علم و فلسفه هر دو اعتباری‌اند، علم معتبر بر تجربه است و فلسفه بر ذهن. از آن‌جا که حقیقت از اعتبار برنیاید گفته‌اند؛ حقیقت گفتنی نیست بلکه نشان‌دادنی‌ست.

آری؛ آن‌چه نادیدنی‌ست آن بینی

کشفیات یک مرد

خردمندان با یکدیگر توافق کنند و بی‌خردان نه تنها با خردمندان بلکه با جاهلان دیگر نیز توافق نکنند، چنان‌که خطوط راست بر یگدیگر منطبق می‌شوند اما خطوط کج نه بر خطوط راست و نه بر خطوط کج دیگر

کشفیات یک مرد

هریک از ما، نه بر زبان مادری‌مان بلکه بر زبان خصوصی خود تسلط داریم.

کشفیات یک مرد

تجربه‌ی دینی در دنیایی ذاتا ابهام‌‌آلود و رمزآمیز معنا پیدا می‌کند. این‌ گزاره می‌تواند این‌گونه نیز تعبیر شود؛ شفافیت موجب تقدس‌زدایی می‌شود‌‌.

کشفیات یک مرد

گاه، قدرتِ اندیشه‌ی انسان را با عظمتِ پرسش‌هایش باید سنجید، نه محض صلابت پاسخ‌هایش

کشفیات یک مرد

معرفت در نظر عوام، تناقض‌آمیز و عشق در نظر ایشان، کفرآمیز جلوه می‌کند. از این روست که؛
چه فرهادها مرده در کوه‌ها
چه حلاج‌ها رفته بر دارها

کشفیات یک مرد

آزادی همان رهیدن

آزادی چیست که بسیار از آن گفته‌اند و کمتر از آن بهره برده‌اند؟ آدمیان به دنبال آزادی‌اند در بیرون خویش که همانا در درون جستن آن سزاوارتر است. چه بسیار دربند که آزاده پنداشته شده و چه بسیار آزاد که دربند. قدما گفته‌اند رهیدن همان آزادی‌ست اما رهیدن از چه؟ مگر می‌توان از خواب و خوراک و ... رهید و مگر شخصشان از خور و خواب و خشم و شهوت در امان بوده‌اند که این‌گونه بی‌پروا مرزی میان حیوان و انسان کشیده‌اند؟ تامل در معنی رهیدن که به معنای در بندنبودن است کلید پاسخ است. آری همه نیازمند هستند اما آن‌کس که دربند نیست کیست؟ هم او که آزاد است و از بند شغب و جهل و ظلمت رهیده است. کیست که نخوابد؟ هیچکس! کیست که دربند خواب نیست؟ هم او آزادست. چنین بود که فرمود؛ انا بشر مثلکم اما فرق من با شما این است که من دربند نیستم و از این رو وحی بر من نازل است، شما نیز در بند نباشید که ببینید هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید، چنانکه در کتاب مقدس فرمودند؛ قدرت زنده کردن مردگان را که به عیسی بخشیدیم در همه‌ی شما قرار داده‌ایم.
حال چگونه است که عشق شادی است و عشق آزادی است؟ فصل مشترک دو مفهوم عشق و آزادی را در سرسپردگی باید جست. عاشق اگر کشته‌ی معشوق نباشد، کمینه، سرسپرده اوست و سرسپردگان سودایی از خود ندارند و به غلامی مشهور جهان‌اند، حلقه بندگی زلف معشوق را در گوش کرده‌اند و این گونه است که از آن روز که در این بندند، آزادند. آن کس که عاشقانه مطیع و خاکسار معشوق است به هیچ چیز جز رضایش نمی‌اندیشد و این چنین است که گفته اند:
Make me a captive, Lord, And then I shall be free.

آری! اسیر عشق تو از هر دو عالم آزاد است.

کشفیات یک‌ مرد

حقیقت، بانگی‌ست در ضمیر که باید دنبال شود وگرنه ناکجاآبادی‌ست که رسیدن به آن از هیچ طریق ممکن نیست. کشفیات یک‌ مرد

ادیان، گلوله برفِ پاسخ به نیاز به معنویت‌ بشرند که در مسیرِ برفی تاریخ، فربه گشته‌اند.

کشفیات یک مرد