𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 2 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 weeks ago
قلبت را دنبال کن، قلب تو برای هر کار بزرگی
راهنمای درستی است. تقدیر هر کاری که انجام میدهی، با آن عنصر قدسی که
درون هریک از ماست تعیین میشود
#روزنگار، ۶ ژانویه، زادروز
#جبران_خلیل_جبران
(قسمت۱۰)
"اشک عاشق"
🎙 #ستار
یکبار طعم عشق را چشیدهام؛
مزهی تلخ قهوهی سیاه میداد
تپش قلبم را تند کرد،
بدن زندهام را دیوانه
و حواسم را بهم ریخت و
رفت...
✍ #هالینا_پوشویا_توسکا
ببینید تا اخر بسیار زیبا ودلپذیره 🥰
ویدیو اهنگ لری
@Hesekhobezendegi0
جایی که ادب حکم میکنه ادعا سرش پائینه
با هم مهربون باشیم
هیچ چیز ارزش این رو نداره هم نوع خودت رو برنجونی
عقل و خرد شما چه چیزی می تونه بیشتر از مهربانی پیدا کنه؟
#دوقسمت صدوسه وصدوچهار
📜گلبهار
سالار از جاش بلند شد و گفت گلبهار بیا بیرون کارت دارم سالار اصلا با من حرف نمیزد اما اون روز مجبور به حرف زدن شد دنبالش از سالن اومدم بیرون سالاررفت سمته اتاق منم پشت سرش رفتم وقتی وارد اتاق شدم سالار در روبست وگفت چه کار داری میکنی گلبهار ؟حواست رو جمع کن با من بازی نکن چی توسرته ؟من به اندازه ی کافی ازت متنفر هستم بدترش نکن کاری نکن مرگ آرزوت بشه
لبخندی زدم وگفتم من با توکاری ندارم سالار ،عروس این خانواده م وخرید مخصوص دارم ،میتونی با من بیاشهر نمیتونی کسی روامین کن باهاش برم شهر ،سالار دستش روبالا بردکه منوبزنه دستش روگرفتم و گفتم سالار من ازتو نمیترسم ،دیگه برام مهم نیست دوستم داری یاازم بدت میاد،منو نمیخوای طلاقم بده شر و شوروابرو ریزیش هم باخودم من کاری نکردم که خجالت بکشم،اونچه به سرم اومده توی همین عمارته خراب شده توسطه یکی از آدمهای همین عمارت اتفاق افتاده وگرنه من نه اهل خیانت بودم نه هستم ،دوستت داشتم پای عشقی که ادعا کردی موندم توباورنداری ایرادی نداره من رو طلاق بده ودوباره زندگی کن با همون دختری که دوسش داری مثلاً لیلا که خیلی دختر پاک ودست نخورده ایه،منم میخوام برم شهر واسه خودم لباسهای شبیهه زنای ارباب و اشراف بخرم وبپوشم،راه برم و دستور بدم کاری که یه عروس عمارت انجام میده نه کلفته عمارت،توهم نخواستی راه داری سالار بلند بلندخندیدوگفت آره منم تصمیم خودم روگرفتم میخوام ازدواج کنم ،زن باکلاس بگیرم بچه داربشم همه ی ارباب ها چندتازن دارن منم میگیرم یکی یکی،توهرنقطه یه زن با چندتابچه،وتو اماااا تو میمونی ...میبینی ...حسرت میخوری
حسرته خلاص شدن،حسرته طلاق ،حسرته بچه دار شدن ،حسرته مادر شدن, طلاق؟؟؟از طلاق خبری نیست دختر جان تو.اینجا کنار من میمونی تا پیر بشی ومن هرگز به تو دست نمیزنم ،خیال نکن اگردیشب اومدی و توجمع بین مهمونای جدید و دوستای جدید من نطقی کردی همیشه همینجوره،نه
این آرزو روباخودت به گور میبری گلبهار الآنم دست ازمسخره بازی برداروگرنه شب و روز تو همین اتاق زندانی ت میکنم میدونی که از من برمیاد وامااااا لیلا اولین زنی که میگیرم و همه جا باخودم میبرم و میارمش لیلاست چون هم خوشگله هم خانواده داره هم با کلاسه هم بلده منوخام خودش کنه لیلا میشه بانوی خونه وتو میشی کلفتش البته زن من باقی میمونی اینو گفتم که بدونی امروزهم مسخره بازیت روندیده میگیرم ،گفتم زن بگیر مهم نیست برام اما خواسته های منم بایدادا کنی سالار با دست محکم زدتوی تخت سینه م وگفت گدا زاده تو برای من تعیین تکلیف نمیکنی فهمیدی ؟کاری نکن کل خانواده ت رو برباد بدم که نه تو این آبادی نه هیچ کدوم از آبادی های این شهر نتونن سرشون روبلند کنن،بعد همونجور که دستش روی قفسه ی سینه م بودمحکم هولم داد و از اتاق بیرون رفت کمرم به صندوقچه ی گوشه ی اتاق خوردواز دردتوی خودم مچاله شدم ،درواقع من در مقابله سالار.هیچ شانس قدرتی نداشتم فقط میخواستم کاری کنم که سالار یا تموم کنه این مسخره بازی رویاطلاقم بده که آب پاکی روریخت روی دستم وبا اون حرفها منو ساکت کرد،البته درونم پر از عقده و لجبازی بود اما ترس ازخانواده و بلایی که ممکن بود سالار واقعا به خاطر لجبازی سرشون میآوردمنومثل آتش زیرخاکستر کرده بود اون روز از اتاق بیرون نرفتم حتی برای ناهار خوردن،ارسلان تاجلوی در اتاق اومدوموقع ناهار منو صدا کرداماازش. معذرت خواستم و گفتم که بدنم دردمیکنه و نرفتم ،شب شدمهمونای سالار یکی یکی رفتن از پنجره نگاه کردم که لیلا خندون و سرحال سوار ماشین پدرش شدو سالار تا نزدیکی های در عمارت همراهیشون کرد از شدته غصه ای که داشتم سرشب رختخوابم رو پهن کردم وخوابیدم ،سالارآخر شب وارد اتاق شد نگاهی بی توجه به من کرد و روی تختش. ولو شد ،صبح فردا ازخواب که بیدار شدم صدای ارسلان روشنیدم که به سالار میگفت من امروز میخواهم برم شهر ،گلبهار رو هم باخودم میبرم ومیارم ،هر چیزی که خواست از شهر برای خودش تهیه کنه ،سالار هم درجوابش گفت باشه ببرش با خودت حواست بهش باشه این دختر شهر ندیده است،ارسلان هم درجوابه سالار گفت آره در هرحال این دختر عشق وانتخابه اول خودته کسی به زور بهت نداده ش،حواست جمع باشه زن اول آدم میشه اصالت و ریشه ش حالا تو ده تا زن بگیر همه به گلبهار به عنوان خانم بزرگ نگاه میکنن،سالاردرجوابه ارسلان غر غری کردوگفت تونمیفهمی چی میگی ببرش شهر خریدکنه برش گردون،از اینکه ارسلان پشته من بودوتصمیم داشت منو شهر ببره خوشحال شدم سریع خودمو مرتب و آماده کردمو از اتاق اومدم بیرون و بدون توجه به دوبرادر سلامی بهشون کردم و رفتم سمت سالن برای صبحانه ،سالارو ارسلان هم واردسالن شدن صبحانه آماده بود برای ارباب و زنش چای ریختم وکمی تخم مرغ عسلی شده برای خودم گذاشتم و بدون اینکه منتظر سالار بمونم شروع به خوردن کردم سالار با اخم روی صندلی نشست.
کارما میگه:
@Hesekhobezendegi0
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 2 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 weeks ago