https://telegra.ph/رقص-با-سایه-ها-08-20

#سناریو
#سهبک
⤶ [سناریو های بیشتر ]

Telegraph

«رقص با سایه ها»

از کوچه های باریک و پر از پیچ و خم گذشت.باد لا به لای تبلیغات کاغذی روی دیوار میزد و صدای مزخرفی رو ایجاد میکرد. با هر 5 قدمی که برمیداشت، به پشت سر برمیگشت تا مطمئن بشه کسی دنبالش نیست اما تنها چیزی که میدید، تاریکی بود و تاریکی! باد سنگینی به صورتش برخورد…

https://telegra.ph/با-من-بمان-08-11

#سناریو
#کایسو
⤶ [سناریو های بیشتر ]

Telegraph

«با من بمان»

درب اتاق استراحت پرسنل با شتاب باز شد و سهون با هیجان خودش رو داخل انداخت سهون- کای چطوره بریم سیگار... اما همین که نگاهش به صحنه ی مقابلش افتاد ، لال شد. کای کنار کیونگسو دراز کشیده بود همینطور که کمرش رو میمالید تا به خواب بره، اخم هاش درهم بود و انگشت…

https://telegra.ph/آواز-شب-07-27

#سناریو
#چانسو
⤶ [سناریو های بیشتر ]

Telegraph

«آواز شب»

میکروفن رو توی دستش محکم تر گرفت . اهنگی که مشتری پیشنهاد داده بود به نقطه ی اوجش نزدیک میشد و میخواست بهترینش رو نشون بده. یه خوانندگی بی نقص... و به رخ کشیدن تنها استعدادی که در او اعتماد بنفس کامل داره! چون بلاخره مردی توی بار حضور داشت که به شدت و به…

https://telegra.ph/بادیگارد-زیبای-من-07-12

#سناریو
#بکسو
⤶ [سناریو های بیشتر ]

Telegraph

«بادیگارد زیبای من»

مدل مقابلش با لباس های جذب مشکی، به بدترین شکل ممکن راه می‌رفت . کیونگ اه از نهادش بلند شد.با نگاهش به منشی فهموند که ردش کنه بره و اون به سرعت اطاعت کردم. کلافه دفترش رو بست و پرونده ای که توی دستش بود رو روی میز پرتاب کرد. با دست چشم هاش رو مالید و منشیش…

https://telegra.ph/پاپاراتزی-06-09

#سناریو
#کایسو
⤶ [سناریو های بیشتر ]

Telegraph

«پاپاراتزی»

کلاه هودیش رو روی سرش کشید و قدمی به سمت درب برداشت که سهون از پشت، بازوش رو گرفت سهون- دیوونه شدی؟! واقعا داری میری!؟ دستش رو کند و لبخند گشادی به روش پاشید کای-بیشتر از این نمیتونم ندیدنش رو تحمل کنم!! با عصبانیت غر زد سهون- اما تو تازه از سفر برگشتی!قسم…

https://telegra.ph/دوقلو-های-آشوبگر-05-14

#سناریو
#سهبک
سناریو های بیشتر ≽ܫ≼

Telegraph

«دوقلو های آشوبگر»

دست به سینه به میز تکیه زد و نفسش رو عصبی بیرون داد. مستقیم به دو پسر بچه ای که مقابلش ایستاده بودن خیره شد تا بلکه یکی از اون ها شروع کنه! اما بنظر میرسید هیچکدوم قصد صحبت نداشتن. در این چند ماهی که اون ها توی خونش مهمون بودن، تمام تلاشش رو میکرد تا خم به…

https://telegra.ph/ژانر-بزرگسال-05-02

#سناریو
#بکسو
??‍? @c0mecl0ser

Telegraph

«ژانر بزرگسال»

با هیجان پله هارو دوتا یکی بالا رفت وپشت درب ایستاد.چند لحظه ای رو بی حرکت موند وتا نفسش بالا بیاد.. همیشه دوست داشت به دست کلید های توی جیبش بی توجهی کنه و درب بزنه. وقتی اون با لبخند مستطیلی شکلش ازش استقبال میکرد ، تمام خوشحالی دنیا درونش سرازیر میشد.…