و شرابهای کهنه و پاک.
و چه بسیار نعمتهایی که خداوند به ما ارزانی داشت، و رضایت او بهترین هدیه است.
پس پیش برو، ای دوست من، کاروان در حال گذر است به سوی کامیابی و بهشتهای والا.
لباس جاودانگان در آنجا از حریر است، و جامههای نعمت از پارچههای سندس.
پیش برو، ای برادر، و هراسی به دل راه مده، پیش برو، که جهاد مسئله اصلی است.
زیرا من مرگ را شیرین و گوارا یافتم، و در راه خداوند چه دلنشین است این مرگ و جدایی.
پیش برو، ای همنام من، و شتاب کن، زیرا چه بسیارهمنام من به اینجا رسید، و سعادت یافت.
به خدا سوگند! شبهای بیداری را فراموش کردم و زندگی سخت و دنیای پست را.
و روزهایی که رخدادهای سخت در آن بود و ساعاتی که لحظههایش طاقتفرسا بودند.
اینجا ما در جوار پروردگارم به نعیم میرسیم، و پیامبر هدایتگر، احمد را ملاقات میکنیم.
یاران حماس مرا در آغوش میگیرند، و همه کسانی که دارای نفس بزرگوارند، اطرافم هستند.
کسانی که قدمهایشان در راه خدا بوده است، و در راه دین به خروش آمدهاند.
کسانی که خداوند قلب و نفسی پاک و چون نور به آنها عطا کرده است.
اینجا، ای دوست من، بالاترین نعیم است، و در آنجا دل بیتاب آرام میگیرد.
و دنیا و زینتهایش را درهمشکسته میبینی، و رنجی که طبع انسانی از آن خوشش نمیآید.
چه بسیار پادشاهانی که زندگی در این دنیا داشتند، اما با وجود شادی، زندگیشان پر از غم بود.
پس چون سواری باش که به سوی عروسی میتازد، که دنیا و زینتهایش چون مرکب برای اوست.
ریسمان پروردگارت را به دوش بگیر و به آن پایبند باش، زیرا خداوند دوستانش را فراموش نمیکند.
چه بسا که سعادت از دل سختی برآید و چه بسا که بلا با خود خیر به همراه بیاورد.
دوست دارم که بازگردم و تو مرا ببینی که در صفوف لشکر، غوغایی به پا میکنم.
تا از سوی ما بادهای جنگ برآید، به فرمان خداوند، سخت و قوی.
با عزم گردانهای قسام پیش میرویم و اشغالگران را بیملاحظه در هم میکوبیم.
و شکوه اسلام را به اوج میرسانیم و اثری از کافران باقی نمیگذاریم.
پس سلام مرا به هر بازویی برسان که برای یاری خداوند، اسلحه را به حرکت درآورده است.
و به شیخ انقلابیان و هر دستی که از ساعدهای جوان ما برخاسته است.
و برای رنتیسی عشقی از دوستدار و برای زهار از قلبم تحیتی است.
اشک تو، ای برادر، در قلبم اثر دارد، و دل پرشور مرا برمیانگیزد.
پس غم مدار و به مردم بگو که من نزد محمد، بهترین آفریدگان، هستم.
خداحافظ ای برادر، تا دیداری دیگر در بهشتهای والای سبز و درخشان.
اشکهایت را پاک کن و به من قول بده که با همتت به عهد خود وفادار بمانی.
زیرا در زمین بعد از دین چیزی نیست که گرانبهاتر از اشکهای تو باشد، ای هنیه.
✍ عبدالعزیز رنتیسی
ترجمه : هیوا راشدی
جایگاه یاران پیامبر
چگونه اصحاب پیامبر آن شبها خوابشان برد؟
چگونه معاذ بن جبل خوابید آن شبی که پیامبر به او فرمود: «ای معاذ، سوگند به خدا که تو را دوست دارم»؟
چگونه عبدالله بن انیس به خواب رفت وقتی پیامبر عصای خود را به او بخشید و فرمود: «ای انیس، ما تو را در بهشت با این عصا خواهیم شناخت»؟
چگونه آن شب بلال خوابید، در حالی که پیامبر به او گفت: «صدای گامهای تو را در بهشت میشنوم»؟
و چگونه حضرت خدیجه آرام گرفت آن شبی که پیامبر به او گفت: «جبرئیل از سوی خداوند به تو سلام رساند»؟
چگونه ابوبکر توانست آن شب بخوابد، وقتی که جبرئیل نزد پیامبر آمد و گفت: «به یارت ابوبکر بگو که خداوند از او راضی است، آیا او نیز از خداوند راضی است؟»
چگونه اُبی بن کعب خواب به چشمش آمد، آنگاه که پیامبر به او فرمود: «خداوند به من دستور داده که بخشی از قرآن را بر تو بخوانم»؟ اُبی با چشمانی پر از اشک پرسید: «آیا خداوند نام مرا برده؟» پیامبر پاسخ داد: «بله» و او گریست و اصحاب نیز با او گریستند.
آری، این چنین بود که اصحاب پیامبر به چنین مقام والایی دست یافتند.
راتب نابلسی
ترجمه : هیوا راشدی
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago