?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months, 4 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 1 week ago
چرا ما برای دوباره به خوابرفتن مشکل داریم؟
برای آن دسته از ما که در ذهن چیزهای زیادی برای فرار داریم، و این ما را میترساند، دورهای از شب وجود دارد که مشکلات خاصی ایجاد میکند و بیخوابی وحشتناک ما را شدت میدهد.
در طول روز، میتوانیم بهخوبی با آن موضوعات درون ذهنمان کنار بیاییم. چیزهای زیادی وجود دارد که میتوانیم از آن برای پرتکردن حواسمان استفاده کنیم: افراد دیگر، اینترنت، اشتغال ذهنی با یک بشقاب لبپَر شده، یا یک اتاق نامرتب، اخبار. اگر از روشهای درستی استفاده کنیم،تقریباً همیشه، میتوانیم یکقدم از لایهی افکار شخصی ناراحتکنندهای که جایی در اعماق ذهن ما قرار دارند فاصله بگیریم.
(دوری از افکار ناراحتکننده) در برخی از قسمتهای شب نیز میتوانند قابلکنترل باشند؛ بهعنوان مثال بخشهایی از شب که در خواب عمیق به سر میبریم و بنابراین به طور مفیدی چیزهای آزار دهنده، جدا میشویم. ناهوشیاریِ کامل، مانند بیداریِ کامل، به «ما» اجازه میدهد تا با «ما» نباشیم. بینشهایی به شکل استعاری برای ما بدون تحمیلشان به معنای واقعی کلمه به ما (رؤیاها). تا جایی که با موضوعات بسیار شخصیتر مواجه میشویم، فقط این مواجهه باید را در قالب رویاهایی صورت گیرد که بسیار خیال پردازانه هستند؛ و بینشها را به شکل استعاری به ما منتقل میکنند، بدون آنکه این بصیرتها را به معنای واقعی کلمه به ما تحمیل کنند.
مشکل زمانی پیش میآید که آنقدر بدشانس باشیم که ساعت سه و نیم یا چهار صبح از خواب بیدار شویم. لباسخواب پوشیده، در تاریکی، شاید کاملاً تنها، در جایی بین خویشتنداری عقلانی روز و ناآگاهی گیجی داروی خواب معلق هستیم. اینجا لحظهی شروع حمله است. حال چارهای نداریم جز اینکه بدون دفاعهای رایجمان با عناصر پرآشوب درونِ روان خود روبرو شویم. خویشتن (self) مسلط و رهبر ما تنبل و گیج شده است. ما فاقد تجهیزات حواسپرتی هستیم. بهسختی ناممان را یادمان میآید، چند ساله هستیم یا در کدام قاره زندگی میکنیم. آنقدر خستهایم که نمیتوانیم بایستیم و از دریچه عملگرایی، صبوری و خردورزانهی روز به مسائل نگاه کنیم؛ اما از بازگشت به سیاهیِ مداوم ناخودآگاه نیز جلوگیری میکنیم، در عوض در فضایی چسبناک و قیرمانندی به دام افتادهایم: مانند اضطراب و ترس.
برای مطالعهی ادامه مطلب به این لینک در وبسایت دیگری مراجعه کنید.
❌بدون ثبتنام میتوانید به تمام مقالات عمومی و تخصصی دسترسی داشته باشید.
منبع: وبسایت مدرسه زندگی
پشتیبانی در تلگرام
@digaripsychology_group
+49 178 2032337
با احترام
«دیگری»
این مقاله ترجمهی مقدمهی بروس فینک بر کتاب «خوانش سمینار یازدهم» است.
در معنایی که «علم» امروزه فهم میشود روانکاوی علم نیست؛ به هیچ وجه و به هیچ میزان . برخلاف علوم سخت، روانکاوی کردمانی است از اهداف، مقاصد و امیال مشخص. با وجود آگاهی ریزبینانه تاریخنگاران و زندگینامه نویسان از اهمیت شخصیت و انگیزه فردِ دانشمند، [با این حال] از زمان اضمحلال کیمیاگری، میل از حوزه علوم کنارگذاشته شده است.
برخی تلاش کردهاند از طریق درخواست پر کردن پرسشنامه از مراجع و گرفتن آزمونهای استاندارد گوناگون پیش، هنگام و پس از درمان جهت ارائه ملاکهای «عینی»برای ارزیابی پروسههای رواندرمانی روانشناسی را علمی کنند. [علیرغم] اهمیتی که اطلاعاتی از این دست درباره بهبودی یا عدم بهبودی آنالیزانها برای مقالاتی از جنس گزارش مصرفکننده دارند، چیزی در باب موقعیت شناختشناسانهی خود روانکاوی پیش نمیکشند. در عوض روانکاوی را به جایگاه نظرسنجی افکار عمومی تنزل میدهند.
حال آنکه هر حوزهای از پژوهش میتواند اطلاعات آماری تولید کند (مثلا تاثیر تبلیغات بر بینندگان تلویزیون یا میزان محبوبیت کاندیداهای ریاست جمهوری یا واکنش بازدیدکنندگان باغوحش)، جنبهی علمی روانکاوی مربوط به روانکاوی از صورتبندیهای پروسه روانکاوانه در واژگان نوع خود ـ یعنی نظریه تجریدیـ صورت میگیرد. هر آن یا تحرکی در درمان روانکاوانه، میتواند ذیل عناوینی همچون همانندسازی، بیگانگی، جدایی و غیره فهم شود که خودِ همین اصطلاحات نیز در درون نظریه روانکاوی فرمولبندی و بسط یافتهاند.
برای مطالعهی ادامه مطلب به این لینک در وبسایت دیگری مراجعه کنید.
❌بدون ثبتنام میتوانید به تمام مقالات عمومی و تخصصی دسترسی داشته باشید.
پشتیبانی در تلگرام
@digaripsychology_group
+49 178 2032337
با احترام
«دیگری»
اظهارات اولیه فروید عبارت بود از اینکه سمپتومها و تأثراتی (affects) که آنها تولید میکنند، توسط ناخودآگاه شکل میگیرد. زمانی که حرف از چگونگی دستیابی به ناخودآگاه میشود فروید رمزگشایی را پیش میکشد نه تأثر را. «تعبیر رویا»، «لطیفه و ارتباط آن با ناخودآگاه» و «آسیبشناسی زندگی روزمره» در این معنا کاملا واضح و روشناند. شاهراه دسترسی به ناخودآگاه نه هیجانات و تأثرات گوناگون، بلکه رمزگشایی رویاهاست. این مقوله پیشاپیش تأکید فروید است بر اینکه تأثرات چراغ راه وی در تفسیر نخواهد بود؛ چیزی که ممکن است برای مراجع جانکاه و توانفرسا باشد.
نظریه واپسرانی فروید نیز بر این قضیه صحه میگذارد و آن را تبیین میکند. در واقع مگر واپسرانده ناخودآگاه از چه تشکیل شده، جز آنچه فروید آن را «بازنمودها» (vorstellungen) و بازنمایندهی بازنموده «vorstellungsrepräsentanzen» مینامد که همانا عناصری است که واپسرانده شده اند و به جایی دیگر رفتهاند اما در ناخودآگاه باقی ماندهاند و میبایست بار دیگر توسط رمزگشایی یافت شوند؟ «بازنماینده بازنمود» فرویدی مشخصاً و مستقیماً معادل مفهوم «پرانمایه» (دال) ای است که لکان در ۱۹۵۸ معرفی میکند.
نویسنده: کولت سولر
منبع: رانه
برای مطالعهی مقالات دیگری از آقای کیومرث ریحانی به لینک در وبسایت دیگری مراجعه کنید.
❌بدون ثبتنام میتوانید به تمام مقالات عمومی و تخصصی دسترسی داشته باشید.
گروه روانشناسی دیگری
پشتیبانی در تلگرام
@digaripsychology_group
+49 178 2032337
با احترام
«دیگری»
مدارا با «بیماری روانی» در بلندمدت
ما، بیتردید، دوست داریم برای همیشه از شرّ چیزی بهنام «بیماری روانی» خلاص شویم و خدا میداند چقدر برای رسیدن به این هدف تلاش کردهایم. دوره گذراندن، کتاب خواندن، مراجعه به روانپزشک و رواندرمانگر، مصرف دارو؛ همه را انجام دادهایم. و در تمام این مسیر، بین نومیدی و امیدواری دربارۀ یک موضوع در نوسان بودهایم: اینکه شاید در نهایت بتوانیم بر هیولاهای خود غلبه کنیم.
ولی هرچه زمانِ بیشتری میگذرد، بیشتر باید با یک واقعیت تلخ و اجتنابناپذیر مواجه شویم: این چیز، حالا حالاها همینجا خواهد بود. در این یک زندگیای که داریم، همین هستیم. هرگز از شرّ اختلال(ها) خلاص نخواهیم شد. دچار یک وضعیت مزمن هستیم، نه یک بیماری.
چگونه میتوان بعد از نیل به این آگاهی، که از قضا بهشدت هم نومیدکننده است، به زندگی ادامه داد؟ شاید نکات زیر مفید باشد.
طرز فکر خاص
اولین و مهمترین نکته اینکه، ما به طرز فکر خاصی نیاز داریم؛ طرز فکری که مقادیر شدیدی از بدبینی را، با طنزی تلخ و شفقتی بهغایت مهرآمیز ترکیب کند. خودمان هرگز این بیماری را نخواستهایم، هیچ خطایی مرتکب نشدهایم و ابتلاء به این وضعیت، نشانی از یک ماهیت گناهآلود نیست. میتوانیم مدت طولانی مشغول گمانهزنی باشیم که این از کجا آمده: وراثت هیجانی، وضعیت زیستی، پیامد انتخابهای خاصی که داشتهایم . . . ترکیب متمایزی از همۀ اینها خواهد بود و، در دورنمایی بزرگتر، شاید واقعاً اهمیتی نداشته باشد. تکلیف ما این است که در نهایت فقط بپذیریم، نبرد زندگی ما این است.
برای مطالعهی ادامه مطلب به این لینک در وبسایت دیگری مراجعه کنید.
❌بدون ثبتنام میتوانید به تمام مقالات عمومی و تخصصی دسترسی داشته باشید.
منبع: وبسایت مدرسه زندگی
پشتیبانی در تلگرام
@digaripsychology_group
+49 178 2032337
با احترام
«دیگری»
یکی از ویژگیهای قابل توجه مغز ما انسانها این است که وقتی از یک حوزۀ عملکردی آن [مغز] به حوزۀ دیگری حرکت میکنیم، سرعت خودِ این حرکت بیش از سرعتی است که ما متوجهش میشویم. مثلاً در جریان یک توالی نامحسوسِ بیوقفه، فکر ما از «میل به خوردن ساندویچ» به تأمل دربارهی موضوعاتی از قبیل «معنای عشق»، «دور کردن بازوی چپمان از رادیاتور داغ» یا «حل و فصل چالشی در رابطهی دوستیمان» تغییر میکند. این در حالی است که افکار ما، از مناطق مغزی کاملاً متفاوتی سرچشمه میگیرند که هر یک تاریخچۀ تکاملی، اولویتها، سائقها و سطوح پختگی خاص خود را دارد.
پس متوجه شدیم که ما نسبت به خاستگاه متفاوت افکار مختلف، دچار نوعی غفلت هستیم. این یعنی، وقتی بخش مشخصی از ذهنمان تحت عنوان «وجدان» کنترل را در دست میگیرد نیز، بهندرت ممکن است سریعاً متوجه این اتفاق شویم. مثلاً وقتی جلسۀ مهمی در پیش است ولی تأخیر کردهایم و شروع میکنیم به سرزنش جدّی خود بابت اینکه چرا زودتر راه نیفتادیم، وجدان ماست که جریان محتوای ذهن را هدایت میکند. یا زمانی که پی میبریم فراموش کردهایم قبضی را پرداخت کنیم یا پیام همکاری را پاسخ دهیم یا، در میانۀ یک روزِ کاری، درمییابیم خیلی عقبتر از اهدافی هستیم که برای آن روز در نظر گرفته بودیم، وجدان ما جریان محتوای ذهنمان را مشخص میسازد. «بایدها»، احساسات «گناه» و «شرم»، «خود-اندرزدهیها» و «خود-انتقادگریها»، همگی در وجدان خانه دارند.
ما نهتنها عموماً نمیتوانیم بر این منطقۀ ذهنی نامی بگذاریم، بلکه اغلب اوقات نیز غفلت میورزیم از این واقعیت که وجدان ممکن است تا چه اندازه عجیب و غریب و غیرمنصف باشد. ما در این حیطه فاقد شاخص یا معیار هستیم زیرا این موضوع که وجدان دیگران ممکن است چگونه باشد، بهصورت بلافصل آشکار و واضح نیست و در نتیجه، مشخص نیست چه چیزی ممکن است مختص وجدان ما باشد. ما انسانها ممکن است سالهای سال زندگی کنیم بیآنکه «آگاه» باشیم وجدان ما دقیقاً چقدر سختگیر و گاهی حتی بسیار خشن است؛ و شاید با اشارات دوستی مشفق یا درمانگری تیزبین، از این موضوع آگاهی یابیم. ما نهتنها بابت تأخیر در رسیدن به جلسه اندکی خجالتزده میشویم، بلکه بهنظر میرسد یک احمق کلهپوکیم که همیشه خرابکاری میکند. نهتنها بابت عملکردمان در محیط کار تا حدودی شرمندهایم، بلکه بیشک مایۀ ننگ هستیم؛ آدمی که هیچوقت نمیتواند خودش را جمع و جور کند و از مقایسۀ خود با خواهر/برادر یا پدرش درس نمیگیرد؛ و با اینکه نامزد سابقمان میگفت اتمام رابطۀ ما تقصیر هیچ کداممان نبوده، وجدان ما شک ندارد که به هم خوردن نامزدی نیز مثال دیگری است که نشان میدهد بیعُرضگی ما چقدر عمیق است و مطلقاً دوستنداشتنی هستیم.
زمانی که دریابیم چیزی بهنام «وجدان» داریم و این وجدان بهشکل بسیار سوگیرانه با ما حرف میزند، بهتر میتوانیم دربارۀ ریشههای آن تأمل کنیم. به بیان خلاصه: شیوۀ حرف زدن ما با خودمان، همان شیوهای است که یک زمانی دیگران با ما حرف میزدند و ما آن را درونی کردهایم. وجدان ما، محصول صداها و رفتارهای مراقبان اولیۀ ما در سالهای ابتدایی زندگیمان است. شاید هنگامی که عجله میکنیم به مترو برسیم یا با شرمندگی مشغول خواندن پیامی از طرف یک همکارِ عصبانی هستیم، این امر چندان برایمان واضح نباشد اما ... گفتوگوی درونی ما، همچون آیینهای است که نشان میدهد افراد خاصی که یک زمانی مورد عشق و احترام ما بودند، چگونه پاسخمان را میدادند.
برای مطالعهی ادامه مطلب به این لینک در وبسایت دیگری مراجعه کنید.
❌بدون ثبتنام میتوانید به تمام مقالات عمومی و تخصصی دسترسی داشته باشید.
منبع: وبسایت مدرسه زندگی
پشتیبانی در تلگرام
@digaripsychology_group
+49 178 2032337
با احترام
«دیگری»
شاید در دنیای امروز عجیب به نظر برسد که درباره علایق و احساسات جنسی خود با شرم و خجالت تجربه کنیم. به عنوان انسانهای مدرن و مدعی روشنفکری، تلاش میکنیم تا در روابط جنسی با اعتماد به نفس، اشتیاق و شور و حرارت ظاهر شویم. با این حال، شرم و خجالت در این حوزه به نوعی احساس قدیمی، عمیق و اولیه است که بسیاری از ما از آن رهایی نداریم. این شرم بیشتر ناشی از مسائل روانشناختی است تا محدودیتهای مذهبی یا اعتقادی.
توانایی ما در نمایش و ابراز توان جنسی خود همراه با اعتماد به نفس، رضایت و احساس توانمندی، دستاوردهای روانی و روانشناختی مهمی هستند. این ظرفیت سالم معمولاً متعلق به افرادی است که در دوران کودکی در محیطی رشد کردهاند که تجارب غنیِ عاطفی و دلبستگی عمیق با والدین خود تجربه کردهاند؛ والدینی که حمایتگر و راهنمای ما بودهاند.
برای بزرگسالان، تجربه رهایی و رضایت در رابطه جنسی به ریشههای عمیقی در دوران کودکی برمیگردد. در کنار والدی که با بدن خود و احساسات درونیاش ارتباطی سالم و راحت داشته و عشق بیقید و شرط را به ما منتقل کرده است، این امکان فراهم میشود که روابط جنسی را به عنوان امری طبیعی و شگفتانگیز ببینیم. وقتی که ما کنجکاوی جنسی داشتهایم، آن والد به طور آگاهانه و با درایت، این اشتیاق را پذیرفته و به ما نگرشی آزاد از شرم و قضاوت داده است.
برای مطالعهی ادامه مطلب به این لینک در وبسایت دیگری مراجعه کنید.
❌بدون ثبتنام میتوانید به تمام مقالات عمومی و تخصصی دسترسی داشته باشید.
منبع: وبسایت مدرسه زندگی
پشتیبانی در تلگرام
@digaripsychology_group
+49 178 2032337
با احترام
«دیگری»
یک روانکاو نباید با پرسش «سودش چیست؟» تحت تاثیر قرار گیرد. بایستی یک روانکاو باشد و به عنوان یک روانکاو کار خود را انجام دهد. او پرستار نیست؛ اگر مراجع به پرستاری نیاز دارد بایستی سراغ یک پرستار واقعی برود. روانکاو دکتر هم نیست حتی اگر مدرک پزشکی داشتهباشد؛ در کار خود به عنوان روانکاو او دکتر نیست. کشیش هم نیست که اعترافکردن را پیش کشد و مشاور هم نیست، مشاوری که در زندگی، مشکلات مربوط به عشق، مشکلات کاری و غیره راهنمای فرد باشد. او کسی است که فقط و فقط به پیمان ارائه تفسیر پایبند است.
نویسنده: کولت سولر
منبع: رانه
برای مطالعهی مقالات دیگری از اقای کیومرث ریحانی به لینک در وبسایت دیگری مراجعه کنید.
❌بدون ثبتنام میتوانید به تمام مقالات عمومی و تخصصی دسترسی داشته باشید.
پشتیبانی در تلگرام
@digaripsychology_group
+49 178 2032337
با احترام
«دیگری»
دربارهی لالایی
به عقیدهی مکدوگال کسانی که از بیخوابی رنج میبرند، ممکن است در گذشته، با فقدان «مادر به اندازه کافی خوب» مواجه بوده باشند. اگر رابطه با مادر ناامن و ناهماهنگ تجربه شده باشد توانایی به خواب رفتن مختل میشود. در این صورت کودک باید والد خودش نیز باشد. کودکانی که فرنزی از آنها با عنوان «کودک عاقل» یاد میکند. در این کودکان مادر خوب درونی نشده و مجبورند شبها بیدار بمانند تا آسیبی تهدیدشان نکند.
ما برای به خواب رفتن نیازمند اطمینان درونی هستیم. نیازمندیم وقتی خوابیم و هشیار نیستیم، خودمان را به دست مادر/محیط نگهدارنده درونی بسپاریم.
لالاییها شعرهایی ساده هستند که با ملودی آرامی توسط مادرها برای بهتر به خواب رفتن نوزادان خوانده میشوند. همین سادگی و آرامی لالاییهاست که آنها را «به اندازه کافی خوب»میکند. نه آنقدر تند و بلند که خواب بچه را به هم بزند و نه آنقدر بیروح که حضور مادر حس نشود. در هر فرهنگی لالایی وجود داشته و دارد و به مثابه تسهیلگر خواب نوزاد از آن استفاده میشود.
در لالاییها معمولا این مفهوم وجود دارد که منِ مادر کنار تو هستم. مراقبت هستم، دوستت دارم، پس به من اطمینان داشته باش و راحت بخواب. انگار که مادرها پیش از هر روانکاوی به اهمیت روانی خودشان پی برده بودند. برای مثال به چند لالایی و «نگهدارنده» بودن آنها نگاه کنید:
لالالالالالالایی
چراغ خونه ی مایی
دیگه از شب نمی ترسم
تو مهتابی تو زیبایی
تو این جایی لالالایی
گل مایی لالالایی
بمونی تا ابد پیشم
نری جایی لالالایی
لالالالا گل فندق جهازت هست توی صندوق
لالالالا گل سُرخم مبادا تو بشی سَر خم
لالالالا گل سنبل عزیز من تویی، چون گل
لالالالا گلم هستی عزیز این دلم هستی
لالالالا گٌلِی قندُم به دیدار تو خرسندُم
بده عُمری به فرزندُم به فرزندِ کِرامندُم
منبع: ذهن و زبان
برای مطلب بیشتر به وبسایت دیگری مراجعه کنید.
❌بدون ثبتنام میتوانید به تمام مقالات عمومی و تخصصی دسترسی داشته باشید.
پشتیبانی در تلگرام
@digaripsychology_group
+49 178 2032337
با احترام
«دیگری»
درست است که فروید نسبت به درمان روانپریشی توسط روانکاوی چندان خوشبین نبود اما این موضوع نباید باعث این کجفهمی شود که فروید روانپریشی را از دایره توجه و مطالعه بیرون گذاشته بود. به طور مثال اگر به نخستین صفحات از مقاله دورانساز فروید «در باب خودشیفتگی» رجوع کنیم خواهیم دید که مطالعه در باب روانپریشی و گونههای مختلف آن در تکوین نظریه فروید در باب خودشیفتگی نقشی اساسی داشتهاست. در واقع بخش عمدهای از آنچه فروید در باب خودشیفتگی اولیه میگوید ملهم از روانپریشی است.
منبع: رانه
برای مطالعهی مقالات دیگری از اقای کیومرث ریحانی به لینک در وبسایت دیگری مراجعه کنید.
❌بدون ثبتنام میتوانید به تمام مقالات عمومی و تخصصی دسترسی داشته باشید.
پشتیبانی در تلگرام
@digaripsychology_group
+49 178 2032337
با احترام
«دیگری»
مقاله زیر به قلم نوید انتظاری برای مجلهی «دیگری» تهیه شده است
مرلوپونتی برای وارد شدن به بحث بدنمندی از ادراک حسی آغاز میکند. به نظر مرلوپونتی ادراک نه دریافت کیفیتهای حسیِ چیزهاست و نه حکم دربارۀ آنها، نه دریافت منفعلانهی اجزای منفصل امور حسی است و نه حاصل استدلال یا قوای عقلی؛ بلکه شیوهی مواجهی بدنی ما و شکل دستیابی ما به جهان است و این شیوهی مواجهه، مقدم بر تفکر است. به زعم مرلوپونتی بدن وسیلهای برای من و جدای از من نیست. بدن وسیلهای نیست که در اثر محرکهای حسی برانگیخته شود و دادههایی را برای آگاهی من فراهم کند تا من دربارهی آنها بیندیشم، بلکه هر یک از ما پیش از آنکه آگاهی باشد، بدنی به شمار میرویم که جهان را دریافت میکند و شکل میدهد. مرلوپونتی بدن و ادراک حسی را پایهی شخص بودگی (سوژگی) میداند. انسان موجودی ادراککننده و تجربهگر است. مرلوپونتی به جای پذیرش جدایی خودساخته میان ذهن و جسم، او به محوریت بدن و چگونگی سکونت سوژه در آن توجه دارد. اما چه اتفاقی میافتد وقتی بدن برخی از تواناییها و قابلیتهای خود را از دست میدهد و از تعامل آزادانه با محیط بازمیماند؟ در مواجهه با بیماریهایِ جسمی و روانی درمییابیم که توانایی بدن برای مشارکت در جهان دستخوش تغییر میشود. این تغییر ما را وادار میکند دربارهی قابلیتهای پیشین آن در حرکت، اختیار و خلاقیت بازاندیشی کنیم.
بدن سالم، نامرئی است و وجودش بهصورت مسلم فرض میشود. دربارهی کارکردها و فرآیندهایش فکر نمیکنیم، زیرا تا زمانی که مشکلی به وجود نیاید، همهی این فعالیتها جزء فرآیندهای پسزمینهایِ بدن به حساب میآیند که وقوع رویدادهای جالبتر را ممکن میکنند. بنابراین هنگام هضم غذا، زمانی که مایعات در توازن هستند و عضلات بهخوبی کار خود را انجام میدهند، این فرآیندها را بهصورت آگاهانه تجربه نمیکنیم. آنها آرام و دور از چشم ما عمل میکنند تا بتوانیم سمفونی خلق کنیم، قدم بزنیم یا با دوستانمان دربارهی موضوعی به بحث بنشینیم. زمانی که بدن دچار مشکل میشود، بهتدریج توجه ما را به خود جلب میکند. تمرکز ما به اندامی که دچار نقص شده معطوف میشود و آن عضو، بهجای اینکه بخشی نامرئی از فعالیتهای روزمرهمان باشد، ناگهان به کانون توجه تبدیل میشود. در این وضعیت، هماهنگی بین بدن زیستی و بدنی که ما در ذهن خود تجربه میکنیم بههم میریزد. در ادامه به دو تفاوت میان بدن زیستی (بیولوژیکی) و بدن زیسته در زمان بیماری میپردازیم.
برای مطالعهی ادامه مطلب به این لینک در وبسایت دیگری مراجعه کنید.
پشتیبانی در تلگرام
@digaripsychology_group
+49 178 2032337
با احترام
«دیگری»
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months, 4 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 1 week ago