یک اخلاق رو مخی که دارم اینه که تا وقتی استایل فردامو تو ذهنم نچینم خوابم نمیبره، و فردا باید‌ هفت فاکینگ صبح بیدار بشم و همچنان مغزم نمیزاره.

اسکورپیو میشه یه سر به کارهایی که باید انجام بدی، بزنی. خودشون قرار نیست انجام بشن اونا.

شروع جدیدی که بهش اطمینان ندارم.

Here comes the rain again
Raining in my head like a tragedy
Tearing me apart like a new emotion
I wanna breathe in the open wind
I wanna kiss like the lovers do
I wanna dive into your ocean
Is it raining with you?

تا اطلاع ثانوی حوصله برقراری ارتباط را نمیدارم.

چیزی ندارم بنویسم برای خودم در اخرین دقایق تولدم.
فقط میگم بهت مرسی دختر که دووم اوردی.
تو به اندازه گریه های وحشتناکت بیشتر خندیدی.
کودکت خفه و حبس شد ولی تو دوباره ازادش کردی.
خوردی زمین و دوباره خودتو جمع کردی برای اینکه زندگی کنی.
بهترین ادمارو بدست اوردی و بدترین ادمارو از دست دادی.
درونت از خشم فریاد میزد و سعی کردی داد نزنی.
به ادمای رندوم حس خوب دادی و خوشحالشون کردی.
دوست داشتن و تجربه کردی و متقابلا شکست رو.
من هنوزم دوست دارم و برات تلاش میکنم تا روژینای بهتری باشی.
تولدت مبارک دختر قشنگ من.

تمام حسای قشنگ توی امروز جمع شدن
سوپرایز،بارونن،ماشین سوارییی،شوهر،قهوه خوشمزه ، ارتین و صدای جیغ های ذوق زده مننن.