مژده به دوستداران اشعار گویشی درویش اشعار گویشی همراه با آوا نگاری و تاریخچه ی طبس تحت عنوان بقچه ی درویش در سیصد و هفتاد صفحه مجوز انتشار گرفت و طی چند روز دیگر منتشر خواهد شد
درویش طبس
🆔 @darvishetabas

تا قیامت بوی خون آید ز دیوار و درش
کوچه ای کز وی دل صد پاره ی ما بگذرد
تبریزی

چنان دلبسته ام کردی که با چشم خودم دیدم
خودم می رفتم اما سایه ام با من نمی آمد
دیلم

بر سر تربت من با می و مطرب بنشین
تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم
حافظ

خواب شبم ربوده ای مونس من تو بوده ای
درد تو ام نموده ای غیر تو نیست سود من
مولانا
🆔 @darvishetabas

بر خلوت خیالم دامن کشان برآمد
از یاد داغ هجرش آه از نهان برآمد
در دَورِ دوش ِ ساقی تا درد دل نمودم
غوغا به ساغر افتاد از می فغان برآمد
از شعله ی نگاهش آتش چنان گرفتم
که اندر کویر جانم آتشفشان برآمد
تا خامه بر کشیدم از جلوه اش بگویم
با آتش درونم دود از دهان برآمد
زلف کمانکش گل تا در کمین دل رفت
بر دل ز تیر مژگان اندر کمان برآمد
از فرط عشق و مستی هر جا نظر نمودم
جایی ندیدم الّا کز وی نشان برآمد
گفتم ز جام لعلش کام عسل بگیرم
چاه زنخ به دام ره در میان برآمد
اوصاف خط و خالش اندر سخن نگنجد
وصف جمال دلبر کی در بیان برآمد
تا برکشیده از رخ بند نقاب زلفش
در زیر شام گیسو مهر جهان برآمد
از بس کشیدم از دل آه غم فراقش
کام و لب و دهانم خشکید و جان برآمد
از بخشش زمانه چون قرعه برکشیدند
درویش را ز بخشش قرعه خزان برآمد

درویش طبس
? @darvishetabas

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام
با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد
سعدی

علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
سعدی

وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم
بند را بر گسلیم از همه بیگانه شویم
مولانا

چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست
بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم
حافظ
? @darvishetabas

روی خوش و آواز خوش دارند هر یک لذتی
بنگر که لذت چون بود محبوب خوش آواز را
سعدی

من همان دم که وضو ساختم از چشمه ی عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
حافظ

آن یار نکوی من بگرفت گلوی من
گفتا که چه می خواهی گفتم که همین خواهم
مولانا

گر تو گرفتارم کنی من با گرفتاری خوشم
داروی دردم گر توئی در اوج بیماری خوشم
مولانا
? @darvishetabas

<شب دگر جلوه ی مهتاب ندارد دیگر
آسمان صحنه ی جذاب ندارد دیگر >
هر شب از اینکه تو را صبح دگر می بینم
دیده ام تا به سحر خواب ندارد دیگر
بس که باران غم از دیده روان شد چون سیل
چشمم از چشمه ی دل آب ندارد دیگر
ماه شب از رخ زیبای تو می گیرد نور
بی تجلی تو مهتاب ندارد دیگر
شده دیوار دل از برق نگاهت ویران
جز غمت شهر دل ارباب ندارد دیگر
خانه از درد فراقت شده زندان غمم
دل درویش طبس تاب ندارد دیگر

درویش طبس
? @darvishetabas

نه از خندیدنم خندان نه از رنجیدنم غمگین مرا نادیده می گیرد چه دردی بیشتر از این
(خدا عمرت دهد ) آهسته این را گفت و ترکم کرد
نمی دانم که با حرفش دعایم کرد یا نفرین
ترکابادی

تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
حافظ

من تمام دین خود را در طواف چشم تو
هفتمین دورم کجا ؟ در دور اول باختم
عليزاده

گر شاخه ها دارد تری ، گر سرو دارد سروری
ور گل کند صد دلبری، جانا تو چیز دیگری
مولانا
? @darvishetabas